• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
سه شنبه 15 فروردین 1402
کد مطلب : 188365
+
-

تاریخ شفاهی، مورد پسند مخاطب عمومی

گفت‌وگو با هادی لطفی، نویسنده و محقق تاریخ شفاهی که به‌تازگی کتاب«خون‌ می‌گذشت» را تالیف کرده است

گفت‌وگو
تاریخ شفاهی، مورد پسند مخاطب عمومی

علی‌الله سلیمی-روزنامه‌نگار


هادی لطفی، محقق و نویسنده تاریخ شفاهی است که به‌تازگی کتاب «خوش می‌گذشت» را براساس زندگی حاج محمدآقا رسول‌زاده از افراد و مبارزان سرشناس دوران انقلاب اسلامی در کاشان تالیف و منتشر کرده است. این کتاب در بخش «پیشگامان مردمی انقلاب»، سومین اثر جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با رویکرد تاریخ شفاهی محسوب می‌شود که در قالب ادبی«سرگذشت داستانی» نگارش یافته است. پیش از این کتاب «پایان مجسمه» (یادداشت‌های روزانه موسی کیخا از روزهای انقلاب اسلامی مردم کاشان) به کوشش هادی لطفی تهیه و منتشر شده که نخستین جلد از مجموعه تاریخ‌نگاران انقلاب اسلامی در دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است و جریانات و حالات مردم کاشان را در روزهای انقلاب روایت می‌کند. درباره کتاب جدید هادی لطفی با این محقق و نویسنده گفت‌وگو کرده‌ایم.


