رفتارشناسی ایران در نحوهحمایت از نهضتهای مقاومت
ایران چه زمانی و چگونه مستقیم وارد نبرد «طوفانالاقصی» میشود؟ پاسخ به این سؤال قبل از اطلاعات نظامی، نیاز به فهم نظام اصول و قواعد مبارزه ایران دارد.
نخستینبار این مسئله در ماجرای حضور تیپ۲۷ محمدرسولالله بعد از فتح خرمشهر مطرح شد. راهبرد راه قدس از کربلا میگذرد، توضیحاتی دارد که در خاطرات فرماندهانی مثل شهید صیاد و دیگران آمده است. خلاصه آن این است که حضور مستقیم ایران بهتنهایی بیفایده است. باید مسیر را با همراهی کشورهای مختلف و ایجاد جبهه فراگیر باز کنیم؛ این یک اصل شد.
یکی دیگر از مواردی که در مورد این مسئله طرح شد، ماجرای حکم سلمان رشدی بود. پیرامون اجرای این حکم مجادلات بسیاری بین جریان چپ و راست انجام شد، اما درنهایت یک اصل برای همه جا افتاد و آن اینکه، ایران جهت انقلابی، فراگیر و امتی خود را پیش میرود، اما ساختارها و نظام حقوقی متداول دنیا را هم رسما خراب نمیکند؛ نه به بهانه قوانین دنیا از آن جهت انقلابی عقب میکشد و نه اینکه علنا نفی آن قواعد را میکند؛ لذا بعدها در جنگ بوسنی و... نیز ایران در پوششهای پذیرفته شده دنیا در میدان حاضر میشد.
مورد دیگر جنگ کویت و درگیری عراق و آمریکا بود. در آن نبرد ایران وارد نشد. با اینکه همه میدانستند دشمن شماره یک ایران، آمریکاست و بهترین وقت برای ضربهزدن به اوست، ولی تصمیم به بیطرفی ایران یک نکته را نشان داد و آن اینکه، زمانی به آمریکا ضربه میزنیم که به اراده او ضربه بخورد؛ نه اینکه طرح او پیش برود؛ لذا حضور در جنگها باید طرح آمریکا را خراب کند؛ نه اینکه آن را پیش ببرد.
باز موارد دیگر مثل نحوه حضور ایران در اتفاقهای مهم بینالمللی و ظلمهای منطقهای در شرق آسیا و امثالهم بود که نشان میداد ایران متمرکز روی طرح دشمن و رأس دشمنی است. او قدرت را در جنگ هدر نمیدهد. این را در میانه میدان جنگ 8ساله و نحوه تعامل با نیروهای افغانستان در جنگ با شوروی هم میشد دید؛ هرچند ایران رسما به نفع مجاهدان افغان و مقابل شوروی قرار گرفته بود. در این سالها خیلی از نقدها به اینکه چرا ایران صرفا به یک موضع لسانی در فلان جنگ در شرق آسیا یا فلان نقطه از آفریقا یا آمریکایجنوبی اکتفا میکند، پاسخش همین اصل بود؛ طرح دشمن و رأس دشمنی.
ایران در این سالها چه میکرد؟
اولا، ایجاد یک قدرت مقتدر و الگوی پیشرفت در منطقه. وجود چنین پرچمدار مقتدری در منطقه برای شکلگیری جریانهای مقاومت در کل جهان اسلام مؤثر بوده و هست.
ثانیا، توجه به ایجاد یک انسجام و وحدت واقعی در امت اسلام، مانع اصلی رژیمصهیونیستی بود. این رژیم خط مقدم درگیری بینالمللی ایران با استکبار غرب بود. البته راس دشمنی آمریکا بود و نه رژیمصهیونیستی. اما محو رژیمصهیونیستی فوریترین هدف و خراب کردن طرح غرب در تقابل با قیام مسلمین بود. دراین میان نبرد داعش و تکفیریها را نیز باید در همین چارچوب دید؛ یعنی تضعیف ایران و تقویت رژیمصهیونیستی از طریق کپیبرداری از نظام ایران. نبردی بسیار سخت و البته درنهایت موفق شکل گرفت.
ثالثا، ایران به صدور اندیشه قیام و مقاومت و ایجاد حلقههای مقاومت و مسلح کردن آنها مدد رساند؛ این حرکت در میانه میدان درگیری با اسلام صهیونیستی داعشی انجام شد و زیرچتر مذاکرات برجام و... جلو رفت؛ لذا شکست داعش و ایجاد گروههای مقاومت در عراق، سوریه، یمن، فلسطین و... در کنار حزبالله لبنان اتفاق افتاد.
امروز در چه وضعی هستیم؟
ایران به هیچوجه دستش بسته نیست. او جبههای متشکل و گسترده در کل دنیا در اختیار دارد که امروز همه روبهروی رژیمصهیونیستی هستند؛ جبههای که لااقل از طریق لبنان و سوریه هممرز با رژیمصهیونیستی است. روشن است که تلاش میکند با کل جبهه خود وارد این درگیری شود؛ جبههای که البته همه همجهت هستند و هماهنگ با هم عمل میکنند. این را دشمن متوجه شدهاست.
روشن است که عمل کردن هر جزء باید طرح دشمن را خراب کند. کشتن آدمها و خراب کردن ساختمانها و دل خنک کردن و امثالهم، ملاک نیست؛ لذا فعلا نقش رأس پشتیبان و هماهنگکننده جبهه برعهده ایران است و با توجه به اصول فوق، بسیار بعید است که حضور مستقیم در جنگ را اولویت خود قرار دهد. ایران نیاز به چنین حضوری نمیبیند؛ هرچند تأثیر در تصمیمگیری کل جبهه را بهشکل کاملا محسوسی دارد.