• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
چهار شنبه 28 تیر 1402
کد مطلب : 197732
+
-

ابر کبود و هلال نازک ماه

ماه اول
ابر کبود و هلال نازک ماه

مریم ساحلی

ابر کبود که بر نازکای هلال‌ماه نشست، نسیم در گوش تاک پیر زمزمه کرد: محرم رسیده است. و اما محرم خود آغاز است، آغازی که نه فقط از شروع یک سال قمری دیگری نشان داشته باشد بلکه ابتدای یک راه است. مسیری که امتدادش در تاریخ جاریست و در هر لحظه از زمان آدمی را فرامی‌خواند به دیدن و شنفتن روایت روشنایی و تاریکی؛ و قدم در راه نهادن.
کسی نیست که نداند عاشورا در دهمین روز از محرم سال ۶۱ هجری قمری به پایان نرسید و بیش از هزار سال است که هر کجا تیرگی زره می‌پوشد و صف می‌کشد، هر زمان ستم بر حنجره معصومیت خنج می‌زند و هر مکان حق زیر چکمه‌ای لگدمال می‌شود و آه مظلوم روانه آسمان می‌شود، صحرای تشنه‌ای دور اما نزدیک در اذهان پدیدار می‌شود. آتش از تن خیمه‌ها زبانه می‌کشد و خار‌های بیابان بر پاهای برهنه می‌خلند.‌ خورشید اشک می‌چکاند بر مشک‌ماه و سرهای بریده بر نیزه‌ها جهان را می‌نگرند، جهان را در همه اعصار.‌ همه آن اعصار که طنین آوای عطشناک «هَلْ مِنْ ناصِرٍ ینْصُرُنی» حضرت حسین بن‌علی(ع) از فراسوی قرون به گوش می‌رسد. قرونی که آمده‌اند و رفته‌اند از پی هم با همه بیرق‌های عزایی که برافراشته شدند، همه نوحه‌هایی که خوانده شدند، اشک‌هایی که روان شدند و دل‌هایی که خون گریستند و همچنان خون می‌گریند و امید بسته‌اند به روشنایی صبح که عاقبت ظلمت شب را نیست خواهد کرد. و اینک نازکای هلال‌ماه خبر می‌دهد، باز محرم رسیده است و چه بسیارند آنان که چشم‌هاشان به آسمان است و آسمان ابری دلشان گره خورده است به عشق حضرت حسین(ع)؛ همان امامی که فرموده: بترس از ستم کردن بر کسی که به جز خدا یاوری ندارد.


قابِ عزا
تکیه مردم

اینجا قرار است عـزاخـانه‌ای مصوّر باشد. یک گالری عاشورایی با در و دیواری سیاهپوش در این روزهای منتهی به یوم‌الحزن. می‌خواهیم برویم به دل تاریخ سوگواری ایرانیان معاصر به قدر و قدّ یک‌ونیم سده اخیر و در لابه‌لای آلبوم عزاداری گذشتگان‌مان تورق کنیم. نیت کرده‌ایم با این مقصود و منظور تا هم خاطره‌بازی کرده باشیم و هم سری چرخانده و نقبی زده باشیم به نسل پدران‌مان. به احترام و احتشام همه سینه‌زنان حسینی در دهه اول محرم  اینجا چراغ ماتم‌کده‌‌ای از جنس قاب عکس روشن است.
آن‌ زمان‌ها مثل امروز نبود که هرگوشه و کناری هیئت و تکیه برپا باشد؛ یک «تکیه دولت» بود و بس. اصلاً محرم که می‌شد، اهالی پایتخت به تکیه دولت‌شان می‌نازیدند. نه آنکه تنها آن بوده باشد اما این توفیر داشت با بقیه. بنایی مدور بود و البته مجلل که مهم‌ترین رویدادهای مردمی را میزبانی می‌کرد اما چه ارجمندتر از تعزیه‌گردانی و روضه‌خوانی و سینه‌زنی و عزاداری عاشورا. ساختمانی رفیع و منیع که از همه‌جای تهران می‌شد رؤیتش کرد و البته شکوهش را کمال‌الملک استادانه طرح و نقش زده است. روزهای سوگ که می‌شد، در و دیوارش سرتاسر جامه سیاه به‌خود می‌پوشید و در موعد و موقع مراسم، زن و مرد به‌ جانبش گسیل می‌شدند.  حاکم و عالم و عامی همه به تکیه دولت می‌رفتند، هرچند هر طبقه و غرفه‌اش مختص عده‌ای بود. تکیه دولت اگرچه از سوغاتی‌های سلطان صاحبقران به فرنگ بود و در کنار شمس‌العماره و ساعتش، یکی از نمادهای ایران عصر ناصری اما در محرم مأمن‌ مردم شده بود ولی حیف که روزگار رونقش دیری نپایید؛ رضا‌خان دستور داد تاعزاخانه ناصری را خراب کنند و برجایش بانک بسازند.




 

این خبر را به اشتراک بگذارید