کتاب جدید شما با عنوان«خوش می‌گذشت» براساس زندگی حاج‌محمدآقا رسول‌زاده، از چهره‌های انقلابی شهر کاشان در دوران انقلاب اسلامی تالیف و منتشر شده است. نحوه آشنایی شما با این چهره انقلابی به چه شکل بود و چه شد که تصمیم گرفتید کتابی براساس زندگی او بنویسید؟
حاج‌محمدآقا رسول‌زاده در شهر کاشان، فرد شناخته‌شده و معروفی بوده است و من هم مثل بسیاری از اهالی این شهر از دوران کودکی و نوجوانی و از زبان پدرم درباره حاج‌محمدآقا رسول‌زاده زیاد شنیده بودم. همیشه حرفش در میان قدیمی‌های کاشان بوده و هست؛ از طرفی، همسایه یکی از اقوام ما هم بوده است. خلاصه، از سال‌ها پیش درباره این آدم شنیده بودم و دوست داشتم اطلاعات کامل‌تری هم درباره او داشته باشم. تا اینکه سال 1393به جمع اعضای دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی کاشان پیوستم و قرار شد درباره افراد شاخص شهر کاشان در دوران انقلاب اسلامی تحقیق و کار کنیم. فهرستی از افراد شاخص و تأثیرگذار این شهر در دوران انقلاب اسلامی تهیه شده بود که در صدر فهرست، نام حاج‌محمدآقا رسول‌زاده قرار داشت. در آن زمان با توجه به اینکه تازه به دفتر مطالعات آمده بودم و جزو نیروهای تازه‌کار این دفتر بودم فکر نمی‌کردم تحقیق درباره حاج‌محمدآقا رسول‌زاده به من واگذار شود، اما زمان گذشت و در نهایت قرار شد این پروژه را من شروع کنم و به این شکل، سال 1397اقدامات اولیه برای تحقیق و نوشتن کتابی درباره حاج‌محمدآقا رسول‌زاده را رسماً آغاز کردم.
کار تحقیق و نوشتن درباره حاج‌محمدآقا رسول‌زاده را چگونه شروع کردید و روش شما در این پروژه به چه شکل بود؟
در ابتدا لیست نسبتاً بلندبالایی از افرادی که باید سراغ‌شان می‌رفتم تهیه شد تا درباره حاج‌محمدآقا رسول‌زاده صحبت کنند. یادم می‌آید بهار سال 1397بود که فهرست اولیه از افراد مدنظر آماده شد. مشکلی که در همان ابتدا خود را نشان داد، فراوانی بیش از حد افرادی بود که از حاج‌محمدآقا رسول‌زاده خاطره داشتند. نکته قابل توجه هم این بود که اغلب این افراد در لابه‌لای صحبت‌های خود به فرد دیگری هم اشاره می‌کردند که او هم خاطره‌ای از حاج‌محمدآقا داشت؛ یعنی هرچه جلوتر می‌رفتیم تعداد افرادی که باید با آنها صحبت می‌کردم بیشتر می‌شد. برای اینکه نظم و محدوده‌ای به‌کار بدهیم، من تعداد مشخصی از افرادی را که حرف‌های مهم و مستندی درباره حاج‌محمدآقا داشتند تعیین و به این شکل، با حدود 100نفر مصاحبه کردم.
موضوع صحبت‌های این تعداد افراد، حدود 100نفر، تفکیک‌شده بود؟ یعنی هر کدام درباره یک بخش یا یک ویژگی حاج‌محمدآقا رسول‌زاده صحبت می‌کردند یا مواردی هم بود که اغلب آنها درباره یک بخش یا ویژگی شخصیتی حاج‌محمدآقا صحبت کنند؟
من سؤال‌های مصاحبه‌ها را طوری تنظیم کرده بودم که هر کدام از افراد مصاحبه‌شونده به مطالبی در حوزه مشاهدات خود پاسخ دهند، اما اغلب مصاحبه‌شونده‌ها به یک خاطره و موضوع مشترک درباره حاج‌محمدآقا رسول‌زاده اشاره می‌کردند و آن هم، ماجرای قتل«سلیمان برجیس» بهایی در کاشان بود. در آن واقعه حاج‌محمدآقا رسول‌زاده به همراه 7نفر دیگر نقش داشتند که ماجرای آن طولانی است و در جریان دادگاه ویژه این قتل، اغلب علمای دینی از حاج‌محمدآقا رسول‌زاده و آن 7نفر دیگر حمایت می‎کنند و آنها سرانجام از زندان آزاد می‌شوند. بیشتر مصاحبه‌شونده‌ها به این موضوع اشاره می‌کردند. من هم حرف‌هایشان را می‌شنیدم و سؤال موردنظر خودم را دوباره مطرح و پاسخ آن را دریافت می‌کردم.
کتاب شما، شیوه نگارشی «سرگذشت‌نامه داستانی» دارد، اما در بخش‌های مختلف اثر، اسناد متعدد مرتبط با موضوع کتاب هم ارائه شده است. دراین باره هم توضیح دهید.
موقع نگارش این کتاب من به مخاطبانی از نسل جوان هم فکر می‌کردم که اغلب علاقه‌مند به خواندن مطالبی در قالب روایت و داستان هستند. کتاب‌های«سندمحور» بیشتر برای مخاطبانی از جنس محققان و پژوهشگران مناسب است. با این حال، کتاب من در بخش«تاریخ شفاهی» قرار می‌گیرد و آوردن اسنادی که روایت‌ها را تأیید کند تا حدود زیادی لازم بود. من در طول تحقیقاتم با 200سند که به‌طور مستقیم به حاج‌محمدآقا رسول‌زاده اشاره داشتند، مواجه شدم و همچنین یک‌هزار سند دیدم که به موضوع کتاب اشاره داشتند؛ به‌عنوان مثال، اسنادی با موضوع فدائیان اسلام در کاشان در تاریخ ثبت شده که به‌طور غیرمستقیم با شخصیت محوری کتاب مرتبط است یا سندهای زیادی موجود است که در آنها به‌طور مستقیم از حاج‌محمدآقا رسول‌زاده اسم برده شده است. باید تعدادی از این اسناد را در کتاب می‌آوردم تا جنبه استنادی اثر قوی‌تر می‌شد.
حاج‌محمدآقا رسول‌زاده در راه‌اندازی شاخه فدائیان اسلام کاشان چه نقشی داشت؟
او نقش اصلی را در این زمینه داشت و بعد از آشنایی با شهید نواب صفوی، شاخه فدائیان اسلام کاشان را راه‌اندازی کرد.
آیا خانواده حاج محمدآقا رسول‌زاده در تهیه این کتاب با شما همکاری داشتند و اطلاعات و اسناد لازم را در اختیار شما قرار دادند؟
بله، اعضای خانواده حاج محمدآقا همکاری خوبی با من در طول تحقیقاتم داشتند. با همه فرزندان حاجی مصاحبه کردم و از ارائه اطلاعات و سند یا راهنمایی که لازم بود، دریغ نکردند.
با توجه به اینکه درباره اغلب افراد تأثیرگذار در جریان انقلاب اسلامی کتاب‌های متعدی نوشته شده، آیا درباره حاج‌محمدآقا رسول‌زاده هم پیش از نگارش و انتشار کتاب شما، اثری منتشر شده بود؟
نه، پیش از اینکه من در این زمینه اقدام کنم، کتاب اختصاصی درباره این شخصیت نوشته و منتشر نشده بود و تنها مقالاتی درباره حاج‌محمدآقا رسول‌زاده در برخی مطبوعات و رسانه‌ها منتشر شده بود.
کتاب شما در بخش آثاری که با رویکرد تاریخ شفاهی تهیه و منتشر می‌شود، نگارش و انتشار یافته است. جایگاه این نوع آثار در میان مخاطبان را چگونه می‌بینید؟
واقعیتش آن است که آثار مرتبط با تاریخ شفاهی هنوز در کشور ما آنطور که باید و شاید در میان مخاطبان عمومی جانیفتاده است. به بیان دیگر، تاریخ شفاهی هنوز جایش را در میان مخاطبان عمومی پیدا نکرده است. یکی از دلایل اصلی هم این است که نویسندگان کتاب‌های تاریخ شفاهی معمولاً مخاطب عمومی را درنظر نمی‌گیرند و بیشتر به محققان و پژوهشگران نظر و توجه دارند. اگر بخواهیم کتاب‌های تاریخ شفاهی در میان مخاطبان عمومی هم برای خود جا باز کنند، باید نوع تازه‌ای از آن، یعنی«تاریخ شفاهی دراماتیک» را مدنظر داشته باشیم و من در کتاب «خون می‌گذشت» سعی کردم با رویکرد تاریخ شفاهی دراماتیک بنویسم.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید