تبعید آفتاب انقلاب در بامداد
سیدحمید روحانی
آن روز هم میتوانست مثل همه روزهای دیگر باشد، اما تقدیر چیز دیگری برای این روز تاریخی مقدر کرده بود. در آن روز سرنوشتساز که تنها 9روز از نطق کوبنده امامخمینی(ره) علیه لایحه کاپیتولاسیون میگذشت، اتفاق مهمی افتاد که مسیر تاریخ را هم تغییر داد. در لحظات اولیه بامداد روز 13آبان 1343صدها کماندو و چترباز مسلح حکومت شاه منزل امام خمینی را در قم محاصره کرده و از بام و دیوارها وارد منزل شدند و برای بازداشت امام به جستوجوی خانه پرداختند. امام که در آن لحظه در یکی از اتاقهای اندرونی به نماز و دعا مشغول بود از سروصداها و جستوخیزها دریافت که به منزل وی یورش آوردهاند. او بیدرنگ لباس روحانیت بر تن کرد، اما پیش از آنکه کلید در اتاق را بیاورند، مأموران تلاش کردند با لگد درب را شکسته و وارد اتاق ایشان شوند. امام بانگ زد: «وحشیگری درنیاورید الآن در را باز میکنم.» مأموران بیاعتنا به این هشدار در را شکستند و وارد اتاق شدند. امام مهر امضای خود را به همسرش سپرد و فرمود:« شما را به خدا میسپارم.»
مأموران مسلحی که سراسر کوچه را اشغال کرده بودند، 400نفر بودند. آنان امام را به داخل یک اتومبیل فولکس انتقال دادند و تا سر خیابان بردند و از آنجا ایشان را به یک شورولت که در سرخیابان ایستاده بود، منتقل کردند. وقتی امام از فولکس به شورولت منتقل میشد با مشاهده صدها نظامی رو به فرمانده آنان کرد و با لبخند گفت: «این همه قوا لازم نبود.»
اتومبیل شورولت مسیر 140کیلومتری قم به تهران را در 90دقیقه طی کرد. در این مسیر اتومبیل فقط یکبار به خواست امام برای انجام فریضه نماز صبح ایشان کنار جاده توقف کرد. پس از آن مستقیماً رهسپار فرودگاه مهرآباد تهران شد. در باند فرودگاه یک فروند هواپیمای سی ـ130با موتورهای روشن آماده پرواز بود.
یکی از مأموران امنیتی در فرودگاه گذرنامه امام را بهدست ایشان داد و گفت: «جنابعالی اکنون به ترکیه میروید و خانواده شما هم بهزودی به شما ملحق خواهند شد.»
امام با هدایت سرهنگ افضلی که قرار بود ایشان را تا ترکیه همراهی کند، از پلکان هواپیما بالا رفتند و در جای مخصوصی که برای ایشان درنظر گرفته شده بود، نشستند. سرهنگ افضلی هم در کنار امام نشست. هواپیما علاوه بر این دو، 7خدمه هم داشت که عبارت بودند از: سرگرد محمدعلی اروندی، سروان جواد حسینی، ستوانیار سوم امینالله طلوعبدیعی، ستوان یکم احمد خزری، ستوان یکم نصیر بکلی، استوار عبدالله محمدتقی و گروهبان دوم عباس خالدی.
وقتی هواپیما به هوا برخاست هنوز خورشید طلوع نکرده بود. بهدنبال اوجگیری هواپیما، امام به سرهنگ افضلی که در کنارش نشسته بود رو کرد و گفت: «آیا شما میدانید که من به جرم دفاع از حیثیت ارتش و استقلال وطنم تبعید میشوم؟» (نزدیک به این مضمون) گویا امام میدانست که ساواک سرگرم تنظیم اطلاعیهای است مبنی بر اینکه:
«...چون رویه آقای خمینی و تحریکات مشارالیه علیه منافع ملت، امنیت، استقلال و تمامیت ارضی ایران بود، لذا در تاریخ 13آبانماه از ایران تبعید گردید.» امام مخصوصاً بر کلمه «استقلال» تکیه میکند و به سرهنگ افضلی میگوید: «من به جرم دفاع از استقلال وطنم تبعید میشوم.» سرهنگ افضلی که گویا انتظار روبهرو شدن با چنین سؤالی را نداشت، بیاختیار جابهجا شد و با صدایی گرفته، پاسخ داد: «تا روزی که به آمریکا احتیاج داریم ناچاریم یکسری آوانسهایی به آنها بدهیم!»
