
علی عبداللهی، مترجم ادبیات و فلسفه:
تعداد پاتوقهای ادبی در تهران زیاد شده

فرشاد شیرزادی| خبرنگار:
علی عبداللهی، شاعر و مترجم زبان آلمانی است. «هی راه میروم در تاریکی»، «این است که نمیآید»، «درود بر نهنگ» و «بادها شناسنامه مرا بردند» نام مجموعه شعرهای اوست. عبداللهی تاکنون بیش از 100 عنوان کتاب منتشر کرده است که بخش قابل توجهی از آن ترجمه ادبیات معاصر آلمان و بخش دیگرش فلسفه است. به گفته این مترجم راهاندازی پاتوقهای ادبی طی چند سال اخیر در تهران پررنگتر شده است اما به رونق آن در سالهای دهه 70 نمیرسد. «سکوت آینده من است» (مجموعه شعرهای عاشقانه اریش فرید)، « اکنون میان دو هیچ» (مجموعه شعرهای نیچه)، «کتاب ساعات و روایت عشق و مرگ» (شعرهای ریلکه)، «مفهوم زمان» (هایدگر)، «جیم دگمه و لوکاس لوکوموتیوران» (میشائیل انده)، «جیم دگمه و سیزده قلوهای وحشی» (میشائیل انده) نام برخی دیگر از کتابهای اوست.
شما مترجم آلمانی هستید و به این کشور هم سفر کردهاید. کافهگردی سنتی است که در بسیاری از شهرهای آلمان مثل اشتوتگارت، برلین، مونیخ و... مرسوم است. چطور میتوان در تهران برای برپایی پاتوق ادبی از تجربه آنها بهره برد؟
این سنت اکنون در تهران هم اندکاندک مرسوم شده و کافهها محل تجمع جوانان و اهل کتاب خواهد شد. اما تفاوتی بین ایران و اروپا که من آنجا را دیدهام، وجود دارد. در اغلب کافههای تهران وقتی یک فنجان قهوه میخورید، چپ چپ به شما نگاه میکنند تا هرچه سریعتر جا را برای نفر بعدی خالی کنید. این رفتار در کافهها و رستورانهای اروپا وجود ندارد. شما اگر فقط یک قهوه هم سفارش بدهید تا ساعتها میتوانید آنجا بنشینید و کسی همکاری به کار شما ندارد و نمیگویند زودتر بروید بیرون. رفتارشان زمین تا آسمان با صاحبان کافهها و رستورانهای تهران متفاوت است. اما به هر حال در تهران هم این سنت در حال شکلگیری است. در اتریش و آلمان، نویسندگان عادت دارند ساعتها گوشه میز بنشینند. جوانها در این کافهها شب شعر برگزار میکنند و تا مدتها در کافه مینشینند. در تهران میتوان به همین شیوه ارتباطهای ادبی داشت یا به شیوهای دیگر در جایی مانند خانه هنرمندان و نقاط دیگر مثل فرهنگسراها که پتانسیل اینگونه فعالیتها وجود دارد، با تشویق مسئولان این پاتوقها دوباره رونق بگیرد و جا بیفتد تا کتاب را در دسترس جوانها ببنیم و جوانها در مکانهای عمومی درباره ادبیات و کتاب صحبت کنند.
کافههای ژورنالیستی در دهه 80 در تهران راه افتاد. برخی گفتوگوهای مطبوعاتی هم در همین کافهها انجام میشد. امروز برخی از کتابفروشیهای تهران کافه دارند. فعالیت آنها را چطور ارزیابی میکنید؟
درست است اما از منظری دیگر هم میتوان به این موضوع نگاه کرد. منظورم این است که زاویه نگاه مسئولان باید به گونهای باشد که از تجمع جوانان و کتابخوانها استقبال شود. نه اینکه به دیده مشکوک به آنها بنگرند. اگر چنین باشد کتابخوانی در پایتخت هم رشد میکند. نویسندگان هم میتوانند در صورت فعالیت دوباره چنین کافههایی، در این مکانها حضور به هم رسانند و مخاطبان آثارشان را ببینند. همانطور که گفتید بعضی از کتابفروشیها کافه دارند. این امکان هم به فروش کتاب کمک میکند و هم در دیدارهای ادبی، آثار درخشان معرفی میشوند. مثلاً کافه کتاب «ثالث» هست. شهرداریها هم در بعضی باغموزهها کافه کتاب راه انداختهاند که به نظرم تأثیرگذار است.
در دهه 70 شمار محفلهای ادبی کم، اما حضور مردم در آنها بیشتر بود. چرا حضور شهروندان تهرانی در چنین پاتوقهای ادبی که تعدادشان هم امروز بیشتر شده، کمرنگتر است؟
در دهه 70 مطبوعات مخاطب بیشتری داشت. شمارگان روزنامه کاغذی بیشتر بود و هنوز شبکههای اینترنتی به گستردگی امروز وجود نداشت. امروز بخش قابل توجهی از بحثهای ادبی در تلگرام، اینستاگرام و واتسآپ جریان دارد و نقش روزنامهها در این بین کمتر است یا دیگر مطبوعات بهصورت آنلاین در دسترس مردم قرار نمیگیرد و مثل سابق شکل کاغذیاش رونق ندارد. در فرهنگسراها هم مثل آن زمان کارهای ادبی منظم انجام نمیشود. اما همانطور که گفتید، شمار پاتوقها بیشتر شده و هر کسی در محلهاش میتواند جایی پیدا کند که برای فعالیت ادبی در آنجا حضور داشته باشد.