قانون مشدیگری از زبان توبهکار اعظم
گندهلات جنوب تهران بود و پای ثابت دعواها و درگیریهای بزرگ. حرف که میزد باید همان میشد. برای خودش دارودستهای راه انداخته بود و نوچه و مریدان بسیار داشت. طیب در کودتای ۲۸مرداد و خلع مصدق نقش محوری داشت و لقب تاجبخش و نشان رستاخیز از شاه گرفت. بعد از مدتی بهخاطر درگیریای که به راه انداخته بود، تبعید شد و در بازگشت سعی کرد از هر دردسری دور باشد. سپس به کربلا رفت و بعد از آن گفت: «با اربابم دوستی کردم»! نماز و روزهاش سر وقت شد و در سفرش به کربلا واردات موز را هم به کارش اضافه کرد. در فکر خدمت به خلق بود که بار دیگر دردسر به سراغش آمد... در سال۱۳۴۰ نزدیک به ۲۰هزار نفر را ظرف چند ساعت در اعتراض به اقدامات شهرداری سازماندهی کرد. طیب ارادت عجیبی به سیدالشهدا(ع) داشت. تا اینکه سال۱۳۴۲ فرارسید و رژیم پهلوی اقدامات سیاهی انجام داد. شهید مهدی عراقی میگوید: «قصد داشتیم جمعیتی را حرکت دهیم، اما از مسیر ما دسته طیب و حسین رمضانیخی عبور میکرد. گفتیم شاید رژیم از آنها برای به هم ریختن دسته ما استفاده کند. موضوع را با امام(ره) در میان گذاشتیم، ایشان گفتند: اینها نوکر امام حسین(ع) هستند... خاطر جمع باشید...» طیب که صحبتهای امام(ره) را شنید، گفت: «عید هم ساواک از ما میخواست در جریان فیضیه استفاده کند، جواب رد به آنها دادیم...» بعد به پسرش گفت: «میروی عکس حاج آقا (امامخمینی(ره)) را میخری و میبری تو تکیه به علامتها میزنی» بعدها وقتی معاون اسدالله علم عکسهای امام(ره) را جلو علامتهای دسته طیب دیده بود، به او گفته بود عکسها را بردار، اما طیب مقاومت کرده بود. این اتفاقات تا ۱۳خرداد سال۱۳۴۲ که با عاشورای حسینی مصادف شده بود ادامه داشت و امام خمینی(ره) در این روز در مدرسه فیضیه قم درباره ستم رژیم پهلوی سخنرانی کرد. ۱۵خرداد مأموران خانه امام(ره) را محاصره و ایشان را دستگیر کردند. خبر دستگیری امام(ره) به سرعت در قم و بعد تهران، مشهد، شیراز و دیگر شهرها پیچید.
مردم به خیابانها ریختند و نظامیان آنها را سرکوب میکردند. جمعیت زیادی در حوالی بازار تهران و مرکز شهر به سرکردگی طیب حاجرضایی و حاج محمداسماعیل رضایی تجمع کردند و به طرف کاخ شاه به راه افتادند. در نهایت ۱۶خرداد طیب را به همراه حدود ۴۰۰نفر دیگر دستگیر کردند و عاقبت، طیب به همراه رفیق قدیمیاش حاجمحمد اسماعیل رضایی به جرم «فعالیت مجرمانه و خیانتکارانه بهمنظور برهم زدن نظم و امنیت عمومی» به تیرباران محکوم شد. طیب که دیگر متحول شده بود، میگفت: «من زندگیام و پولی را که بهدست میآورم دو قسمت میکنم؛ یک قسمت آن را خرج خودم میکنم و قسمت دیگر را خرج امامحسین(ع). حالا یا برای او عزاداری میکنم یا در راه او خرج میدهم» او میگفت: «ما در قانون مشدیگری، با بچههای حضرتزهرا(س) درنمیافتیم.»