ریشههای باستانی روانشناسی رنگ
رنگ در مصر باستان، چین و یونان برای برانگیختن احساسات، کمک به اعمال معنوی و درمان استفاده میشد. در آن زمان درحالیکه ماهیت رنگ هنوز شناخته نشده بود، اثرات قدرتمند آن مشهود بود. امروزه اما رنگ را میتوان با اصطلاحات علمی بهتر درک کرد.
اسحاق نیوتن زمانی که منشوری را در نور خورشید قرار داد و رنگینکمانی را در سمت دیگر دید، متوجه شد که نور سفید از رنگهای زیادی تشکیل شده است. او در کتاب «اپتیکس» در سال ۱۷۰۴ نظریه «چرخه رنگ» را ارائه کرد و توضیح داد که چگونه هر رنگ با طول موج متفاوت نور تعیین میشود.
پیشرفتهای علمی نیوتن و دیگران برخی رمز و رازهای رنگ را آشکار کرد، اما قدرت رنگ بهعنوان یک ابزار درمانی هنوز شناخته شده نبود و محققان در حال بررسی آن بودند.
در سال ۱۸۱۰، یوهان ولفگانگ فون گوته، شاعر، نویسنده و دانشمند معروف آلمانی نظریه رنگها را منتشر کرد. این اثر مهم رنگها را با احساسات پیوند داد و دری را برای روانشناسی رنگ مدرن باز کرد.
در دهه ۱۹۴۰، ارتباط بین مردم و رنگها از این هم فراتر رفت. «کورت گلداشتاین» عصبشناس و روانشناس مشهور آلمانی و دیگر محققان و دانشمندان عرصه روانشناسی این ایده را ترویج کردند که رنگها بر فیزیولوژی و اعمال انسان تأثیر میگذارند. این ارتباطات به شیوههای هنردرمانی و رنگدرمانی توسعه یافت.