وقتی نوروز رنگ ماتم گرفت
در یکی از دردناکترین حوادث چهارشنبهسوری، مأمور پلیس به شهادت رسید
الهه فراهانی-روزنامهنگار
هادی جواندلاور، پلیس 30سالهای بود که در آخرین ماموریت خود در چهارشنبه آخر سال هدف پرتاب نارنجک دستساز از سوی جوانی قرار گرفت و به شهادت رسید. این حادثه شب چهارشنبهسوری سال 92 اتفاق افتاد اما هنوز هم داغ آن برای خانوادهاش تازه است. حالا و در آستانه آخرین چهارشنبه امسال، برادر شهید در گفتوگو با همشهری از خواستهاش از جوانان و نوجوانان میگوید و رنجی که او و خانوادهاش در همه این سالها کشیدند.
به گزارش همشهری، چهارشنبه آخر سال 92 بود که در پی تماس تلفنی شهروندان با 110، مأموران پلیس در جریان مزاحمتهای چند شرور در پارکی در محدوده خیابان نواب تهران قرار گرفتند. شهید هادی جواندلاور به همراه دیگر همکارانش با موتور راهی محل حادثه شدند اما در مسیر، پسر جوانی بهسوی آنها نارنجک دستساز پرتاب کرد که هادی از ناحیه سر بهشدت مصدوم شد و پس از 57روز کما، در سن 30سالگی و درحالیکه به تازگی نامزد کرده بود، به شهادت رسید.
از سوی دیگر عامل حادثه دستگیر شد و در بازجوییها گفت: آن شب با دوستانم برای چهارشنبهسوری به منطقه نواب رفته بودیم، هنگام ترقهبازی، با دیدن گشت پلیس، ترقه دستساز به سمتشان پرت کردم اما ناخواسته جان یکی از آنها را گرفتم.
شهادت مأمور پلیس، آغاز یکی از دردناکترین پروندههای حوادث چهارشنبهسوری شد. پروندهای که هر سال با نزدیک شدن به شب چهارشنبه سوری، گویی از ابتدا برای خانواده شهید جواندلاور باز میشود.
جعفر جوان دلاور برادر شهید به همشهری میگوید: ما هرساله چهارشنبه آخر سال را جشن میگیریم، چون به نوعی نویددهنده روزهای خوش و شروع بهار است. این سنت از قدیمالایام وجود داشته اما متأسفانه چند سالی میشود که این مراسم از شکل و قاعده خودش خارج و به نوعی تبدیل به میدان جنگ شده است. بهطوریکه همه مردم دغدغه این را دارند که از آسیب این شب در امان باشند و نگرانند که مبادا حادثه تلخی برایشان اتفاق بیفتد. درحالیکه این سنت پا برجا باید نوید خاطره خوش برای مردم باشد و به نوعی شادی را برای مردم به ارمغان بیاورد نه ترس، دغده و دلهره را.
اتفاق دردناکی که در آخرین سهشنبه سال 92 برای شهید دلاور رخ داد و داغ سنگین بر دل خانوادهشان نشاند موجب شد تا غم بزرگ این خانواده شهید هربار با نزدیک شدن به چهارشنبه سوری مانند روزهای نخست تازه شود.
برادر شهید میگوید: پدر و مادرم با نزدیک شدن به چهارشنبهسوری و شنیدن صدای مواد محترقه بهشدت میترسیدند و همین موجب شد تا به یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی کوچ کنند.
او درباره برادرش میگوید: هادی بچه تهتغاری خانواده بود و همه ما او را دوست داشتیم. او به حدی به حقالناس اهمیت میداد که حتی موتورش را خاموش تا سر کوچه میبرد و در آنجا روشن میکرد، مبادا سر و صدایش مردم را اذیت کند. من توصیهام به مردم این است که در چهارشنبه سوری به جای استفاده از ترقههای دستساز و پرخطر، برای شادی به مراکز فرهنگی که تحت نظارت شهرداری و نیروی انتظامی است بروند.
به عقیده من باید بحث شادی و جشن در مراسم آخرین چهارشنبه سال برای جوانان و نوجوانان ما فرهنگسازی شود؛ حتی برای خانواده ها. تا جوانترها از روی بیاطلاعی وناآگاهی و صرفا برای یک شادی گذرا و تفریح باعث یک حادثه دردناک نشوند. نباید اجازه دهیم هیجان زودگذر، خانوادهای را عزادار کند و یا باعث نقص عضو شود که متأسفانه تبعات حادثه دردناک تا همیشه پابرجاست. مانند حادثه تلخی که برای برادر ما اتفاق افتاد و او را ازما گرفت. این اتفاق دردناک نهتنها سرنوشت خانواده ما را تغییر داد، بلکه تبعات گستردهای برای خانواده خود ضارب هم در پی داشت. به همین دلیل از همه نوجوانان و جوانان میخواهم از این اتفاقات عبرت بگیرند این سنت کهن و دیرینمان را تحتتأثیر یک هیجان کاذب و شادی نامتعارف، به غم تبدیل نکنند.
او ادامه میدهد: متأسفانه این روزها از گوشه و کنار صدای ناهنجار و ترسناک به گوش میرسد. باور کنید این صداها هیچکس را خوشحال نمیکند، بلکه باعث نگرانی بسیاری از خانوادهها میشود. او درباره پرونده برادرش هم میگوید: خب کسی که باعث این حادثه شده بود، سن و سالی نداشت. یک لحظه اشتباه کرده بود و از روی نادانی اقدام به پرتاب ترقه بهسوی برادرم کرده بود. همین کار او نهتنها ما را عزادار کرد، بلکه باعث شد که خانواده خودش هم به دردسر بزرگی بیفتند. روزهایی را که برای گرفتن رضایت به خانه ما میآمدند، هرگز فراموش نمیکنم. گریههایی که دل هر آدمی را میسوزاند و همه اینها باعث شد که پس از 6سال از حادثه، تصمیم بگیریم رضایت بدهیم.
