روایت «پیروز» بازنمایی «شکست»
سیدمهدی سیدی؛ کارشناس رسانه
حتما شنیدهاید که «رسانه» برای ما «روایت» میکند و با روایتهای خود ذهن ما را دستکاری کرده و فهم ما را از واقعیتها تغییر میدهد. بیایید این روایتسازی را در یک مثال واقعی مرور کنیم.
چندی پیش «پیروز»، تولهیوز ایرانی بعد از عمر دهماهه خود از دنیا رفت. اگر بخواهیم از همین عبارت کوتاه «پیروز مرد» یک روایت حزنانگیز و ناامیدکننده بسازیم فقط کافیاست یک کلمه ساده به آن اضافه کنیم: «پیروز هم مرد». ترکیب این سه کلمه میتواند انگارههای پنهانی را در ذهن ما فعال سازد که بهصورت ناخودآگاه بپذیریم ما ایرانیها عرضه زنده نگه داشتن هیچچیزی را نداریم؛ برای همین حتی مردن همین حیوان زبانبسته هم قابل پیشبینی بود.
روایت چه میکند؟
روایت بین حوادث حتی بیربط، رابطه و پیوند ایجاد میکند. روایت چیزی است از جنس قصه، داستان و خاطره که میتواند رویدادها را جوری کنار هم قرار دهد که در خاطر ما ماندگار شود، اما این چیدمان دلبخواهی و گاه تخیلی، میتواند واقعیتها را با چالش مواجه سازد. روایت، بخشی از واقعیت را حذف میکند (سانسور)، بخشی را کمرنگ میکند (کمنمایی - روتوش) و بر قدرت بخشی از واقعیت میافزاید (بزرگنمایی).
پیروز چگونه روایت شد؟
«پیروز» یک مثال مهم از امر رسانهای است که دستمایه روایتها قرار گرفت. پیروز در یک عملیات ویژه پزشکی وبا یک تلاش مبدعانه به دنیا آمد والبته خیلی زود به یک سلبریتی رسانهای تبدیل شد که اینک در جایگاه یکی از مشهورترین کاراکترهای حیوانی ایران نشسته است. واقعیت ماجرا آن بود که تجربه تولد پیروز با آن پیچیدگیها و تلاشها تجربهای موفق، قابل دفاع و حتی قابل افتخار بود. اینکه آیا در فرایند رشد و تیمارداری پیروز خطاها یا کمکاریهایی صورت گرفته یا نه، مستلزم اظهارنظرمتخصصان و بهدست آمدن نتایج تحقیقات میدانی است، اما سخن درباره روایتهای ضدملی و تحقیرآمیزی است که برخی رسانهها از پیروز ساختند و اهداف سیاسی خود را بر دوش او سوار کردند.
تیترها را مرور کنید
خواهش میکنم حالا که مقداری از متن ماجرا فاصله گرفتهایم و حزن و اندوهمان درباره تلف شدن پیروز تا حدودی به آرامش رسیده به همین تیترهای روایی که در برخی رسانههای داخلی و خارجی و حتی در صفحه بعضی هنرمندان منتشر شده است نگاه کنید. این تیترها چه فضای غبارآلودی را در ذهن شما زنده میکند:
«پیروز بالاخره مرد»، «اندوه چشمهای پیروز»، «مرگ زودهنگام پیروز»، «پیروز محصول یک پروژه شکستخورده دولتی بود»، «کندن پوست پیروز پس از مرگ» و این تیتر که شاید در صدر حرفهایترین و البته خودتحقیرانهترین روایتها قرار میگیرد: «پیروز را هم باختیم».
کاش چگونه روایت میکردیم
ایکاش پیروز را اینگونه روایت میکردیم؛ روایتی امیدوارانه و رو به جلو:
پیروز رفت اما نسل یوزپلنگ ایرانی همچنان باقیاست. پیروز که اکنون به مشهورترین یوزپلنگ آسیایی ایران تبدیل شده است حاصل تجربه موفق تکثیر در اسارت بود؛ تجربهای که علم و فناوری زیستی در ایران را به رتبههای بالاتر جهانی ارتقا داد. این یوز پرافتخار و زیبا، توانست 10ماه به حیات خود ادامه دهد اما در ادامه بهخاطر نارساییها و عفونتهای داخلی بهرغم تلاش شبانهروزی دامپزشکان، از دست رفت. پیروز، سرآغاز آگاهی مردم و توانایی زیستمحیطی کشور برای جلوگیری از انقراض حیوانات بومی ایران است.