امام بیدرنگ پاسخ داد: «یعنی حتی نوامیس مملکت خود را هم در اختیار آنان قرار دهیم؟» (نزدیک به این مضمون) سرهنگ افضلی پاسخی نتوانست بدهد؛ لیکن با حرکت سر، گویی به این پرسش پاسخ مثبت داد!
سرهنگ افضلی در گزارش خود به تهران تنها به آوردن این جمله بسنده کرد: «... نخستین صحبت ایشان خطاب به اینجانب در هواپیما این بود که من برای دفاع از وطنم تبعید شدم....»پس از این صحبت یکی از گارسونها به حضور ایشان آمد و پرسید: «اجازه میفرمایید برای شما چای بیاوریم؟!»
امام خمینی رو کرد به سرهنگ افضلی که در کنار ایشان نشسته بود و پرسید که ایشان (اشاره به گارسون) مسلمانند؟! پیش از آنکه او چیزی بگوید گارسون به حرف آمد که «اختیار دارید من از خانواده روحانی و...» و پدربزرگ خود را که یکی از علما بود، معرفی کرد.
امام خمینی با آوردن چای موافقت کرد. پس از نوشیدن چای سرهنگ افضلی پیشنهاد داد که اگر مایل باشید به داخل کابین هواپیما برویم تا از نزدیک دستگاه حرکت و فرود آمدن و اوجگیری و... را مشاهده کنید.
قائد بزرگ با این پیشنهاد هم موافقت کرده به اتفاق سرهنگ افضلی به داخل کابین رفتند و تا فرودگاه ترکیه در کابین هواپیما نشستند و از بعضی وسایل و لوازم هواپیما دیدن کردند و پرسشهایی درباره دستگاههای مربوطه و نحوه عمل آنها کردند.
هواپیمای نظامی حامل امام پس از 3ساعت و 30دقیقه پرواز، در ساعت 30/11در فرودگاه آنکارا بر زمین نشست. در سالن فرودگاه، مأموران امنیتی ترکیه که به استقبال آمده بودند، پس از گفتوگو با سرهنگ افضلی، امام را به اتفاق او سوار اتومبیل کردند و پس از طی 35کیلومتر مسافت فرودگاه تا آنکارا، امام را مستقیماً به هتل بلوار پالاس، طبقه چهارم، اتاق شماره 514، که قبلاً آماده شده بود، بردند. از آنجا که این هتل در مرکز شهر قرار داشت و مخبرین داخلی و خارجی در آن کشور برای بهدست آوردن صحت و سقم شایعه تبعید امام سخت کنجکاو شده بودند، امام تنها یک شب را در این هتل ماندند. سپس مأموران امنیتی ترکیه، بهمنظور هرچه بیشتر پوشیده نگهداشتن محل سکونت امام، در ساعت 2بعداز ظهر روز پنجشنبه 14آبانماه (30جمادیالثانی) با مراقبت کامل و طرح پیشبینی شده، او را به یکی از ساختمانهای فرعی خیابان آتاتورک منتقل کردند.
منبع: نهضت امامخمینی
تبعید روز 13آبان در اسناد تاریخی
بخشی از واقعیتهای واقعه تاریخی 13آبان 1343در اسناد به جا مانده از آن ایام ثبت شده که بازخوانی تعدادی از این اسناد خالی از لطف نیست؛ ازجمله، در بسیاری از اسناد شهربانی گزارش دستگیری و تبعید امامخمینی به ترکیه در 13آبان 1343آمدهاست؛ مانند این گزارش که رئیس اداره اطلاعات شهربانی در بخشنامهای به شهربانیهای سراسر کشور ضمن اطلاعرسانی درباره تبعید امامخمینی، دستور داد نهایت مراقبت و پیشبینی لازم را از نظر انتظامی به عمل آورند. رئیس شهربانی قم هم یک هفته بعد طی گزارشی جریان مأموریت را به تفصیل گزارش کردهاست که از لحاظ تاریخی مهم و قابل توجه است. یک نکته کلیدی هم نامه وزیر مختار و رایزن سفارت آمریکا در ایران است که 3روز پس از تبعید امامخمینی به مخاطب خود «جیمز» که از مقامات وزارت امور خارجه آمریکاست، از تبعید ایشان اظهار خوشحالی میکند و مینویسد: «بالاخره ما توانستیم از سوءرفتار پیرمردی که با سخن خود چوب در میان چرخهای ما میگذاشت، خلاص شویم.» استوارت راکول، کاردار موقت آمریکا در تهران در بخشی از یک نامه غیررسمی، با ادبیاتی نازیبا از این تصمیم شاه اظهار خوشحالی کرد. ۱۵ سال بعد در جریان تسخیر سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام، این نامه هم جزو اسنادی بود که بهدست آمد.