• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
سه شنبه 12 اردیبهشت 1402
کد مطلب : 190646
+
-

روایت مشق و عشق

چند روایت خواندنی از زبان معلمانی که با جان و دل به مناطق صعب‌‌العبور برای تدریس می‌روند

گزارش
روایت مشق و عشق

راحله عبدالحسینی-روزنامه‌نگار

نه اینکه فقط بخواهیم در روز معلم یادشان باشیم یا همین یک روز را برای قدردانی از زحمات‌شان انتخاب کرده باشیم. امروز فقط تلنگری است تا بار دیگر روایت‌هایی از عشق و علاقه‌ای را که به کارشان دارند، مرور کنیم؛ معلمانی که در گوشه و کنار این مرز و بوم در شرایط خاص راهی کلاس‌های درس می‌شوند و همه سختی را فقط به شوق دیدن لبخند و شادی بچه‌های پشت نیمکت، به جان و دل می‌خرند. در این گزارش سراغ معلمانی رفتیم که در مناطق صعب‌العبور و کوهستانی پای تخته سیاه حاضر شدند.

در روستاهای دورافتاده روز معلم نداریم
عزیز محمدی‌منش حالا چهره آشنایی در میان معلمان کشور محسوب می‌شود. معلمی که عمر خود را در روستاهای استان لرستان گذرانده است. برای محمدی‌منش روز معلم در روستاهای دورافتاده و عشایری معنایی ندارد. او در این‌باره به همشهری می‌گوید: «در کوه و کمر هیچ وقت روز معلم نداشتم، مگر اینکه در شهر باشم تا روز معلم برایم معنا پیدا کند. در روستاها شرایط متفاوت است و در آنجا انتظار دارند که معلم با خودش دفتر، مداد، تراش و ... بیاورد. در واقع نسبت به روز معلم آگاهی وجود ندارد و مردمان روستا مقصر نیستند. یعنی اهالی روستا سواد آنچنانی ندارند. البته در روستا به معلم احترام می‌گذارند، به خانه‌شان دعوت کرده و از معلم پذیرایی می‌کنند.» محمدی‌منش درباره شرایط کاری سخت خود عنوان می‌کند: «معدود معلمانی هستند که در ژرف‌ترین دره‌ها حضور پیدا می‌کنند تا به بچه‌ها درس بدهند. ما گاهی برای رسیدن به یک روستا 2 تا 3 روز پیاده‌روی می‌کنیم.» او ادامه می‌دهد: «زندگی عشایری شرایط خاصی دارد. اغلب در مناطق صعب‌العبور سکونت می‌کنند و به زندگی در یک محیط محدود عادت کرده‌اند. برای همین، بچه‌هایی که در کلاس‌های من شرکت می‌کنند، معمولا پیشرفت زیادی نمی‌کنند و دلیل آن زندگی عشایری است. دختر و پسر هم ندارد و بعد از گذراندن کلاس ششم شاید یک نفر شانس حضور در شهر را برای ادامه تحصیل پیدا کند. ما بیشتر از 300دانش‌آموز در روستا‌های دورافتاده لرستان پیدا کرده‌ایم که تنها 10، 12نفری از آنها موفق به اخذ مدرک دیپلم و لیسانس شده‌اند.» محمدی‌منش اضافه می‌کند: «اتفاق افتاده که روستای دورافتاده‌ای را پیدا کرده و به آموزش و پرورش آن منطقه اعلام کردم که مثلا چندین دانش‌آموز در آنجا هستند. با این حال، مسئولان آموزش و پرورش اعلام کردند که ما توانایی رسیدگی به فلان روستا را نداریم و این از مشکلات کار ما در روستا‌هاست.»

