درخت قدیمی محله تجریش روزگاری کفاشی و قهوهخانه بود
چنار هزار ساله امامزاده صالح ع
حسنحسنزاده-روزنامهنگار
چنار امامزاده صالح(ع) برای اهالی شمیران بیشتر از یک درخت بود؛ چیزی شبیه به یک هممحلی که در آداب و رسوم، زندگی روزمره و حتی کسبوکار آنها هم نقش داشت. کسی نمیداند عمر دقیق چنار امامزاده صالح(ع) چقدر بود و درخت از چه زمانی در زمینهای تجریش متولد شد. اما از زمانی که به یاد دارند، چنار امامزاده صالح(ع) دستکم از هزار سال پیش محکم و استوار در دل محله و در جوار آستان مقدس امامزاده صالح(ع) ایستاده بود. چنار در اواخر دهه 60آخرین نفسهایش را کشید و اکنون فقط در حافظه مشترک اهالی شمال تهران زنده است. با وجود این قصههای جالبی از نقش چنار در زندگی روزمره شمیرانیها سینه به سینه نقل شده و هنوز از زبان موسفیدان شنیده میشود. سیدعباس صالحی، یکی از اهالی قدیمی شمیران از کاسبی یک کفاش در داخل تنه درخت میگوید:«مش حسن زمستانها داخل تنه درخت کار میکرد. با جعبه میوه دو سکو ساخته بود که مشتریهای کفاشی منحصربه فرد او روی آن بنشینند. تابستان هم بیرون تنه درخت بساط میکرد و گیوهها و کفشها را با چند میخ روی تنه میآویخت که ویترین مغازه عجیبش باشد.» به جز مکتبدارهایی که زیر سایه درخت به کودکان تعلیم خواندن و نوشتن میدادند و موسفیدانی که زیر سایه سترگ آن دورهمی میگرفتند، یک قهوهچی عجیب هم بالای درخت کار میکرد. صالحی میگوید:« قهوهچی سماورش را بالای درخت میگذاشت و استکانهای چای و قهوه را با یک نردبان چوبی که به درخت تکیه داده بود دست مشتریها میداد که زیر سایه درخت نشسته بودند.»
فردوسی در خیابان «علاءالدوله»
رضا نیکنام-روزنامهنگار
طبق اسناد تاریخی در سال۱۳۱۲ شمسی دولت وقت ایران که در تدارک جشن «هزاره فردوسی» بود به این فکر افتاد که یکی از خیابانهای پایتخت را به اسم فردوسی نامگذاری کند و از قضا قرعه به نام خیابان علاءالدوله افتاد. شهرداری وقت آن موقع، توسعه و تعریض این خیابان را از میدان توپخانه تا کنار بخش بازمانده از خندق شهر تهران در شمال شروع کرد. این کار حدود یک سال طول کشید و خیابان فردوسی و میدان آن بهطور رسمی به بهرهبرداری رسید. کمی بعدتر هم مجسمهای که زرتشتیان هندوستان از برنز ساخته و به جشن «هزاره فردوسی» تقدیم کرده بودند، وسط آن نصب شد و بعدها این مجسمه را به دانشگاه تهران بردند و مجسمه دیگری جای آن به میدان آوردند. مجسمه فعلی فردوسی بهصورت ایستاده در کنار زال و درحالیکه شاهنامه را در دست دارد، ۱۷ خردادماه سال۱۳۳۸ توسط زندهیاد استاد ابوالحسنصدیقی، هنرمند مجسمهساز ساخته و پس از نصب از آن پردهبرداری شد. استاد صدیقی، از شاگردان برجسته کمالالملک، پس از سالها شاگردی در زمینه نقاشی، بهدلیل استعدادی که در زمینه مجسمهسازی داشت و به تشویق استاد به مجسمهسازی پرداخت و آثاری ماندگار از خود به یادگار گذاشت؛ از مجسمه فردوسی در میدان فردوسی و مجسمه خیام در پارک لاله تهران گرفته تا مجسمه نادرشاه افشار در مشهد، بوعلیسینا در میدان بوعلی همدان و....
شهرک مدرن قدیمی در جنوب تهران
مریم قاسمی-روزنامهنگار
نیمه نخست دهه 20 بود که خبری مبنی بر ساخت چندین بلوک مسکونی در جنوب تهران سر زبانها افتاد. قرار بود 20بلوک مسکونی هر کدام شامل ۴۰ دستگاه آپارتمان ساخته شود. مدت زمان اجرای این طرح حدود ۳سال بود که درست طبق وعده به بهرهبرداری رسید. بنابر منطق ریاضی، محدودهای از جنوب تهران با ۸۰۰ دستگاه آپارتمان شکل گرفت اما نامش را چهارصد دستگاه گذاشتند. نوروز علیحسنجانی، از قدیمیهای محل میگوید: «روزهای اول چهارصددستگاه محل استقرار خانوادههای دولتمردان و نظامیان بود اما به مرور زمان کارگران و کارمندان سیلو و غله تهران آنجا ساکن شدند. در سال۱۳۸۴ هم سازمان میراث فرهنگی این محله قدیمی را بهعنوان یکی از میراثهای فرهنگی تهران ثبت کرد.» به عقیده حسنجانی، از دلایلی که باعث شد چهارصددستگاه بهعنوان یک میراث فرهنگی ثبت شود، نظم خاص معماری این ساختمانهاست. همه این بلوکها به یک شکل واحد و با ارتفاعی مشخص ساخته شدهاند که در شهرهای صنعتی امروز کمنظیرند. آن چیزی که به این مجموعه ارزش میدهد «محله»ای بودن آن است. اهالی چهارصددستگاه هنوز هم به محله سکونت خود احساس تعلق خاطر دارند و میدانند که محل زندگی آنها یکی از سرمایههای فرهنگی و تاریخی پایتخت محسوب میشود. البته برای اینکه چهارصددستگاه در ساختوسازها، معماری یکدست و زیبایش را از دست ندهد شهرداری ضوابط خاصی برای ساختوساز در این محدوده تعیین کرده و مالکان نمیتوانند به سلیقه شخصی نوع معماری این بناها را تغییر دهند.
