رسیدگی به پرونده شکارچیان شب در دادسرای جنایی تهران ادامه دارد
روایت طراح قتلهای سریالی رانندههای مسافرکش
چند روز پس از دستگیری شکارچیان شب که بهصورت سریالی جان رانندههای مسافرکش را میگرفتند، نخستین جلسه تحقیق از آنها صبح دیروز در دادسرای جنایی تهران تشکیل شد و آنها جزئیات 6جنایت زنجیرهای را که مرتکب شده بودند، بازگو کردند. در جلسه دیروز، خانواده یکی از رانندهها که در پایتخت به قتل رسیده، برای 2 جنایتکار درخواست قصاص کردند.
به گزارش همشهری، 2 مرد جنایتکار که یکی از آنها 34ساله و دیگری 53ساله است روز دهم مرداد ماه در شهرستان بهار استان همدان دستگیر شدند. آنها قتلها را از خرداد ماه امسال آغاز کردند و در جریان 4حادثه جداگانه، راننده خودروهای پراید، تیبا و پژو در اسلامشهر، سهراه آدران، ملارد و شهریار را شکار کرده و بهعنوان مسافر سوار ماشینهایشان شدند. در بین راه با شلیک گلوله یا ضربات چاقو آنها را به قتل رساندند و بعد اجسادشان را در بیابانهای اطراف رها کردند. نقشه بعدی 2 جنایتکار بیرحم، این بود که با ماشینهای مسروقه به خیابانهای شمال تهران بروند و پس از ورود به خانهای، ساکنان آن را تهدید به قتل کرده و اموالشان را به سرقت ببرند، اما در اجرای مرحله دوم نقشه خطرناکشان ناکام ماندند و نتوانستند سرقتی انجام دهند. آنها پس از ارتکاب 4قتل، راهی شهرستان قروه کردستان شدند و صاحب یک مزرعه و 2فردی را که در آنجا کار میکردند به رگبار بستند و 2نفر از آنها را به قتل رساندند اما نفر سوم زنده ماند و او بود که اسرار این جنایتکاران زنجیرهای را فاش کرد. چون صاحب مزرعه همان فردی که جان سالم به در برده بود، یکی از قاتلان سریالی را که قبلا در مزرعه او کار میکرد، شناخت و همین مسئله سرنخی شد برای شناسایی و دستگیری مردان جنایتکار تا قتلهایشان پایان یابد.
درخواست قصاص
نخستین جلسه تحقیق و بازپرسی از متهمان، صبح دیروز در شعبه سوم دادسرای جنایی تهران توسط بازپرس محمدمهدی براعه تشکیل شد. پسر یکی از قربانیان نیز در دادسرا حاضر شده و خواستار قصاص متهمان شد. وی به همشهری گفت: پدرم آخرین بار پنجم تیر امسال از خانه بیرون رفت تا با ماشین پرایدش مسافرکشی کند. او 63ساله بود که برای تامین مخارج زندگی با ماشینش مسافرکشی میکرد. از ساعتی که خانه را ترک میکرد با ما در ارتباط بود و آن روز هم مثل همیشه با مادرم، خواهرم و من تلفنی صحبت کرد. من آخرین بار به او زنگ زدم تا بپرسم چه ساعتی به خانه برمیگردد که او گفت آخرین مسافر را سوار کند و بعد به خانه برمیگردد. وی ادامه داد: ما ساکن اسلامشهر هستیم و پدرم معمولا از اسلامشهر تا راهآهن تهران مسافرکشی میکرد، اما آن شب فکرش را نمیکرد که آخرین مسافرانش، شکارچیان شب و قاتلان سریالی هستند که جان پدرم را با بیرحمی هرچه تمامتر گرفتند. آنها با ضربات چاقو به جان پدرم افتادند و بعد جسدش را در اتوبان یاسینی تهران رها کردند. ماشینش هم چند روز بعد درحالیکه ضبط و باندش به سرقت رفته بود حوالی شهرک ولیعصر پیدا شد. درخواست ما این است که قاتلان پدرمان هرچه زودتر قصاص شوند و به سزای اعمالشان برسند.
گفت و گو
نمیتوانم اشک بریزم!
حمید 53ساله، طراح نقشه قتلهای سریالی است. او فرد بسیار باهوش و سخنوری است که روان و سلیس و با رعایت قواعد اصول سخنرانی صحبت میکند که اگر کسی از اسرار او باخبر نباشد، تصور میکند که وی فردی تحصیلکرده و نخبه است. او با خونسردی جزئیات قتلها را توضیح میدهد و نکته عجیبی که مطرح میکند این است که او سالهاست نتوانسته گریه کند و اشکی بریزد.
چرا نمیتوانی گریه کنی؟
نمیدانم. خیلی تلاش کردم که اشک بریزم، اما هیچ جوره نمیتوانم. بدون اغراق بالای 40سال است که گریه نکردهام. یعنی نتوانستم گریه کنم؛ هرچند تلاشم را کردهام. حتی بعد از قتلها تلاش کردم گریه کنم، اما نشد.
انگیزهتان از قتلها چه بود؟
میخواستیم برویم سرقت که نشد. درواقع چیزی دستگیرمان نشد؛ به جز قتل 6انسان بیگناه که ما حق زندگی را از آنها گرفتیم.
تا به حال کلمه قاتل سریالی به گوشتان خورده است؟
بله. در روزنامهها هم خواندهام؛ از خفاش شب گرفته تا سعید حنایی و آن مردی که در کرج زنها را میکشت.
و حالا خودت هم تبدیلشدهای به قاتل سریالی؟
نمیخواستم که اینطور شود؛ ناخواسته تبدیل شدم به قاتل سریالی. درحالیکه دلم میخواست خلبان شوم! حتی در سن جوانی خودم زبان انگلیسی میخواندم و فکر میکنم خیلی باهوش هستم، اما به آنچه میخواستم نرسیدم.
مگر انگیزه شما سرقت نبود، چرا جان رانندهها را میگرفتی؟
متهم سرش را زیر میاندازد و سکوت میکند.
اگر دستگیر نمیشدید، قتلهای بیشتری انجام میدادید؟
نه. البته نمیدانم! چون به هدفمان نرسیده بودیم شاید دیگر بیخیال میشدیم.
پس از ارتکاب قتلها چه میکردید؟
میرفتیم به خیابانی در شمال تهران. قصدمان این بود که وارد یکی از آن خانهها شویم و افراد آنجا را گروگان بگیریم تا پول و طلا سرقت کنیم، اما این فرصت هرگز نصیبمان نشد.
با همدستت علی که جای پسرت است، چطور آشنا شدی؟
من در واقع با پدر علی دوست بودم. ما اهل شهرستان بهار همدان هستیم. وقتی افتادم زندان، پدرش از من خواست تا هوای پسرهایش را داشته باشم. علی و برادرش در جریان یک نزاع منجر به قتل بازداشت شده بودند. برادر علی به قصاص محکوم شد و علی به حبس. برادر علی که قصاص شد حال همه ما گرفته شد. دلم به حال علی که بیپناه شده بود سوخت و تصمیم گرفتم بعد از آزادی یک کار و کاسبی با او راه بیندازم، اما خب، فکرش را نمیکردم به اینجا ختم شود. علی را همراه خودم میبردم تا دل و جرأت پیدا کنم.
به چه جرمی در زندان بودی؟
قاچاق مشروبات الکلی و رسیور.
اما در پروندهات نوشته شده کلاهبرداری؟
من از آشنایانم پول گرفته بودم تا رسیور و مشروبات الکلی بهصورت قاچاق وارد کنم، اما لو رفتم و آنها چون به پولشان نرسیدند از من شکایت کردند.
از اینکه جان 6 انسان بیگناه را گرفتهاید، عذاب وجدان نداری؟
مگر میشود نداشته باشم. من مشکل روحی و روانی دارم؛ حتی بارها نزد روانپزشک رفته بودم. چون نمیتوانستم گریه کنم و خوب بخوابم. راستش بچه که بودم پدرم راننده کامیون بود و من هر ازگاهی همراه او میرفتم. یک روز دو نفر که یکی از آنها جوان و دیگری میانسال بود به سمتمان هجوم آوردند. مهاجمان که راهزنان جادهای بودند اسلحه و چاقو داشتند که من هر لحظه تصور میکردم شلیک میکنند و جانمان را میگیرند. آن روز راهزنان، تمام پولهای پدرم را به سرقت بردند و من هربار که سوار یک خودروی مسافرکشی میشدم، شبیهسازی میکردم. با خودم تصور میکردم من و علی شبیه به آن راهزنان جادهای شدهایم. مدام چهره آنها جلوی چشمانم بود. بعد از قتلها هم چهره آنها جلوی چشمانم ظاهرا میشدند و فکر میکردم آنها را به قتل رساندهام!
مواد مصرف میکنی؟
نه. من معتاد نیستم، اما علی همدستم شیشه میکشد.
متاهلی؟
19سال است ازدواج کردهام، اما نتوانستم پدر شوم.