معلم کارآفرین روستای بوریدر کردستان
روستای «بوریدر» در شهرستان «سروآباد» استان کردستان، حدود 70کیلومتر با مرکز استان فاصله دارد. روستایی مرزی که محمد رحیمی، معلم بازنشسته کردستانی، نه فقط تجربه تدریس بلکه تجربه کارآفرینی را هم در آنجا دارد. محمد رحیمی حدود 5سالی می‌شود که بازنشسته شده، اما از کتاب و دفتر و قلم فاصله نگرفته. همچنان به بچه‌های روستا ادبیات فارسی درس می‌دهد. او که سال‌ها در دبیرستان‌های سنندج ادبیات فارسی تدریس کرده، می‌گوید که 3سال قبل از بازنشستگی به فکر بازگشت به روستای محل تولدش افتاده بود. رحیمی به همشهری می‌گوید: «قبل از بازنشستگی تصمیم گرفتم در زمین‌ کشاورزی روستای پدری، باغداری و کشاورزی را احیا کنم. حالا در یک و نیم هکتار زمین انگور دیم کاشته‌ام که پارسال نخستین ثمرش را دیدم و با چند کندوی عسل هم زنبورداری دارم که 20نفر مشغول به‌کار شده‌اند.» رحیمی معتقد است هر کار که با عشق و علاقه انجام شود، حتما تأثیرگذار خواهد بود و به نتیجه می‌رسد؛ چه معلمی که سال‌های جوانی‌اش را به پای آن ریخته و عاشقانه دوستش داشته، چه کشاورزی و زنبورداری. این معلم کارآفرین، چند نفر از دانش‌آموزان قدیمی خودش را هم به زنبورداری مشغول کرده‌است. رحیمی که کارشناس زبان کردی هم هست و در این حوزه چند تالیف و ترجمه دارد، صحبتش را پی می‌گیرد: «بهترین هدیه برای من این است که دانش‌آموزان قدیمی خودم را می‌بینم درحالی‌که تأثیر مثبتی در جامعه دارند. یادم هست دانش‌آموز کمرویی داشتم که خوب نمی‌توانست صحبت کند. چند سال پیش، در یکی از سمینارهای زبان‌شناسی او را دیدم که به‌عنوان کارشناس ارشد برای سخنرانی آمده بود. مرا شناخت و گفت آقا! تو باعث شدی من بتوانم خجالت را کنار بگذارم و درسم را ادامه بدهم.» گنجینه خاطرات رحیمی از سال‌ها تدریس و معلمی پر از اتفاقات تلخ و شیرین است. او چندبار به‌عنوان معلم نمونه شناخته شده که در گروه آموزشی رتبه اول کشوری را کسب کرده. دستی هم در روزنامه‌نگاری دارد. با این حال دنیای معلمی را بیشتر از همه دوست دارد و می‌گوید: «معلمی را با عشق باید شروع کرد و ادامه داد چون غیراز این نمی‌شود.»

معلمی در روستاهای آذربایجان‌شرقی
تجربه معلمی برای رضا حسین‌زاده، در 6سال خلاصه می‌شود. 6سالی که در روستاهای شهرستان چاراویماق آذربایجان شرقی و در مناطق صعب‌‌العبور گذشته ‌است. حسین‌زاده می‌گوید که همه سختی‌های تدریس در روستاهای چاراویماق را به جان می‌خرد تا لبخند بچه‌ها را ببیند. او درباره سال‌های تدریس در مقطع دبستان می‌گوید: «شور و هیجان بچه‌های روستا برای من معنای زندگی دارد. از همان زمان که تصمیم گرفتم معلم شوم، دوست داشتم در روستا تدریس کنم.» روستای آقبلاغ زمستان‌های سختی دارد. دامنه‌های برفگیر کوهستانی که رفت‌وآمد را نه‌تنها سخت بلکه ناممکن می‌کند. حسین‌زاده تجربه ماندن در برف را هم دارد. روزهایی که برای تدریس به مدرسه روستا رفته و دیگر نتوانسته به خانه برگردد.گاهی مجبوریم در مدرسه بمانیم و گاهی مهمان خانه‌های روستایی می‌شویم. بچه‌ها هم مهمان‌نوازی می‌کنند. خاطرات من از شب‌های برفی شاید بهترین خاطرات باشد. حتی وقتی که بخاری نفتی آتش گرفت و با چند نفر از معلمان دیگر با دست خالی آن را خاموش کردیم، فقط خدا را شکر کردیم که بچه‌ها در مدرسه نبودند و اتفاقی برایشان نیفتاد.» حسین‌زاده یادی هم از روزگار کرونا می‌کند که تعطیلی برای مدارس روستا معنایی نداشته چون بچه‌ها به اینترنت دسترسی نداشتند.
تا جایی که از دست من بربیاید، سعی می‌کنم برای نوسازی مدارس روستا و تجهیز کلاس‌ها به وسایل کمک آموزشی و اینترنت تلاش کنم. بچه‌های روستا هم باید امکانات به‌روزی داشته باشند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید