برای نگینِ خراسان؛ «هرات» و مردم زلزلهزدهاش
طُرفه و لطیف*
حمیدرضا محمدی
در خراسان شهری بزرگتر و مهمتر و نیکوتر و بارونقتر و پرجمعیتتر از هرات ندیدهام.
یاقوت حَمَوی، ۴ سال پیش از حمله مغول
«هرات» پاره تن فارسیزبانان ١٠ روز است زمین و زمانش میلرزد و چندباری زمینلرزههای بیش از ۶ ریشتری را تجربه کرده اما در هیاهوی اخبار غزه که آن خود قصه پرغصه دیگری است گم شده است.
مردم این شهر - همچون ولایات دیگر این کشور - که حالا در نهایت تنگدستی و با وجود بیکفایتی و بیدرایتی حاکمانش، بعضیشان حتی از بیرون کشیدن اهل خانوادهشان از زیر خروارها خاک هم عاجزند و نیازمند اقدامی عاجل. دومین شهر پرجمعیت افغانستان قطب فرهنگ و هنر این سرزمین است؛ سامانی که آن را به نگین خراسان ملقب کردهاند و یکی از گهوارههای تمدنی تاریخ پرطمطراق خراسان است؛ شهری در درازنای تاریخ، با پیشینهای کهن که در کنار نیشابور و توس و بیهق و زوزن و خواف و ابیورد و سبزوار و خبوشان و تربتجام از یکسو و مرو و بخارا و سمرقند و بادغیس و فاریاب و سمنگان و جوزجان و بدخشان و بامیان از جانبی دیگر، یکی از کلیدیترین شهرهای این خطه در روزگار طلایی گستره گسترده زبان فارسی بودهاند.
پهنهای که اگر تنها بخواهیم معاریف و مشاهیرش را برشماریم، سیاههای مستوفا میشود. همین بس که عرفا و شعرایی چون خواجه عبدالله انصاری، نورالدین عبدالرحمن جامی، ابونصر هروی، ابوشعیب هروی، ابوعبدالله هروی، اَزرقی هروی، کمالالدین بنایی، حاذق هروی فوشنجی هروی، مهری هروی، فصیحالدین هروی، آصفی هروی و قبولی هروی، محدثانی مانند ابواسحاق بغوی، بیبی هروی و عایشه فوشنجی بلخی، دانشمندانی ازجمله ابومنصور موفق هروی و یوسفی هروی، تاریخنگارانی از قبیل حافظ ابرو، عبدالرزاق سمرقندی، محمدیوسف ریاضی هروی، یوسفی هروی، زینالدین محمود واصفی و سیفی هروی، خوشنویسانی مثل عبدالرحیم هروی، کمالالدین محمود رفیقی، کمالالدین حسین حافظ هروی، محمدشفیع هروی حسینی، مجنون رفیقی هروی، میرعلی هروی و یاری هروی، نگارگرانی نظیر کمالالدین بهزاد و محمدی هروی، سیاستمدارانی از قرین اُلُغبیک، گوهرشاد بیگم، بایسنقر، امیر علیشیر نوایی و حسینبیگ یوزباشی (استاجلو) در سدههای متقدم تا عبدالکریم تمنا، محمدآصف فکرت، محمدکاظم کاظمی و نجیب مایل هروی در روزگار معاصر از این دیار برخاستهاند یا در آن گذران عمر کردهاند و در خاکش خفتهاند که از میانشان مزار پیر هرات، خواجه عبدالله انصاری، نورالدین عبدالرحمن جامی، امام فخر رازی و ملاحسین واعظ کاشفی قابل اشاره است.
شهری که ارگی دارد باستانی، مصلایی دارد معظم که آرامگاه گوهرشادبیگم نیز در آن است و مسجد جامعی دارد در نهایت شکوه؛ پنجمین مسجد جامع بزرگ جهان که بناشده در نیمه نخست قرن اول هجری بر بقایای آتشکدهای است که به قول ابنحوقل، «در سراسر سیستان و ماوراءالنهر و جبال، مسجدی آبادتر و پابرجاتر از مسجد هرات وجود ندارد.» هرات که آب«هَریرود»ش گوارا بوده است و توت سفیدش بسی شیرین و زر آن، ناب و خالص، نامش در اوستا؛ در یشت چهاردهم و فَرگَرد نخست وندیداد آمده، پیش از اسلام یکی از ساتراپیهای هخامنشیان بود، اسکندر مقدونی دژی در آن ساخت و نامش در سنگنبشته کعبه زرتشت ذکر شد. پس از اسلام، پایتخت نخست طاهریان بود، یکی از 6 ضرابخانه سلاطین غزنوی محسوب میشد و غوریان و آلکرت به پایتختیاش برگزیدند اما در روزگار شاهرخ تیموری به اوج عزت رسید و چنان اجتماعی از شاعران، معماران، نقاشان، خوشنویسان و نگارگران شکل گرفت و صاحب مکتب نگارگری هرات شد که به فلورانس آسیا شهرت یافت اگرچه مغولان از نابودیاش چشم نپوشیدند. حالا اما هرات که زمانی در کنار مرو و بلخ و نیشابور یکی از ایالتهای چهارگانه خراسان بود، بخشی از خودش و روستاهایش ویران شدهاند و جمعی از اهالی آن رخ در نقاب خاک کشیدهاند. «هریوا»ی باستان و «هرات» اکنون اما به روزهای اوج بازخواهد گشت. بزرگی و ارجمندی، خصلت و خاصیت فارسیزبانان است.
* تعبیری از «کشکول» شیخبهایی درباره هرات