خوابی که تعبیر شد
«روحی فداک. خدا را شکر میکنم که در زندگی محتاج نیستم. روزی کفاف دارم. به سلامت و بهداشت خودم و فرزندانم میرسم. وظایف دینی خود را به لطف خدا انجام میدهم و بهکار تحصیل و تربیت فرزندانم رسیدگی میکنم. من بر کار مسلطم نه کار بر من. علیالظاهر در جریان زندگی، ظالمی به گردنم نمیآید. نانی که میخورم نان کار و زحمت است و آبرو و احترامم محفوظ است.» این شرحی است که مرتضی مطهری جوان خیلی سال قبل از اینکه اسمش بلند آوازه شود، برای پدرش، محمدحسین مطهری، امامجماعت مسجد فریمان نوشته بود. پدرش با اینکه بین مردم و همینطور علمای خراسان ارج و قربی داشت، اما از راه کشاورزی زندگی میگذراند. وقتی مرتضی در 13بهمنماه 1298 بهدنیا آمد، 4 برادر و یک خواهر بزرگتر از خودش داشت. در 12سالگی به مشهد رفت و در سالهایی که تحتفشار حکومت رضاخان بسیاری از طلبهها و روحانیون مجبور به تغییر لباس بودند، او درس طلبگی را شروع کرد. مرتضی مطهری پیش استادان مختلفی درس خواند اما امام خمینی(ره) که آن روزها در حوزه به «حاجآقا روحالله» معروف بود، تأثیر بیشتری بر او گذاشت. مطهری علاقه به فلسفه را از حاج آقا روحالله داشت. مطهری یک فیلسوف بود؛ یک فیلسوف مسلمان. از دکارت و نیوتن خوشش میآمد اما عاشق ملاصدرا بود (اسم نوهاش را هم «صدرا» گذاشت). در ظاهر فعالیت انقلابی پر سروصدایی نداشت؛ مینوشت و سخنرانی میکرد و کمک فکری میداد، اما زندان هم رفته بود و از فعالیت منع شده بود. تمام عمرش را به خواندن و نوشتن و بحث کردن گذراند. بیش از آنچه معمول یک فیلسوف است، خجالتی و مؤدب بود. اگر موقع بحث صدایش بالا میرفت، بعدا عذرخواهی میکرد. هر شب قبل از خواب نیمساعت قرآن میخواند. بهخواب دیدن اعتقاد داشت. یکبار هم خواب دیده بود که با امامخمینی(ره) رفتهاند حج و پیامبر(ص) و امام علی(ع) هم داخل مسجدالحرام هستند و بهطرف ایشان آمدهاند. خودش را کشیده بود کنار که اول استادش با پیامبر(ص) روبوسی کند و بعد پیامبر او را هم بوسیده بود. همسرش گفته بود: «حتما آقا از سخنرانیهای شما راضی هستند.» ولی خودش حدس زده بود تعبیر خوابش چیز دیگری باشد. وقتی 3 شب بعد، موقع برگشتن از خانه مهندس بازرگان، جوانی صدایش زده بود که نامهای به او بدهد و بهجای نامه شلیک کرده بود و گلوله مستقیم خورده بود توی آن مغز فلسفی، خواب مرتضی مطهری هم تعبیر شد.