این پرونده قرار است درباره چه چیزی صحبت کند؟ درباره طلاق. شاید در ابتدای امر بگویید که درباره طلاق بسیار گفته و شنیده شده است، پس چه حرف تازهای قرار است بزنید که احتمالا نشنیدهایم؟ قرار است از آمار و ارقام طلاق بنویسید؟ یا چه چیزهای دیگری؟
اینها را که غالبا میدانید و تکرار مکررات است؛ پس چه نکته بدیعی در این ماجرا وجود دارد که باید به آن بپردازیم؟
مسئله اصلیای که باید به آن بپردازیم، فرمالیته شدن و صوری شدن بخش مهمی از مسیر حقوقی و قضایی طلاق است. البته روی کاغذ همهچیز خوب است و بهخوبی باید پیش برود. طرفین باید جلسات مشاوره برگزار کنند و قاضی سعی میکند کمی این فرایند را دیرتر برگزار کند تا شاید برگشتی اتفاق بیفتد. در واقع روح حاکم بر قوهقضاییه این است که برگشتهای بیشتری در مسیر طلاق و مسیر حقوقی آن اتفاق بیفتد. اما...
همه نکتهها در همین توضیحات بعد از «اما» است. جلسات مشاوره برای اینکه زوجین بفهمند مشکلشان چیست بسیار خوب است ولی وقتی که جلسه مشاوره تبدیل شود به چند سؤال ظاهری و یک امضایی که صرفا قرار است کاملکننده پرونده باشد و اهمیت و اثرگذاری بیشتری ندارد، در این صورت چه خواهد شد؟ در این صورت اساسا همان آمار و ارقام را مشاهده خواهیم کرد؛ چون اینها اثر واقعی ندارند و صرفا قرار است کاملکننده ماجرا باشند که فرداروزی کسی گیر ندهد که چرا این امضا نبود و آن جلسه نبود و بهمان مشاوره اتفاق نیفتاد.
نکتههای بعد آنجاست که بخشی از افرادی که در این فرایند وجود دارند، اساسا تبدیل به تسریعکنندگان و تسهیلکنندگان فرایند میشوند؛ یعنی راه و چاهی را نشانتان میدهند که سریعتر بتوانید طلاق بگیرید. آنها ضمانت میکنند، پولشان را میگیرند و از تجربهای که در این زمینه دارند، استفاده میکنند تا امضاهای نهایی پای حکم طلاق سریعتر ثبت شده و کار تمام شود. اینها مسائلی هستند که باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرند و اساسا مافیاهای طلاق و تسریعکنندگان طلاق، باید مورد رصد قرار گرفته و همه راههای درروی حقوقی و قضایی که احتمال سوءاستفاده به آنها را میدهد، بسته شود.
اینها البته بدان مفهوم نیستند که امر طلاق را با وجود اینکه حس مثبتی به آن نداریم، کلا نفی کنیم. بخشی از ازدواجها و زندگیها، هر قدر هم که جلوتر بروند راه به جایی نخواهند برد و این خانوادهها ظاهرا با جدایی دچار اصلاح خواهند شد تا هر کسی دنبال زندگی بعدی خودش برود. طبیعی است که اگر سختگیری بیش از حدی در این زمینه بخواهد صورت بگیرد، در آن صورت خودش آسیبهای اجتماعی و خانوادگی بیشتری را ایجاد خواهد کرد. اما هر چیزی باید در جای خودش بحث شود؛ اگر چارهای جز طلاق نیست که باید این اتفاق تلخ بیفتد و اگر کند شدن روند طلاق میتواند احتمال بازگشت زوجین را بههمراه داشته باشد، باز هم باید اتفاق بیفتد. مسئله اینجاست که شاید تمرکز خاصی روی این جنبه از راههای درروی حقوقی صورت نمیگیرد و همینها، دریچههای سوءاستفاده را باز نگه میدارند.
شاید بلاتشبیه، بتوان در بعضی موارد، طلاق را شبیه خودکشی فرض کرد. بسیار شنیدهایم که کادر درمان و نیروهای پزشکی، اشاره میکنند که افرادی را برای درمان نزدشان آوردهاند که مثلا قرص برنج خوردهاند؛ اما نکته اینجاست که مثلا آن دختر نوجوان 16ساله، صرفا برای ترساندن و زهرچشمگرفتن از والدین خود اقدام به چنین کاری کرده و وقتی که با عواقب سنگین کار خود روبهرو میشود، سیلی محکمی از واقعیت خورده و التماس میکند که او را به زندگی بازگردانند. در این هنگام است که شاید برخی از زوجین، وقتی که با عواقب تلخ تصمیم خود روبهرو بشوند، مانند صحنه پریشانی و آوارگی فرزندان و غم و اندوه اطرافیان از تصمیم خود منصرف شوند؛ ولی اگر این فرایند سریع اتفاق بیفتد، شاید طرف با خودش بگوید حالا که اتفاق افتاده، دیگر افتاده و کاریش نمیشود کرد.
در واقع در کنار کاتالیزورهای فرهنگی، سنتی و خانوادگی برای اینکه افراد متقاضی طلاق را به زندگی بازگردانند، کاتالیزورهای حقوقی و قضایی هم میتوانند مثمرثمر باشند. فکرش را بکنید اگر در نوع پذیرش درخواستهای طلاق توافقی دقت بیشتری شود، اگر مشاورهها توسط افراد دلسوز و متخصص انجام شود، اگر ریشسفیدی در این حوزه باب شود و اگر...، چهبسا که خانوادههای بسیاری از راه رفته فروپاشی، بازگردند و دوباره به کانون گرم خانوادهشان فکر کنند.
البته میزان پروندههای ورودی به قوهقضاییه بسیار بالاست و تمرکز اصلی و اولویت آنها مدیریت این پروندههاست. بهنظر میرسد که نهادها و ارگانهای مرتبط با خانواده در بدنه حاکمیت و حتی بدنه خصوصی، باید آستین بالا بزنند و در این زمینه، در کنار قوهقضاییه بایستند تا کانون خانواده، کمتر از گذشته در معرض تهدید رویههای قابل سوءاستفاده حقوقی و قضایی طلاق قرار بگیرد...
دریچههای حقوقی که باید بسته شوند
در همینه زمینه :