امروز به «تفکر ماهیگیری» نیاز داریم
با اعضای جمعیت «باور» و دغدغههایشان برای ویرایش نسخههای توانمندسازی بانوان
مریم شریفی
«در مجموعه قبلی که با همکاری یکی از دوستان راهاندازی کردم، بعد از 12سال هنوز دغدغه اصلی، رساندن غذای گرم به کارتنخوابهاست؛ این کار برای شروع خوب بود و باید انجام میشد اما این راهی نیست که بخواهیم ادامهاش بدهیم.» سارا چرتابیان، با سابقه راهاندازی 3تشکل مردمی در حوزه فعالیتهای اجتماعی، معتقد است که بعد از سالها تجربه فعالیتهای خیریه در جامعه و ارائه کمک به نیازمندان، باید در این زمینه چند قدم رو به جلو رفته باشیم. او و دوستانش در جمعیت باور با گلایه از غلبه فضای هیجانی بر فعالیتهای خیریه، معتقدند که باید به این فعالیتها عمق داد و با تلاش برای آگاهسازی و توانمندسازی افراد نیازمند، با خواست و همت خودشان، آنها را به خودکفایی واقعی رساند.
حالا 2سالی میشود که اعضای جمعیت باور، کانون فعالیتهایشان در زمینه توانمندسازی زنان را در منطقه4 برپا کردهاند. مدیر این تشکل مردمی میگوید: «ماموریتی که برای باور تعریف کردهایم، توانمندسازی درونی و بیرونی زنان خودسرپرست یا سرپرست خانواده برای مدیریت دغدغههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آنهاست. البته خوب است از یک تفاوت نگاه بگویم؛ از نگاه ما یک دختر، بعد از سن قانونی(18سالگی) میتواند سرپرست خود باشد؛ بعد از ازدواج با یک آقا هم هر دو سرپرستی خانوادهشان را بر عهده میگیرند؛ اگر صاحب فرزند شوند هم هر دو سرپرست او هستند؛ بنابراین در نگاه ما سرپرستی در خانواده، میان زن و مرد، مشترک است؛ پس فوت همسر یا جدایی، باعث بیسرپرستشدن یک زن نمیشود. در واقع او خودسرپرست یا تکسرپرست خانواده میشود». سارا چرتابیان میافزاید: «با این تعریف، مراجعان ما منحصر به خانمهایی نمیشوند که به دلیل فوت همسر یا جدایی، تکسرپرست خانواده شدهاند بلکه هر خانمی که احساس کند از لحاظ درونی نیاز دارد در خود تغییراتی ایجاد کند و برای توانمندسازی خود قدمی رو به جلو بردارد، میتواند در مجموعه باور جا بگیرد». آزاده شهبازی ـ از اعضای گروه ـ هم میگوید: «علاوه بر این، دغدغه باور این است که «چرا بانوان ما کارآفرین نباشند؟». ما تمام بانوان مراجعهکننده به جمعیت باور را مدیران آینده میبینیم؛ بانوانی که نهتنها خودشان با سعی و تلاش، توانمند میشوند بلکه میتوانند آنقدر پیشرفت کنند که حتی مدیر یک مجموعه شوند و به دیگران کمک کنند. بنابراین افرادی که به اینجا میآیند، لزوما کسانی نیستند که به انتهای راه رسیده یا مستاصل شدهاند. این یک خواست درونی برای رسیدن به توانمندی است که در افراد ایجاد میشود و ما هم به یاری خدا سعی میکنیم مسیر را برایشان باز کنیم تا در آینده مستقل باشند».
گاهی به پشت سر نگاه کن!
