میانبر جادویی هنر
فاطمه اشرف
روی صندلی ردیف پنجم تالار رودکی نشستهام. تصویری که پیش چشمانم هست، برایم تازگی دارد. ترکیب همزمان سواری بر اسب که به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام منسوب است و ویولنسلهایی را که بین صندلیهای روی سن قرار گرفته است، پیش از این ندیدم.نمایش هماهنگ 2مقوله مورد علاقهام میگوید اینجا قرار است خلع سلاح شوم. گروه ارکستر وارد میشوند و شروع میکنند، درحالیکه تصاویر پشت صحنه کمی پیشتر از موسیقی به نمایش درآمدهاند. تلاش میکنم چشمم را از تصاویر بگیرم و حواسم را متوجه موسیقی کنم. گاهی سخت میشود، تصاویر برای من که آمده بودم تا تمام جانم را از اتفاقی تازه برای حسین(ع) پر کنم، در لحظاتی پررنگتر میشود و در تقلا هستم بدون بستن چشم، گوشم را لبریز کنم.
زمان زیادی نگذشته که سنج و دمام وارد میشوند و دیگر خبری از کشمکش چشم و گوش نیست. حالا این اشعار بزرگانی چون عمان سامانی و حافظ و شیخ بهایی و صدای مهیار شادروان است که برای موسیقی، تصویر میسازد. «تا نیست نگردی، ره هستت ندهند» و قطره اشکی سرازیر میشود. از ابتدای محرم امسال دنبال حالی شبیه به همین بودهام و نیافتمش. حالا خشنود از رسیدن به حالی مطلوب راحتتر تکیه میدهم و بیآنکه برای دریافت به سختی بیفتم، در حال اشباع شدن هستم. و بار دیگر این جمله در ذهنم مرور میشود:« هنر برنده است» هنر که بلد است بیواسطه خود و مضمونش را به نقطهای از جان آدمی برساند که دسترسی به آن جز با خودش ممکن نیست.
کار ارکستر نوای آفتاب تمام و تازه چیزی در من شروع میشود، هرچند ذهنم هنوز با استفاده مداوم تصاویر در پسزمینه کنار نیامده، اما امین سالمی و ارکسترش به اشعاری که حول محور عاشورا سروده شده است و من پیش از این بارها خوانده و شنیده بودم، چیزی اضافه کردهاند که گفتنی و پوشیدنی نیست، نه به زبان میآید و نه میشود اثرش را نادیده گرفت. درست مثل دیدن تابلوی استاد فرشچیان که دیگر بخش پررنگی از عصر عاشورا شده است. و در نظرم چه خوش آمده است استفاده از ظرفیتهای فراوان هنر برای افرادی مثل من که بارشان را پشت در خانه معشوق زمین گذاشته و گاهی دلشان میخواهد از پنجرهای جز تاریخ و روشهای متداول با حضرتش همراهی کنند.