ماجراجویی برای ساختن تاریخ
عیسی عظیمی- مسکو| ورزشگاه سنپترزبورگ خالی شده بود اما هنوز خیلی از ایرانیها پای مجسمه ژنرال سرگئی میرونوویچ کیروف دم گرفته بودند و اینبار هللیوسه میخواندند.اینها البته دیگر آخرینها بودند؛ لشکر هزاران نفری پیاده فاتحان لنینگراد در نمایی باشکوه داشت روی پل معظم پتروفسکی غروب زیبای رودخانه نوا را به سمت مرکز شهر در مینوردید. درست آن سوی این منظره سینمایی، اتوبوس تیم ملی از مسیری اختصاصی در حال خروج از ورزشگاه بود. یک ساعتی از سوت پایان بازی ایران و مراکش میگذشت و در این فاصله، کیروش در کنفرانس خبری پس از بازی از خیلی از رازهایی که تاکنون مخفی میکرد، پرده برداشته بود؛ از جمله این که سورپرایزی در کار نبوده و تمام گمانهزنیهای ما در مورد احتمال شروع تهاجمی در بازی اول، بیشتر محصول هیجان بوده تا منطق.ما مثل همیشه عقب نشستیم تا آنها پیش بیایند. تیم خوب آفریقایی البته اگر کمی شانس داشت در همان ۲۰ دقیقه اول به گل میرسید اما روز، روز ایران بود.
کارلوس کیروش در کنفرانس خبری سروته ماجرای این ۱۵ دقیقه را با اشارهای 10ثانیهای هم آورد و مثل هر مربی دیگری نخواست شیرینی یک برد بزرگ را به تندی اشتباهات تاکتیکی تیم آلوده کند اما گریزی از رویارویی با حقیقت تلخ نیست. شاید البته بتوان ضعف دقایق آغازین ما در منطقه چپ دفاعی را با تاکید بر نقطه قوت حریف که هماهنگی و آمادگی خارقالعاده سه بازیکن جناح راست این تیم بود، توجیه کرد اما نکته مهمتری هم وجود دارد. این تزلزل اولیه در دقایق آغازین بازی نخست، میتواند ناشی از جوانی و کمتجربگی، یا به عبارت بهتر و دقیقتر، نقصان در میانگین ظرفیت ذهنی بازیکنان ایرانی برای بازی در چنین سطحی باشد. فراموش نکنیم که از ترکیب اولیه ما تنها مسعود شجاعی و احسان حاج صفی و با ارفاق، علیرضا جهانبخش (۵۰ دقیقه) و کریم انصاریفر ( ۲۲ دقیقه) در جامجهانی قبلی بازی کرده بودند و شاید بخشی از دستپاچگی و اشتباهات بیشمار بازیکنان ما در آن 10 ،20 دقیقه کذایی به خاطر همین باشد؛ فشار شدید شروع بازی نخست در جام جهانی، آنقدر بود که تا مغز استخوان بچههای ما نفوذ کند و دیدیم که هر چه از زمان بازی میگذشت، پاسها دقیقتر و اشتباه فردی کمتر میشد و این، نکته امیدوار کنندهای برای دو بازی آینده است.
کارلوس کیروش برای خروج از زیر این فشار از اصطلاح جامپ اوت (jump out)استفاده کرد؛ چیزی که به قول او به بازیکنان مراکش فهماند ما میتوانیم بازی را ببریم. این نزدیکترین اصطلاح موجود به آن چیزی است که سورپرایز کیروش نامیده بودیم. بازی واکنشی اما واکنش برقآسا. دو روز بعد از پیروزی بزرگ، رویاپردازی برای صعود البته که بسیار دلچسب است اما اگر قرار بر عبور به سلامت از این راه دشوار باشد، باید با واقعیت روبهرو شویم پیش از آنکه واقعیت تلخیاش را در کام شیرینمان بریزد. بچههای تیم ملی با روحیه بالاتر و با استرس کمتر به سمت کازان خواهند رفت. کیروش هم که گرگ باران دیدهای است و نمیگذارد جام جهانی در سن پترزبورگ برای ایران تمام شود. پس امیدوار باشیم به فوتبال و راهی که بازی بعدی پیشرویمان گذاشته است؛ از لنینگراد تا کازان. برعکس مسیری که ژنرال سرگئی میرونوویچ کیروف پیمود تا از حزب کمونیست آذربایجان به صدارت کمیته مرکزی حزب کمونیست در لنینگراد برسد و تاریخ، چنان بزرگش بدارد که مجسمه او همچنان در غروب زیبای زنیت آرنا و در پس زمینه عکسهای یادگاری ایرانیان سرمست از پیروزی، بدرخشد؛ حتی اگر لنینگراد، سنپترزبورگ شده باشد و این داستان ادامه دارد.