• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
یکشنبه 20 خرداد 1397
کد مطلب : 19196
+
-

تهرانباز

بدرود استانبول

بدرود استانبول

علیرضا محمودی | نویسنده و روزنامه‌نگار:

از فرفارسی؛ فردوسی تا سعایت سعد زبان؛ سعدی. از نسق‌کشی میرزا‌احمد علاءالدوله تا سیم‌کشی علی‌قلی‌خان مخبرالدوله. از نرده سفارت ترکیه تا قفسه پارچه ترک. از گود سوزناک پلاسکو تا گنبد فرحناک کازادما. از تابلو شفر تا دیوارکوب سینگر. از رایحه سربی پول نو تا بوی پولکی ماهی در لاله‌زارنو. از نادری تا شاه. از جمهوری تا جمهوری. از تقاطع فردوسی تا تقاطع لاله‌زار، تقاطع سعدی به شمالی و جنوبی. از غرب به شرق. در یتیم خیابان‌های تهران. خیابان شیر بی‌یال، بی‌دم، بی‌کول. خیابان پیاده‌رو‌های غوغا، خیابان استانبول.

استانبول بود و مسجدش. مسجد بود و هدایتش. هدایت بود و مقبره‌هدایت‌هایش. هدایت‌ها بودند و تکیه‌اش. تکیه‌ بود و در‌هایش. درها بود و دیوار‌هایش. دیوار‌ها بود و گنبد‌هایش. گنبد بود و طاقی‌هایش. طاقی بود و فرش‌انداز‌هایش. فرش‌‌انداز بود و سجاده‌هایش. سجاده بودند و نماز‌خوان‌هایش. نماز‌خوان‌ها بودند و مکبرانش. مکبرها بودند و معمم‌هایش. معمم بود و ساداتش. سادات بود و سیادتش که طاق‌ و رواق مسجد را پر می‌کرد از ذکر. پیمانه‌های پرتوی از وحی. جلسات هدایت. پهلوان در کنار آیت‌الله. تختی در کنار طالقانی. چنین مسجدی بود هدایت. هدایت بود و هدایتش. پایان هر پیاده‌روی، پیاده‌روهای استانبول؛ هم فال، هم قال. هم تمنا. هم تماشا. پاساژ بود، پشت پاساژ. تهرانی با عطرها. بازارنو با لباس‌ها و مرکزی با ماهی‌ها. یکی با میله، یکی با ململ یکی با میگو. یکی با ریتون، یکی با رنون یکی با ازون‌برون. بو در بو. استانبول بود و بوهایش. استانبول بود و پاساژهایش.

استانبول بود و تئاتر مادام، موسیو آقایوف. تئاتر ساتو پری. تئاترپری. سینما پری. سینما پردیس. سینما گلسرخ. نخستین سالون مخصوص نسوان در تهران به همت بابای سینما. خان‌بابا. خان‌بابا معتضدی. استانبول بود پری آقا بابائیانش. استانبول بود و سینما‌هایش. پالاس بود که تهران شد. مایاک بود که سهیلا شد. ستاره بود که برلیان شد. پارک بود. پردیس بود. دنیا بود آریا بود. شزم بود. تارزان بود. سیاه بود. سفید بود. استانبول بود و رویاهایش.

استانبول بود و کافه‌هایش: پارس. عمارتی به معماری مارکوف معروف. لوکیشن اکشن حبیب‌الله‌خان مراد، آرتیست اول حاجی‌آقا آکتور سینما، تنها تحفه صامت لانترماژیک ایران. نوشین. با مدیریت آندره خاچیک. صاحب سهم در پیروزی متفقین. قنادخانه‌ای که سفارش استالین گرفت و کیک 70 سالگی چرچیل فرستاد. فردوسی. با مدیریت عموسبیل. مقصد عصرگاهی صاحبان بوف‌کور و چشم‌هایش. آبیتا. با مدیریت مادام آبیتا. مشام تیز نمی‌خواست، مستی بوی ترک و بخار فرنچش، قهوه آبیتا. معیلی. قنادی حاج‌آقا نایب معیلی. کوچیده از لاله‌زار. بوی وانیل و قهوه. رطوبت شیرین خامه. صلح دانمارکی و فرانسوی. چه آب و هوایی داشت چهارراه لاله‌زار از نان‌خامه‌ا‌ی معیلی و پارس و آبیتا. یک چهار‌راه و سه کافه. استانبول بود و چهارراهش.

استانبول بود و ژیوگول‌هایش. استانبول بود ژیگولت‌هایش. رخت اتوخورده از صناعت خشکشویی‌های اکسپرس. صدف. ژاندارک. پارچه فلانل. کلاه سیلند. کت بیروتی. یقه ممد حسنی. کراوات. دکمه سردست. بریانتین. فرق و فر. دستمال گردن. عطررز. ادکلن روز. استانبول بود و مغازه‌هایش. خشکبار زیبا. آرایشگاه شمشاد. لوازم‌ صنعتی تهران. داروخانه ایرانشهر. استانبول بود و عکساخانه‌هایش: ملیک نبش لاله‌زار. هنر جنب پاساژ تهرانی. رامبرانت طبقه تحتانی کافه پارس.

استانبول مانده و یک گنبد. گنبد پارس. آبیتا را باد برده و معیلی را خاک خورده. پالاس پلاسیده. تهرانی سوی مفلس. مرکزی بوی فلس. رد هیچ رؤیایی راه ندارد به خیابان حراج‌های مدام. آتش در اعتبار خیابان بهترین‌های تهران. اعتبار استانبولی با این همه حرف، معتبرتر از حرافی خاطره بازان بی‌مشتری نیست. ازسرنوشت خیابانی که با یک چاله بزرگ شروع می‌شود چه انتظاری باید داشت.

این خبر را به اشتراک بگذارید