• یکشنبه 4 آذر 1403
  • الأحَد 22 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 24
دو شنبه 29 خرداد 1402
کد مطلب : 194907
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/pg751
+
-

پای‌قصه ‌پاکبانان رضوی

موسی و مجتبی 2 پاکبانی هستند که در محدوده حرم رضوی کار می‌کنند؛ آنها قصه‌های جالبی برای خواندن و شنیدن دارند‌‌

حمل‌ونقل
پای‌قصه ‌پاکبانان رضوی

زهرا عباسی- دبیر گروه ایرانشهر

بیش از 6هزار پاکبان در کلانشهر مشهد مشغول به‌کار هستند، اما مگر چند نفر از این جمعیت کثیر شانس بیشتری پیدا می‌کنند تا مانند «موسی»‌ و «مجتبی» محل کار و خدمت‌شان باب‌الرضا(ع) یا باب‌الجواد(ع) باشد؟ هرچند حساب این پاکبانان با 62هزار خادم و خادمیاری که در خود حرم به ارائه خدمات مشغولند جداست، اما آنها معتقدند مهم، خدمت به زائران رضوی است که همان هم خدمت به ثامن‌الائمه(ع) است.‌

یک دیدار غافلگیر کننده
صدایش از سنش‌ پخته‌تر است؛ رسا و گویا صحبت می‌کند، می‌داند چه قرار است بگوید و می‌داند چه می‌خواهد. «سید مجتبی خداداد حسینی» متولد 24فروردین 1371است و از 1تیر 1396به‌عنوان پاکبان در شهرداری مشهد مشغول شده و همین چند وقت پیش بود که فیلم رجزخوانی‌هایش با لهجه مشهدی علیه طالبان در فضای مجازی دست به‌دست شد. مجتبی سال‌هاست در منطقه ثامن کلانشهر مشهد و در محدوده «باب‌الرضا(ع)» و اطراف آن فعالیت می‌کند. خداقوت زائران و حسرت‌‌شان از اینکه جای مجتبی نیستند، شاید در ظاهر مهم‌ترین ویژگی‌ای باشد که میان او و دیگر پاکبان‌ها تفاوت ایجاد می‌کند، اما مجتبی پیش از همه این تعارف‌ها‌، خود را نوکر امام رضا(ع) می‌داند و حاضر نیست جای خود را با هیچ فردی عوض کند، مگر به یک شرط؛ امام رضا(ع) او را به داخل حرم بطلبد! او و همکارانش‌ نمازشان را داخل حرم می‌خوانند، خدمت زائران را می‌کنند و اگر کسی گمشده‌ای داشت کمکش می‌کنند. حتی افرادی از شهرهای دیگر شماره‌اش را دارند و چند وقت یک‌بار به او تلفن می‌کنند که گوشی‌اش را برای زیارت از راه دور و عرض سلام رو به حرم بگیرد؛ مجتبی دریغ نمی‌کند. از همه اینها گذشته یک دیدار در زندگی‌اش بالاتر از همه اینها بوده که با جزئیات به یاد دارد: «29بهمن 1397بود، با همکارم داخل حرم رفتیم تا نماز صبح بخوانیم، سلام نماز را که دادم دیدم یک نفر بالای سرمان ایستاده و موقع بلند شدن به ما خداقوت گفت. او را نشناختم، به محض دور شدن یکی از خادمان حرم گفت که این فرد حاج قاسم سلیمانی بود.» مجتبی هر طور شده خود را به حاج‌قاسم می‌رساند، سردار او را در آغوش می‌گیرد و می‌گوید: «قدر خودت را بدان، خوب جایی کار می‌کنی.»‌این دیدار یکی از مهم‌ترین اتفاق‌های دوره کاری‌ مجتبی است و او حالا خدمت به زائران امام رضا(ع) و حفظ احترام آنها و حرم را مهم‌ترین کار خود می‌داند که موجب شده برکت به زندگی‌اش سرازیر شود.

امام رضا‌  ع‌ من را به کربلا فرستاد
«موسی صالحی» 47ساله است. 13سالی می‌شود که در لباس پاکبانی در باب‌الجواد(ع) و محدوده اطراف آن فعالیت می‌کند و پاکبانی را نه فقط در این محدوده که در همه محله‌ها و شهرها‌خدمت به خلق توصیف می‌کند.
موسی خیر و برکت کار خادمی در حرم و اطراف آن را در عین تشابه در خدمت متفاوت از همه جهان می‌داند: «اینجا مردم از همه جای جهان می‌آیند، شاید همین مردم در جای دیگر زباله بریزند، محیط را آلوده کنند یا برخوردشان بد باشد، اما به نزدیکی حرم که می‌رسند همه‌‌چیز عوض می‌شود. هم مردم و هم مغازه‌دارها رعایت می‌کنند، کمتر زباله‌ روی زمین می‌ریزد و حتی بارها شده جارو را از دست من یا همکارانم گرفته‌اند تا به پاکیزگی کمک کنند و ثوابی  برای خود بخرند.»
گرچه موسی هم از خیر و برکت مادی و معنوی این کار می‌گوید، اما مهم‌ترین تجربه کاری‌اش آنجا رقم خورده که به لطف گوشه‌چشم امام رضا(ع) زائر کربلا و حرم امام حسین(ع) شده؛ «خیلی دلم می‌خواست به کربلا بروم. چند سالی بود راه کربلا باز شده بود، اما جور نمی‌شد که بروم. از امام رضا(ع) خواستم کمکم کند.
سال 1395بود که شهرداری مشهد تعدادی از نیروهای خدماتی را برای ایام اربعین به کربلا فرستاد و من هم بدون هیچ هزینه‌ای برای نظافت به کربلا رفتم. جایتان خالی، 20روز در کربلا ماندم و خیلی هم خوش گذشت. سال بعد هم یک کاروان با هزینه به کربلا می‌رفت. قرعه‌کشی کردند و نام من درآمد، اما پولش را نداشتم. در محل خدمتم و در حال فعالیت به فکر این بودم که چرا امکان استفاده از این فرصت را ندارم.  یکی از مغازه‌دارها صدایم کرد و هزینه سفر را قرض داد و حتی دخلش را کشید جلو و گفت هر قدر پول لازم داری بردار و برو. سر از پا نمی‌شناختم. رفتم و برگشتم پول را پس دادم.» موسی صادقانه و عاشقانه در باب‌الجواد پاکبانی می‌کند و حاضر نیست حتی جایش را تغییر دهد. پاکبانی را خدمت می‌د‌اند، اما پاکبانی در حرم و نزدیک حرم را دارای معنویت و ارج و قرب  بیشتری می‌داند.

مردم به نزدیکی حرم که می‌رسند همه‌‌چیز عوض می‌شود.  رعایت می‌کنند، کمتر زباله‌ روی زمین می‌ریزند و حتی بارها شده جارو را از دست من یا همکارانم گرفته‌اند تا به پاکیزگی کمک کنند و ثوابی برای خود بخرند

این خبر را به اشتراک بگذارید