الهه هاشمپور ـ از اعضای جمعیت باور ـ میگوید: «در جمعیت باور یک فرایند تعریف شده است به نام فرایند «بهبودن»؛ یعنی «بهترشدن»؛ یعنی هر چه هستیم، میخواهیم کمی بهتر شویم و یک پله بالاتر برویم. این در مقابل تفکر کمالطلبی است که میگوید باید بهترین باشیم؛ همان تفکری که هر قدر پیشرفت کنیم، اجازه نمیدهد حالمان خوب شود و به رضایت برسیم. اینجا در کلاسهای توانمندسازی یاد میگیریم که به جای اینکه همیشه نگاهمان به قله باشد و مدام خود را به خاطر راههای نرفته سرزنش کنیم و ناامید شویم، گهگاه به عقب برگردیم و ببینیم چقدر تلاش کردهایم و چقدر جلو آمدهایم تا برای ادامه مسیر روحیه بگیریم». چرتابیان در تکمیل این تعریف میگوید:«اینجا نه درباره مدینه فاضله و نه یک چیز تمامعیار بلکه فقط درباره بهترشدن صحبت میکنیم و آن هم فقط «نسبت به خودم»؛ نسبت به دیروزم و حتی ساعت قبلم. خلاصه فرایند بِهبودن، تنظیم روابط درونفردی، میانفردی و فرافردی (با جامعه) است. در کل، یعنی من چطور میتوانم فرد بالغتر و مؤثرتری در جامعه باشم؟ این فرایند در قالب 2ریل به نام توانمندسازی درونی و توانمندسازی بیرونی و در رشدی همزمان و متعادل، کمک میکند که فرد، فرد توانمندتری شود». هاشمپور ادامه میدهد: «هر کس اینجاست، انتخاب کرده که برای توانمندشدن خودش زمان بگذارد و به این انتخاب هم متعهد باشد؛ قبول کرده که نگاهش به بیرون نباشد و توانمندیاش را از دیگران توقع نداشته باشد و بپذیرد که به اندازه توان و تلاشاش نتیجه میگیرد».
وقتی به جای لطف، ظلم میکنیم!
چرتابیان ـ مدیر جمعیت باور ـ با انتقاد از بعضی شیوههای کمکرسانی که در نهایت به عزتنفس نیازمندان جامعه هم آسیب میرساند، میگوید: «2نوع رویکرد وجود دارد؛ اینکه فردی بیاید اینجا و با اظهار ناتوانی، درخواست کند چیزی را آماده به او بدهیم یا اینکه بگوید من میخواهم کار کنم، به درآمدزایی برسم و زندگی خوبی داشته باشم. خودم این 2ایده را دارم. پیشنهاد شما چیست؟ نوع اول، چیزی شبیه تکدیگری است که نه شایسته یک انسان عزتمند است و نه ما در جمعیت باور چنین فضایی داریم؛ اما در نوع دوم برای حمایت سازنده از افراد، کاملا آمادهایم».
آزاده شهبازی هم معتقد است که کمکرسانیهای مستقیم به افراد نیازمند، آنها را ناتوان میکند؛ «ببینید! ممکن است من بتوانم یک کیف ساده بدوزم و از فروش آن 1000تومان درآمد کسب کنم اما وقتی یک نفر بیاید همینطوری 1000تومان به من بدهد، دیگر سراغ دوختن آن کیف نمیروم و هیچوقت توانمند نخواهم شد. مشکل بزرگتر آنجاست که از نگاه آن فرد نیازمند، چنین کمکهایی فقط تا یک مقطع کوتاه به منزله لطف تلقی میشود و از جایی به بعد، اگر آن کمک قطع شود، فکر میکند ظلم بزرگی به او شده است. البته حق هم دارد؛ چون ما با کمکهای حاضر و آمادهای که به او کردهایم، تواناییهایش را حبس و به او اینطور القا کردهایم که کاری از تو برنمیآید. از این جهت به او ظلم کردهایم.»
آموزش به شرط تولید و فروش
«در سالهای اخیر مراکز متعددی برای توانمندسازی زنان، ایجاد شد و مهارتها و مشاغل مختلفی به آنها آموزش داده شد که خیلی هم خوب بود اما در نتیجه این روند، حالا ما بانوان فراوانی داریم که کولهبارشان پر از مهارتهای مختلف است اما هیچکدام از این مهارتها تبدیل به کار و پشتوانهای که زندگی آنها را بچرخاند، نشده است.» چرتابیان میافزاید: «اما هم و غم ما این است که برآیند آموزشهایی که در حوزه توانمندسازی درونی (در جلسات مشاوره) و آموزشهایی که در حوزه توانمندسازی بیرونی (در کارگاههای مهارتآموزی) به اعضای گروه داده میشود، تولید محصول در قالب یک حرفه باشد که امکان درآمدزایی را برای آنها به وجود آورد». شهبازی که از اعضای گروه طراحی محصول گروه باور است، در تکمیل این بحث میگوید: «تدبیر گروه ما در این زمینه، این است که ابتدا نمونههایی از یک محصول هنری را درست میکنیم و به تیم ارزیابمان میدهیم تا آن را به بازار ببرند. اگر آن محصول در جلب مشتری موفق باشد، به گروه طراحی محصول اعلام میشود که کار را شروع کنند. اینجا آن مرحلهای است که ما سراغ مربی این هنر، خریداری وسایل مورد نیاز و برپایی کلاس آموزشیاش میرویم. اینطور نیست که اول 10نفر را آموزش بدهیم، کلی محصول تولید کنیم و بعد ببینیم اصلا بازاری برای آن وجود ندارد. این یک مسیر بنبست است؛ بنابراین همکاری یک تیم بازاریابی و فروش حرفهای با جمعیت باور، مانع از هدررفت توان و انگیزه نیروی انسانی و سرمایههای مالی میشود».
