• پنج شنبه 20 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 1 ذی القعده 1445
  • 2024 May 09
یکشنبه 26 شهریور 1402
کد مطلب : 203075
+
-

قتل همسر در مدرسه غیرانتفاعی

درگیری زن و شوهری که سرایدار یک مدرسه غیرانتفاعی در غرب پایتخت بودند، پایان هولناکی داشت و به قتل زن جوان و دستگیری شوهرش به اتهام قتل منجر شد.
به‌گزارش همشهری، ساعت18 عصر چهارشنبه بیست و دوم شهریور به قاضی وحید ناصری، بازپرس جنایی تهران خبر رسید که زنی جوان در یک مدرسه غیرانتفاعی به قتل رسیده است. وقتی تیم جنایی در محل جنایت حضور یافت با جسد خونین زنی 40ساله مواجه شد که با ضربات چاقو به قتل رسیده بود. زن جوان و شوهرش سرایدار یک مدرسه غیرانتفاعی پسرانه در غرب تهران بودند. تحقیق از دختران 9 و 17ساله آنها نشان داد که کسی جز پدر خانواده عامل این جنایت هولناک نیست که فراری شده بود. همچنین در جیب مقتول دست‌نوشته‌ای به‌دست آمد که در آن وی از شوهر خود به‌خاطر اعتیادش گله کرده و نوشته بود که شوهرش او و فرزندانش را اذیت می‌کند و از خدا خواسته بود کمکش کند تا بتواند شوهرش را از دام اعتیاد نجات دهد و به زندگی‌اش سروسامان بدهد. در این شرایط بود که جست‌و‌جوی کارآگاهان برای دستگیری عامل جنایت آغاز شد و طولی نکشید که آنها موفق شدند این مرد را شناسایی و دستگیر کنند. متهم پس از انتقال به اداره آگاهی به درگیری و قتل همسرش اعتراف کرد و تحقیقات تکمیلی از او ادامه دارد.

مکث
ترس از جدایی

قاتل در بازجویی‌ها به قتل همسرش اعتراف کرد و مدعی شد که می‌ترسیده همسرش به‌خاطر اعتیاد از وی جدا شود و او را تنها بگذارد. گفت‌وگو با این مرد را بخوانید.

چرا همسرت را به قتل رساندی؟
من معتاد به هروئین و شیشه بودم و می‌ترسیدم همسرم مرا تنها بگذارد و از من جدا شود. اگر از من جدا می‌شد بچه‌هایم با او می‌رفتند و من هیچ‌کسی و هیچ جایی برای زندگی نداشتم. زمانی که حادثه رخ داد، من در توهم شیشه و هروئین بودم و اصلا نمی‌دانم چه شد که کنترلم را ازدست دادم و خودم و بچه‌هایم را بدبخت و همسرم را به قتل رساندم. الان به ‌شدت پشیمانم و ‌ای کاش این حادثه، اتفاق نمی‌افتاد.
اختلافتان بر سرچه مسائلی بود؟
اختلافمان بیشتر به‌خاطر اعتیاد من بود. 15سال قبل در رفت‌وآمد با دوستان ناباب معتاد شدم و از آن پس زندگی ام نابود شد. همسرم خیلی کمکم کرد تا مواد را ترک کنم. حتی چندبار با برادرش مرا به کمپ فرستادند، اما من هر بار که از کمپ خارج می‌شدم، مصرف مواد را از نو شروع می‌کردم. می‌دانم توبه گرگ مرگ است، دست‌کم برای من که اینطور بود. روز حادثه هم فکر کردم می‌خواهد دوباره مرا به کمپ ببرد. از سوی دیگر من از شرایط زندگی‌مان هم ناراضی بودم.
چرا؟
ما سرایدار مدرسه بودیم، اما من در سرایداری هیچ نقشی نداشتم. همسرم همیشه مرا ساعت 6صبح از خانه بیرون می‌فرستاد تا برای آنها نان بخرم و وقتی نان را تحویل می‌دادم همان 6صبح بیرونم می‌کرد و می‌گفت تا 4بعد از ظهر به خانه برنگردم. من در این مدت حیران و سرگردان کوچه خیابان بودم و از این موضوع همیشه ناراحت و عصبانی بودم.
برگردیم به روز حادثه؛ آن روز چه اتفاقی افتاد که جان همسرت را گرفتی؟
از سرکارم به خانه برگشتم، راستش من کار نقاشی ساختمان هم انجام می‌دهم. همسرم در آشپزخانه بود و دوباره به‌خاطر اعتیادم با هم مشاجره کردیم. من فکر کردم او می‌خواهد مرا ترک کند. فکر کردم می‌خواهد طلاق بگیرد و ناگهان ترسیدم که همه‌‌چیزم را از دست بدهم. اصلا نمی‌دانم چه شد که سراغ چاقوی یادگاری که یکی از بستگانم به من داده بود رفتم. آن را برداشتم و درحالی‌که با همسرم مشاجره می‌کردیم، ضربه‌ای به او زدم. او با اینکه زخمی شده بود فرار کرد و من هم دنبالش رفتم. در پاگرد پله‌ها به او رسیدم و دوباره به او ضربه زدم اما الان به‌شدت پشیمانم که جان زنی را گرفتم که عاشقش بودم و مادر بچه‌هایم بود.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید