برگرفته از کتاب فرهنگ بروبچه های ترون
نوشته مرتضی احمدی
آب به آب شدن: از شهری به شهری رفتن، ییلاق و قشلاق کردن؛ به هم خوردن تعادل مزاج بر اثر مسافرت.
آب کردن: با زبانبازی و تعریفهای بیجا کالای بنجل را فروختن.
باجخور: کسی که به زور یا تهدید از دیگران پول بگیرد.
با دیوار حرف زدن: کممحلی، بیاعتنایی و بیتوجهی کردن.
پا پی شدن: دنبال کردن، تعقیب، پیگیری، اصرار، سماجت.
پا تو کفش کسی نکردن: مزاحم کسی نشدن، در کار دیگران دخالت نکردن.
تاجرونه: آهسته و کمصدا با دو انگشت به کف دست کوبیدن.
تاروندن: فراری دادن، راندن، دور کردن.
جا تنگ کنک: جاگیر، مزاحم، اسباب زحمت، دست و پا گیر.
جاجیم: فرش یشمی دستباف برای پیچیدن رختخواب، روکش کرسی و زیرانداز.
چارشاخ ماندن: تعجب کردن، حیران ماندن.
چارمیخه: قرص، محکم، با اطمینان کامل، امیدوارانه.
خاکتو سر: یتیم، پدر مرده، توی سریخور، خوار و ذلیل.
خاکهرو خاکه: سبک سنگین، بالا پایین، کم و زیاد.
داش آقا: کلامی برای احترام به برادر بزرگتر.
دالام دیمبول: صدای ضربههای شدید به طبل و صدای شیپور.
راستیات: به درستی، حقیقی، واقعی، صادقانه، صاف و بیغل و غش.
رِته ته: زکیسه، دکیسه، زرشک، زَپو.

شناسنامه
میدان سبز تهران
«سبزهمیدان» یکی از قدیمیترین میادین شهر تهران است که این روزها در هیاهوی بازار 15خرداد گم شده. اندر حکایت نامگذاری سبزهمیدان، چنارها و درختان بالابلندی است که تا 30سال پیش هم در آن وجود داشت. سبزهمیدان میدانی سرسبز و چهارگوش بود با زمینی چمنکاری شده و درختان سایهاندازی که اغلب کاسبان بازار و رهگذران هنگام ظهر زیر سایه درختان آن استراحت میکردند و غذایی میخوردند. کاسبان قدیمی حوالی سبزهمیدان و بازار آهنگران هنوز خاطره چرت زدن زیر سایه درختان میدان و خوردن نیم چاشت نان و پنیر یا غذاهای آماده بازار را از یاد نبردهاند. درست کنار سبزهمیدان روزگاری محل فروش سبزیها و میوههای تازه بود که بهانه دیگری برای نامگذاری سبزهمیدان به شمار میرفت و اهالی بازار سبزی هر روزه سفرههایشان را از آنجا خریداری میکردند.
بعدها با قطع درختان و کوچک شدن میدان، سرسبزی هم از این میدان رخت بست و حوض گرد و فوارهای کوچک جای سبزهمیدان را گرفت. سبزهمیدان نخستین چلوکبابیهای تهران را گوشه و کنار خود جا داده است. نزدیکی سبزهمیدان به میدان ارگ و کاخ تاریخی گلستان و از طرف دیگر همجواری با قلب اقتصادی پایتخت در دوره قاجار بر اهمیت این میدان اضافه کرده است. چهارپایهخوانی رسم قدیمی بازاریها در ایام محرم، یکی از دیدنیترین آداب و مراسمی است که همچنان در سبزهمیدان انجام میشود. جبه خانه، تکیه دولت و بازار کفاشها از نامهای آشنای بناهای قدیمی و کوچههای اطراف سبزهمیدان است.