یازدهم آذر 98درست در روز تولد شهید جواندلاور، پدر و مادرش تصمیم بزرگی گرفتند؛ بخشش جوان محکوم به قصاص بدون هیچ قید و شرطی.
برادر شهید میگوید: ما با خدا معامله کردیم و تنها خواستهای که از ضارب داشتیم، این بود که هرسال در شب چهارشنبه آخر سال به همراه مشاوران پلیس و برای پیشگیری از هرگونه حادثه دلخراشی، کار فرهنگی انجام دهد.او ادامه میدهد: آزمایش اول الهی، شهید شدن برادرم بود و آزمایش دوم بخشیدن عامل به شهادت رساندن او. نگاه پدرم این بود که پسرشان از روزی که استخدام نیروی انتظامی شد، سرباز امام زمان شده بود. شهادت برادرم از جنبه معنوی و مذهبی مورد پذیرش پدر و مادرم قرار گرفت و آنها بر این باور بودند که پسرشان را به محضر امام زمان هدیه دادهاند. از طرفی قاتل او در یک قدمی مجازات بود و ما باید تاریخی را برای اجرای حکم اعلام میکردیم. البته چندین بار تعمدی مراسم اجرا را به تعویق انداختیم اما بههرحال باید پرونده از بلاتکلیفی خارج میشد تا اینکه برادرم به خوابم آمد و گفت باید با مادرم برویم خانهای که خراب است را آباد کنیم. پس از آنکه خوابم را برای مادرم تعریف کردم، او و پدرم تصمیم بزرگی گرفتند و الحمدالله از دومین آزمایش الهی هم سربلند بیرون آمدند. پدرو مادر این شهید در مراسم سالگرد پسرشان مسجدی در شهرستان سراب بنا کردند تا نام این شهید از یادها نرود.
برادرش میگوید: هرسال و با فرا رسیدن چهارشنبه سوری، مأموران پلیس همه عزم خود را جزم میکنند تا آسایش و امنیت در جامعه را برای مردم فراهم کنند. به عقیده من آنها جانشان را کف دستشان میگیرند و به میدان جنگ میروند تا مردم دغدغه نداشته باشند و من امیدوارم امسال شاهد کاهش حوادث دردناکی در کل کشور عزیزمان ایران باشیم و خانوادهای همانند ما داغ سنگین بر دلشان ننشیند.
مکث
پشیمانی قربانیان حوادث چهارشنبه سوری
وقتی پای صحبتهای قربانیان حوادث چهارشنبه آخر سال مینشینید پشیمانی و حسرت را احساس میکنید. آنهایی که سرنوشتشان در یک شب بهخاطر اشتباه و هیجانطلبی به افسوس و ناراحتی گره خورد. یکی از آنها پسری 24ساله است که در شب چهارشنبه سوری سال 93بینایی یکی از چشمهایش را از دست داد. وی درباره آنچه برسرش آمده میگوید: اگر میدانستم چنین بلایی برسرم میآید هرگز آن شب پایم را از خانه بیرون نمیگذاشتم و سمت هیچگونه مواد محترقهای نمیرفتم. وی ادامه میدهد: شب چهارشنبه سوری بود که در محله امامزاده حسن(ع) در حال ساخت نارنجک دستی بودم که ناگهان منفجر شد. دود زیادی همه جا را گرفت و احساس میکردم داخل جمجمهام پر از درد و خون شده است. آن شب به بیمارستان فارابی منتقل شدم، صورتم پر از خون بود و با وجود انجام جراحی روی یکی از چشمانم، بیناییام را از دست دادم. در جریان این انفجار فرد دیگری مصدوم شد و آنها از من شکایت کردند. علاوه بر آسیبی که به من وارد شد و هزینههای جراحی چشم خودم، هزینه جراحی و دیه فرد مصدوم را باید پرداخت میکردم. هرچه داشتم فروختم تا این مبالغ را پرداخت کنم و یک اشتباه مسیر زندگیم را تغییر داد.
جوان دیگری که 23سال سن دارد و او نیز در مراسم چهارشنبه سوری دچار نقص عضو شده میگوید:لحظههای پایان سال فرا رسیده بود. به رسم هر سال پا به پای دوستانم درتدارک مراسم هیجان انگیز چهارشنبه سوری بودیم اما راه غلطی را در پیش گرفتیم.ما در حال ساخت مواد محترقه بودیم که ناگهان انفجار مهیبی رخ داد. در جریان این حادثه صورتم دچار حادثه شد و دو انگشتم را از دست دادم. ضمن اینکه تا آخر تعطیلات عید در بیمارستان بستری بودم و زیبایی چهرهام را نیز بهدلیل سوختگی شدید از دست دادهام.یکی از دوستانم نیز بینایی یکی از چشمانش را از دست داد و پزشکان میگویند امیدی به بازگشت بینایی او وجود ندارد با وجود اینکه چندین عمل جراحی روی چشمان او انجام شده است. توصیهام به جوانان این است که اگر قرار است چهارشنبه سوری را جشن بگیرند از کارهای خطرناک و استفاده از مواد پر خطر خودداری کنند تا یک لحظه غفلت، یک عمرپشیمانی برایشان به بار نیاید.