پرخرجترین عروسی ایران
پریسا نوری-روزنامهنگار
باغ فردوس که با نام باغ موزه فردوس، باغ معیری و موزه سینما هم شناخته میشود، یکی از باغها و مراکز دیدنی پایتخت است که در محله خوش آبوهوایی به همین نام در شمال تهران قرار دارد.به گواه تاریخ این باغ وسیع که امروزه بخش کوچکی از آن باقیمانده و تبدیل به موزه سینمای ایران شده، سرگذشت پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته و شاهد رخدادهای تاریخی بسیاری بوده که مهمترین آن برپایی مجللترین و پرخرجترین جشن ازدواج تاریخ ایران یعنی عروسی عصمتالدوله نورچشمی و دختر محبوب ناصرالدینشاه با پسر دوستعلیخان خزانهدار بوده. میگویند این جشن ازدواج ۱۰ روز طول کشید و در مراسم پرسروصدایش مهمانان بسیار مهمی از کشورهای مختلف جهان حضور داشتند. در کتاب «خاطرات مونسالدوله» نوشته سیروس سعدوندیان درباره این عروسی نوشته شده: «شبی که میخواستند عروس را از قصر سلطنت به باغ داماد ببرند، از فیلخانه دولتی یک فیل بزرگ آوردند و روپوش مرواریددوزی روی فیل انداختند و حجله مرصعی نیز روی گردهاش قرار دادند. قرار شد عروس را سوار فیل کنند، اما عصمتالدوله که ۱۰ سال بیشتر نداشت، میترسید سوار فیل شود. عاقبت پدر داماد آمد مقابل ناصرالدینشاه تعظیم کرد و گفت «اگر اجازه بفرمایید اول من سوار بشوم، بعد عصمتالدوله را سوار کنند تا ترس او بریزد.» ناصرالدین شاه گفت «خیلی خوب عروسات را سوار کن... .» به دستور شاه، به مناسبت ازدواج شاهزاده قجر، در نقاط مختلف تهران جشنهای بسیار مفصلی برپا شد تا بنا به اوامر ملوکانه، مردم عادی و رعیت هم سهمی در این شادی داشته باشند.
وقتی تابلوزدن برای مغازهها ننگ بود!
ابوذر چهل امیرانی-روزنامهنگار
تا دوره قاجار، چیزی به اسم تابلوزدن بر پیشانی مغازهها باب نبود و مغازهدارها این کار را ننگ و بیهوده میدانستند چون از سر تا ته محله یا بازار میدانستند دکان فلانی کجاست، مگر اینکه کسی از شهرستان به تهران میآمد و برای معرفی کسبوکارش، تابلویی برای مغازهاش نصب میکرد. با روی کارآمدن حکومت پهلوی و ساخت مغازههایی که ویترین و قفسههایی به تقلید از اروپاییها داشتند، قانونی تصویب شد تا مغازهدارها بالای سر مغازه خود تابلو نصب کنند. با اعلام این موضوع، مخالفت دکاندارها و بازاریها بهگوش رسید اما حکومت همه را ملزم به انجام این کار کرد. طولی نکشید که نصب تابلو به مذاق مغازهدارها خوش آمد و از آن طرف بام افتادند؛ چرا که برای چشموهمچشمی، تابلوی مغازههایشان را عریضتر و طویلتر ساختند. عدهای هم کنار جملات نوشتهشده رویتابلوها، تصاویر عجیب و غریب میکشیدند و برخی، بهقدری در این کار افراط میکردند که بهسختی میشد داخل دکان را دید. شرایط بهنحوی پیش رفت که تابلوهای بزرگ و درهم و برهم، همه در و دیوارهای شهر را گرفت و به یکی از مشکلات تهران تبدیل شد. مسئولان حکومتی اینبار قانونی تصویب کردند. جعفر شهری در کتاب طهرانقدیم، نوشته: «همه ملزم شدند تابلوی مغازه خود را جمعآوری و در ابعاد ۵۰ در ۶۰سانتیمتر نصب کنند. در بیشتر این تابلوها از واژه «مغازه» استفاده میشد.» علیرضا زمانی، تهرانشناس درباره نحوه نامگذاری مغازهها در این دوره میگوید: «برخی، اسم مغازه خود را براساس مکان یا اسم خیابان انتخاب میکردند.»