• چهار شنبه 26 دی 1403
  • الأرْبِعَاء 15 رجب 1446
  • 2025 Jan 15
پنج شنبه 25 خرداد 1402
کد مطلب : 194583
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/6624V
+
-

دوستی مادر و دختری

برای ساخت برنامه تلویزیونی «ماجرای امروز» از صبح رفته بودیم خانه شهید سیدفریدالدین معصومی. پدر، برادرش و همسر برادرش بودند و از ما استقبال کردند، اما مادرشان نبود. گفتند: «بیمارستان است. حالش زود به زود بد می‌شود، داغ سیدفرید، داغ دخترش را هم زنده کرده و حالا مادر یا در رختخواب خانه است و اشک می‌ریزد یا بیمارستان است تا پزشکان شاید درد این اشک‌های بی‌شمار و مکرر را با قرصی یا آمپولی کمتر کنند.» لابه‌لای حرف‌ها اما من کاری کردم که هیچ وقت نکرده بودم. رو کردم به جمع، و گفتم: «خانواده محترم! اگر خاطره‌ای دارید، تعریف کنید که ما از زبان مادر، بشنویم.» بعد هم با ایما و اشاره گفتم خاطره‌ای بگویند که کمی مادر را به خاطرات خوشش با سیدفرید ببرد. آنها می‌گفتند و مادر با حسی متفاوت، برایمان بازتعریفش می‌کرد. آخرهای گفت‌وگو، دل مادر اندکی باز شده بود، هم به‌واسطه شنیدن خاطرات بچه‌ها با سیدفرید و هم به‌واسطه شیطنت‌های من، که حالا انگار شده بودم دختری که نداشت. وقت خداحافظی برایم جای تعجب داشت که پدر و برادر سیدفرید، تک به تک آمدند و از من تشکر کردند و بعد این تشکرها باز پشت در هم تکرار شد؛ همان وقتی که داشتیم خداحافظی می‌کردیم. پدر سیدفرید گفت: «ممنونم که حال همسر مرا خوب کردی» و من خوشحال بودم از این رابطه‌ای که ایجاد شده بود؛ رابطه‌ای که من دوست دارم اسمش را بگذارم مادر و دختری.
سمیه عظیمی‌ستوده-روزنامه‌نگار و مجری تلویزیون

این خبر را به اشتراک بگذارید