به یاد هادی اسلامی
مردی که گریه و خنده را بلد بود
علیرضا محمودی
این روزها که نوار باریک غزه، مرز بسیاری از بودنها و نبودنهاست، آنها که هنوز حافظهشان به اندازه 4 دهه میتواند به عقب برگردد، یاد 2مرد (نوری و دانیال) میافتند که در اتاق مهمانخانهای مرزی روبهروی هم نشستند و از رفتن و ماندن حرف زدند. امروز سالروز تولد مردی است که میگفت:
«.. تو قاتل رو دیدی. وجدان داری، آدمی. آدم باش، یهودی باش. آدم باش، مسلمون باش. آدم باش هرچی میخوای باش. اونها که پدر و عموت رو کشتن، حیوونند. تو رو هم میکشند. تو فرار میکنی. پدر و عموتو جلوت کشتند. تو داری فرار میکنی؟ ترسوی بزدل عوضی. تو و فلسطین و یهودی و آلمانی بازی باشه واسه دنیا. اونی که تو زندون، مفت بیگناه قراره اعدام بشه داداش منه. من نمیدونم کی درست میگه. کی غلط. اما میدونم برادر من میراز محسنخان دروغ و غلط نیست. یهودی و مسلمونی رو بگذار کنار. آدم باش. بچه باید آدم باشی. اگر نیستی. من آدمت میکنم....»
35سال از روزگاری که منوچهر اسماعیلی این دیالوگها را روی صورت به هم ریخته هادی اسلامی(سرب/ مسعود کیمیایی/ 1367) گفت، میگذرد؛ بازیگری که اگر 30 سال پیش (1372) راهی ابنبابویه نمیشد، امروز باید شمع 84 سالگی(17مهر 1318) را فوت میکرد.
هادی اسلامی از بازیگرانی بود که فقط در سینمای بعد از انقلاب میتوانست جلو دوربین بیاید. او ستاره نبود. او بازیگری خاص برای نقشهای خاصتر بهنظر میرسید؛ اتفاقی که چند بار برایش افتاد. او که راه سخت کارگری کارخانهای در حوالی تهران تا صحنه تئاتر سنگلج (گذر لوطی صالح/ 1346) را به سختی کوبیده بود، وقتی برای نخستین بار در سال 1359جلو دوربین جمشید فرجی همبازی منوچهر احمدی در فیلم موج توفان شد، بازیگر شناخته شدهای در تئاتر تهران محسوب میشد، صدایی شاخص و چهرهای مشخص از تئاتر ملی ایران که در دهه 50 قصد داشت بعد از شاگردی عباس جوانمرد و مهین دیهیم و خلیل موحد صحنه نمایش را با تکیه بر نمایشنامههای ایرانی پرکند. با چنین پشتوانهای خیلی زود جاپایش در سینما سفت شد و یخش میان مخاطبان گرفت.
کارهای ابتدایی کارنامهاش در سینما یا دیده نشدند؛ آقای هیروگلیف(غلامعلی عرفان) و قدیس(ناصر محمدی) یا کم دیده شدند؛ موج توفان(منوچهر احمدی). چهره هادی اسلامی با تریلر پرفروش دست شیطان(حسین زندباف/ 1360) تثبیت شد. شلیکش با تفنگ دوربیندار به ضدقهرمان فیلم در پایان فیلم، از همه بیشتر در یاد تماشاگران ماند و این برای هادی اسلامی برگ برنده شد تا موفقیتهای بعدی از راه برسد.
او توانست در مدت 13سال یکی از شاخصهای بازیگری در سینمای بعد از انقلاب را از خود برجای بگذارد. او مجموعهای متنوع از نقشهای چشمگیر از فیلمهای عام و خاصپسند را در این دوره بازی کرد؛ از کمدیهای پرفروشی چون اتوبوس(یدالله صمدی/ 1364) و خواستگاری(مهدی فخیمزاده/ 1368) تا تریلرهای پر زد و خوردی چون معما (زندباف/ 1365) و طعمه (فرامرز صدیقی/ 1371)، از فیلمهای تاریخی چون سرب تا تبعیدیها (جهانگیر جهانگیری/ 1370) از فیلمهای روستایی چون ملخزدگان (محمدی/ 1362) و شاخههای بید(امرآلله احمدجو/ 1367) تا ملودرامهایی چون مترسک(حسن محمدزاده/ 1362) و قصه زندگی(خسرو شجاعی/ 1365) تا فیلمهای خاصی چون جهیزیه برای رباب(سیامک شایقی/ 1366) و دل نمک(امیر قویدل/ 1368). چنین ترکیب متنوعی از نقشها در زیرژانرهای گوناگون دهه 60 از اهمیت بازیگری هادی اسلامی در این دوره از تاریخ سینمای ایران میگوید.
هادی اسلامی در نخستین گفتوگوی جدی خود (ماهنامه سینمایی فیلم/ اردیبهشت 1366/
شماره 49) درکلیدیترین جمله میگوید: برای من جایگاه سینما و تئاتر با محراب مسجد فرقی ندارد. او که از بازی بازیگرانی چون پیتر اتول و الک گینس و پرویز فنیزاده ستایش میکند، خود را بازیگری میداند که ضعفهایی در صدایش دارد که توسط دوبلورها پوشانده میشود. اسلامی تعریف میکند که یک روز راننده تاکسی از او میخواهد اگر کارش به سیگارفروشی مقابل دانشگاه تهران هم کشید در فیلمهای سخیف بازی نکند. او خود را مدیون آدمهایی چون او میدانست. بازیگری که چهرهاش بخشی از تاریخ سینمای ایران در دهه 60است. مردی که توانست از پس موج زمان بربیاید. در همان فیلم سرب وقتی در مقابل برادرش در زندان نشست این حرف را شنید که مرد باید بلد باشد گریه کند. 4 دهه میگذرد و گریه و خنده هادی اسلامی هنوز با ماست.