حتی به صادرات هم فکر میکنیم
«باور 3دسته محصول دارد؛ اول، محصولات زودبازدهی که طراحی و تولیدشان زمان چندانی نمیبرد (مثل عروسکهای نمدی، کوسن، پرده و...) و در بازار هم پایداری زیادی نخواهند داشت و بعد از مدتی جایشان را به طرحهای جدید ما میدهند؛ دوم، محصولات پایدار یا برندینگ. ما مثل برندهای معروف دنیا، برای باور به طراحی و تولید محصولات پایدار و باکیفیتی فکر میکنیم که بتواند در داخل و حتی خارج از کشور مشتریان ثابت جذب کند و در آینده نزدیک هم از 2محصول در این زمینه رونمایی میکنیم.»
آزاده شهبازی میافزاید: «دسته سوم، محصولات سفارشی است. مثلا چند پزشک، طراحی و تولید محصولاتی که میخواهند به بیماران یا همکارانشان هدیه بدهند را به ما سفارش دادهاند؛ هدایای هنری مرتبط با حرفهشان که در بازار وجود ندارد. همه این محصولات را هم اعضای جمعیت تولید میکنند و در درآمدزایی آن سهیم هستند».
اینجا حالمان خوب است
در جمعیت باور کارگاههای مختلفی مانند نمددوزی، جعبهسازی، چاپ و نقاشی، خیاطی و بافت (قلاببافی، تریکوبافی، مکرومهبافی و...) فعال است و هر کس بر اساس علاقه و توانمندیاش در یکی از آنها مشغول آموزش و سپس تولید میشود. اعظم نصری ـ یکی از اعضای کارگاه خیاطیـ میگوید: «حدود 9ماه قبل، از طریق سرای محله الغدیر با جمعیت باور آشنا شدم. تا قبل از آن هیچ فعالیتی نداشتم، به مرز افسردگی رسیده بودم و نمیدانستم با مشکلاتم چه کنم. اوایل آنقدر فکرم مشغول مشکلاتم بود که اصلا حواسم به خیاطی نبود و استعدادهایم بروز پیدا نمیکرد اما اینجا در جلسات «خویشیار» یاد گرفتم ابتدا مشکلاتم را به مسئله، تبدیل و بعد برایش راهحل پیدا کنم؛ به این ترتیب، ذهنم رها شد و توانستم روی خیاطی متمرکز شوم. حالا شاید مشکلاتم 3برابر شده باشد اما من هم 3برابر قویتر شدهام و با آنها مقابله میکنم. علاوه بر این، اینجا همزمان با یادگیری خیاطی، در کارگاه تولیدی هم کار میکنیم و با هر سطح از مهارت، موفق به درآمدزایی هم شدهایم و این خیلی خوب است».
فاطمه سامیر ـ مربی کارگاه خیاطی، نمددوزی و بافت یا همان حوزه توانمندسازی بیرونی ـ هم میگوید: «من قبلا در تشکلهای متعددی بودهام. چیزی که باعث شد بهعنوان یک نیروی داوطلب به جمعیت باور، ملحق و در آن ماندگار شوم این بود که اینجا متوجه شدم آن چیزی که باعث میشود یک فرد به استقلال و درآمدزایی برسد فقط مهارتهایش نیست بلکه در این مسیر به توانمندیهای روانی و درونی هم نیاز است. تفاوت باور با سایر تشکلها در این است که اینجا به موازات مهارتآموزی به افراد، روی این مسائل هم کار میشود و در هماهنگی کامل میان مشاوران و مربیان، توانمندسازی درونی و بیرونی افراد، همزمان صورت میگیرد؛ تدبیری که به بروز استعدادهای اعضا و ارتقای کیفیت تولیدات منجر شده است».
یکی از دختران توانمند باور که کارشناسارشد نقاشی و از اعضای کارگروه هنری جمعیت است هم حال خوبش را اینطور با ما قسمت میکند؛ «به نقاشی علاقهمند بودم اما فکر نمیکردم بتوانم از این راه به درآمدزایی برسم؛ آشنایی با باور، مرا به خواستهام رساند. وقتی در جریان پویش «کودک، مادر، امنیت» قرار شد به جای پوسترهای چاپی، من متن پوستر را روی بوم نقاشی کنم و با سهپایه آن را ارائه دهیم، کار من هم شروع شد. بعد از آن به مرور کارگاه نقاشیمان شکل گرفت و با همفکری گروه طراحی محصول توانستیم محصولات متنوعی تولید کنیم. بهطور مثال برای شب یلدا روی محصولات پارچهای و جعبههای چوبی نقاشی کردم و به بازار ارائه کردیم. برای عید نوروز هم شرکتهای بزرگ، قابهای چوبی با طرح خطاطی و پتینه در تعداد بالا به ما سفارش دادند. خلاصه، همان نقاشی که فکر نمیکردم به درآمدزایی برسد را توانستم روی پارچه، چوب، پرده، پردههای مهدکودک و... پیاده کنم و همهشان هم به فروش رسید. باور به من نشان داد که این کار، شدنی است؛ فقط خودم باید اراده کنم، تصمیم بگیرم و پای آن بایستم. حالا در این 8ماه حالم خیلی بهتر شده است و با کمک مشاورهایی که اینجا دارم، اعتماد بهنفس و توانمندیهای درونیام هم به اندازه توانمندیهای بیرونیام در حال ارتقاست.»
مکث
آموزش نباشد
ماهیگیری ممکن نیست
در این سالها از فعالان اجتماعی زیاد شنیدهایم که برای کمک اصولی به نیازمندان باید به جای دادن ماهی، به آنها ماهیگیری یاد داد اما اعضای جمعیت باور معتقدند که باید از این هم فراتر رفت و به آنها «تفکر ماهیگیری» یاد داد. الهه هاشمپور ـ یکی از اعضای گروه ـ در این باره میگوید: «موضوع، این است که آیا من بهعنوان آن فرد نیازمند میتوانم بروم ماهیگیری؟ اصلا چرا به ذهن خودم نرسیده بود که ماهیگیری کنم؟ چطور است وقتی که گرسنهام و پول ندارم، به فکرم میرسد بروم از دیگران کمک بخواهم اما به ذهنم نمیرسد دستپختم خوب است و میتوانم غذا بپزم و به همسایه و آشنا بفروشم؟ چطور به فکرم نمیرسد من که بافتنی بلدم، اگر 2ماه قبل از سردشدن هوا به این و آن بسپارم که میتوانم برایشان پلیور ببافم، احتمالا درآمد خوبی خواهم داشت؟ و... اینجاست که آموختن تفکر ماهیگیری، ضرورت پیدا میکند».
باوریها البته در این زمینه توانمندیهای متفاوت افراد را فراموش نمیکنند. شهبازی هم میگوید: «فرایند توانمندسازی بیرونی ما برای هر کس با میزان توان او پیش میرود. اگر فردی روند یادگیری کندتری دارد، میگوییم که تو مهارتات کم است و خیلی حرفهای نیستی؛ نگران نباش! ما محصولی طراحی میکنیم که بتوانی تولید کنی. خیالت راحت باشد که در حد توانایی تو هم کار هست و میتوانی درآمدزایی داشته باشی».
هاشمپور میگوید:«اعضای گروه در کارگاههای آموزشی ما بهمرور این نگاه را یاد میگیرند. مثلا یک خانم بعد از چند ماه آموزش در کارگاه خیاطی به خودش میگوید: «درست است که تا امروز نتوانستهام مانتو بدوزم اما کیسه دوختهام. یادم هست مربیمان روی کیسههای پارچهای ساده چند خط رنگی و گل کشید که بازار فروش هم داشت؛ من هم میتوانم با همین شیوه، درآمدزایی داشته باشم. باور، مخفف «بیداری»، «آگاهی» و «رشد» است. افرادی که با فرایند آموزشی ما همراه شوند، بهمرور راه خود را پیدا میکنند و با هر سطح از مهارت و توانمندی، میتوانند به مرحله تولید و درآمدزایی برسند».