روزی روزگاری
مانده در راه چه کسی بود؟
اهالی قدیمی از جاده قدیم شمیران حرفها و خاطرات بسیاری دارند که هرکدام از آنها خواندنی و شیرین است. درست ابتدای خیابان شریعتی، همانجایی که ایستگاه تاکسیها و مترو قرار دارد زمانی ایستگاه درشکهها بود. ابراهیم صادقی از اهالی قدیم شمیران میگوید: «اغلب اهالی برای فروش بار میوه خود به سر گوگل یا ابتدای خیابان شریعتی میآمدند. آن زمان میدان قدس وجود نداشت و جای آن پر از خانههای گاهگلی بود. اغلب برای رفتوآمد از قاطر و الاغ استفاده میکردند. ولی آنها که اعیانتر بودند سوار درشکه میشدند. هزینه درشکه 10شاهی بود. به علاوه ابتدای خیابان تعدادی کاروانسرا قرار داشت.
اهالی که از شهر میآمدند و در روستا جا و مکان نداشتند در کاروانسراها اتراق میکردند. معروفترین این کاروانسراها متعلق به حسین چرچر بود.» صادقی توضیح میدهد: «گاهی اهالی که در راه بودند هنوز به کاروانسرا نرسیده، هنگام تاریکی در راه میماندند. خوب یادم میآید این اطراف گرگ و سگ زیاد پیدا میشد. اگر مسافری هنگام تاریکی شب در جاده یا راه میماند به نخستینآبادی که میرسید توقف میکرد و به خانه اهالی آنآبادی میرفت و میگفت: مانده در راه هستم به من جایی بدهید. که اهالی خانه با روی گشاده از او پذیرایی میکردند. مهمان تازه وارد تا صبح در خانه صاحبخانه بود. به اینگونه مهمانان مانده در راه میگفتند.»

مشاغل قدیم
طبق ماست
شرایط زندگی در روزگار قدیم مشاغلی را به وجود آورد که حالا فقط سایه روشنی از آن در ذهن برخی از موسپیدکردهها باقی مانده است. یکی از آن مشاغل ماستکشی یا حمل طبق ماست و رساندن تغارهای ماست به دکانهای بقالی و لبنیات و خواربارفروشی بود.کاری دشوار که به دقت و مواظبت فراوان نیاز داشت. ماست به اشکال متفاوت فروخته میشد؛ ماست تغاری که ترش و بدون چربی بود. ماست کاسهای که چربی کمی داشت. ماست خاصه که نام دیگرش ماست سوزمه بود. ماست آب گرفته در کیسه بود و ماست خودمانی که پرچرب و شیرین بود. ماستکش اغلب ماستهای تغاری را به خانهها و دکانها میبرد. ردیف بزرگتر ماستهای کاسهای کف طبق و کوچکترهایشان روی آنها چیده میشد و بهصورت کله قندی بالا میآمد. وزن ماستهای کف طبق حدود یک چارک و نیم و کوچکترها به کاسههای 5سیر میرسید. به کمک 2، 3 نفر روی چنبره سر طبقکش گذاشته میشد و به دکانها میرسید.
تغارها هم از 2 تا 4من وزن داشت که حداقل نصف خود محتوی وزن هر تغار بود. کسی که میخواست تغار ماست حمل کند باید روی زمین زانو میزد و تغارها را روی تخته میگذاشت و به دوش میکشید. دو نفر با گرفتن زیر بغل ماستکش، او را از زمین، بلند و راهی میکردند.کاری که در اهمیت آن کافی بود ماست و تغار و ارتفاع تغارها و جمع وزن و لنگر دو متری آن محاسبه میشد. کسی که ماست حمل میکرد برای تحویل هر تغار باید مینشست و بلند میشد. از 5 تا 10شاهی هم به نسبت کوچکی و بزرگی تغارها و کم و زیاد راه اجرت میگرفت. اگر به تغارهای ماست خسارتی میرسید کسی که طبقکش بود باید خسارت را پرداخت میکرد.
شنبه 2 تیر 1397
کد مطلب :
20592
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/m7pR
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved