• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 13 دی 1396
کد مطلب : 1958
+
-

خیلی دور، خیلی نزدیک

یادداشت
خیلی دور، خیلی نزدیک

جواد رسولی/ دانشجوی دکتری رسانه در بارسلونا:

شباهت و نزدیکی‌ای وجود دارد میان شب کریسمس و شب یلدا؛ هر دو تقریبا همزمان‌اند (با هم 3 شب فاصله دارند) و در هر دو، آن چیزی که مهم است، جمع‌شدن خانواده و شام‌خوردن و دورهم‌بودن است. معنای این حرف، زنده‌کردن افسانه «هنر نزد ایرانیان است و بس» و اینکه «اصلا کریسمس را آنها از ما گرفته‌اند» و حرف‌های غریبی از این‌دست نیست؛ یک مشاهده است از طرف کسی که فرصت تجربه‌کردن هر دو فضا را داشته است.

شب کریسمس حالا برای خیلی از ساکنان کشورهای اروپایی معنای مذهبی ندارد؛ یک مناسبت فرهنگی‌ست؛ تنها زمانی از سال است که به خانواده تعلق دارد. شب کریسمس تقریبا همه‌جا تعطیل است چون مشتری زیادی وجود ندارد. سنت، آن‌قدر قدرتمند است که همه را به خانه‌ها می‌کشد؛ به جمع‌شدن و دورهم‌بودن و گرامی‌داشتن جمع خانوادگی و شام‌خوردن و عکس‌گرفتن. آنچه در شب یلدای ما ایرانی‌ها می‌گذرد هم کمابیش همین است؛ دورهم‌بودن و لذت‌بردن از معاشرت با خانواده و جمع‌شدن دور سفره‌ای که رنگارنگ است.

این فرم اجتماعی، این جمع‌شدن و درکنارهم‌بودن، در خودش معنایی دارد که قرن‌هاست در فرهنگ‌های مختلف (و به‌ویژه در فرهنگ ایرانی) بازتولید می‌شود. خانواده جایی‌است که از آن می‌آییم، به آن تعلق داریم و ریشه‌هایمان در آن پا گرفته است. آن چیزی که هستیم، محصول مستقیم سال‌هایی‌است که در خانواده گذرانده‌ایم؛ با خاطرات و مراقبت‌ها و قانون‌هایش. این برگشتن به خانواده در یک شب از سال و به‌خاطرآوردن آن چیزی که بوده‌ایم و مقایسه‌اش با آنچه شده‌ایم یا گاهی حتی یادآوری اینکه اینجا جایی امن است که همیشه می‌شود به آن پناه آورد و آرام گرفت، معنایی‌است که در فرم شب یلدا (و شب کریسمس) ساخته می‌شود.

یکی از استادهایمان که در کار نشانه‌شناسی و اسطوره‌شناسی است، یک بار درباره شب یلدا از من پرسید. برایش تعریف کردم که در سنت ایرانی چه کارهایی معمولا در این شب انجام می‌شود.

برای او اما مهم‌ترین بخش، زمان بود. گفت شما دارید شبی را جشن می‌گیرید که طولانی‌ترین شب سال است؛ یعنی از این به بعد، شب‌های سال کوتاه‌تر می‌شوند؛ پس در نبرد اسطوره‌ای خیر و شر، نور و تاریکی، و شب و روز، این شب، جایی‌است که تاریکی شکست می‌خورد و کم‌کم عقب می‌نشیند و جایش را به نور می‌دهد. گفت در فرهنگ شما، آن چیزی که جشن گرفته می‌شود، همین شکست تاریکی و پیروزی نور است و این زیباست.

در این یادداشت می‌خواهم یاد کنم از همه آنهایی که دور‌ند، به خانواده دسترسی ندارند و دراین سرمای زمستان، دست‌ودلشان به گرمای خانواده نمی‌رسد. ممکن است خارج از کشور باشند و به این ترتیب، خودشان را نه در فرهنگ سرزمین مادری پیدا کنند و نه در فرهنگ مسیحی. و این بی‌درکجایی در لحظه‌های خاص مثل یلدا شدیدتر خودش را نشان می‌دهد. اما از اینها واجب‌تر، یادکردن از کسانی‌است که می‌دانیم تنها هستند؛ مثل هموطنانی که تازه بلای زلزله را از سر گذرانده‌اند؛ کسانی که یلدای طولانی‌تری دارند و نه فقط یک شب، که شب‌هاست در جنگیدن با سرما و تاریکی‌اند و وظیفه ماست که نشان بدهیم در این مبارزه، تنها نمی‌مانند... که کنارشان هستیم و کمکشان می‌کنیم.

کریسمس و یلدا شب‌هایی برای به‌یادآوردن امید و خاطره‌اند؛ نشانه‌اند. درست است که از یلدا چند شبی گذشته اما برای همراهی با آنهایی که درگیر سرما و تاریکی‌اند، دیر نیست. خوب به دوروبرتان نگاه کنید و پیدایشان کنید. برای تمام‌شدن یلدا، برای درآغوش‌گرفتن نور و گرما، برای گذرکردن از همه این آلودگی‌ها و بی‌سروسامانی‌ها، خودمان را داریم و دست خودمان را می‌گیریم و به هم امید می‌دهیم؛ ...که گفت: «هنوز با همه دردم امید درمان است / که آخری بود آخر شبان یلدا را».

این خبر را به اشتراک بگذارید