
«شمشیری» چگونه «قهرمان قرضه ملی» شد؟
«محمدحسن شمشیری»، صاحب سیاسیترین رستوران مشهور تهران بود

چگونه ممکن است یک چلوکبابی در تاریخ معاصر ایران مهم شود؟ باید «چلوکبابی شمشیری» باشد و صاحبش هم آدمی در حد و اندازه «محمدحسن شمشیری» باشد؛ مردی که به «قهرمان قرضه ملی» مشهور است. «محمدحسن شمشیری» سال ۱۲۷۳ خورشیدی به دنیا آمد. نام خانوادگیاش از آنجا آمده که اجدادش از شمشیرسازان مشهور اصفهان بودند. البته بعدها آمده بودند تهران و در کار قهوهخانهداری هم مشهور شده بودند. پدربزرگ محمدحسن یکی از نمایندگان صنف قهوهخانهداران در دوره مشروطه بود. خودش هم در کودکی شاگرد قهوهچی بود و بعد برای خودش قهوهخانه باز کرد، اما از حوالی سال ۱۳۲۰ و در زمانهای که چلوکباب غذایی بازاری و پرطرفدار بود، یک چلوکبابی در سبزهمیدان تهران باز کرد و شد «حاجی شمشیری».
از همان موقع بود که خودش را نشان داد و به حُسنخلق مشهور شد و رفتارش اینطوری بود: «خود حاج محمدحسن، سیخ کباب دستشان میگرفتند و درون بشقاب آنهایی میگذاشتند که غذایشان تمام شده بود. حتی کبابهای کوچکی هم داشتند که وقتی شاگرد مغازهای برای بردن غذای صاحبکارش میآمد، در نان میپیچید و به وی میداد. یکی از دلایل موفقیت حاجی شمشیری حُسنخلق و خوشرفتاری او با طبقات مختلف مردم بود و هرگز طبقات محروم و مردم فقیر جامعه را فراموش نمیکرد. علاوه بر آن، رفتار او با زیردستان و کارکنان خودش نیز بسیار خوب بود؛ بهطوریکه برای کارکنان خود خانه خرید و دستمزد خوبی به آنها میپرداخت.»
مغازه مشهور، مشتریان مشهور
مغازه او همهجور مشتری داشت و یک مشتری ویژه هم داشت؛ «روزهای جمعه سبزهمیدان، پاتوق افراد مشهور و بازیگرهای رادیو بود که از میدان ارگ و رادیو به اینجا میآمدند. جهانپهلوان تختی هم به این چلوکبابی میآمد و از دوستان نزدیک حاجی شمشیری بود؛ تا جایی که حتی پیکر تختی را در مقبره خانوادگی ایشان دفن کردند.»
چرخ زمانه رسید به اواخر دهه ۲۰ و موقع ملیشدن صنعت نفت ایران. حاجی شمشیری طرفدار دوآتشه ملیگراها بود و چلوکبابیاش شد پاتوق طرفداران صنعت نفت ایران و مخالفان دربار و سلطنت پهلوی. از سال۱۳۲۹ درخواستها برای ملیشدن صنعت نفت در جامعه و مجلس بالا گرفت و بالاخره ۲۹ اسفند قانون ملیشدن صنعت نفت ایران تصویب شد. در سال ۱۳۳۰ مصدق نخستوزیر شد و طرفداران ملیشدن صنعت نفت قدرت را بهدست گرفتند و حاجی شمشیری هم تکیهگاه ملیگراها بود در بازار و نماینده غیررسمی بازاریها بود در دولت مصدق و نزد مصدق.
معلوم است در آن روزها که میخواستند دست انگلیس را از نفت ایران کوتاه کنند انگلیس و رفقایش هم آرام ننشستند و نفت ایران را تحریم کردند و دولت مصدق برای آنکه اقتصاد ایران فرو نپاشد دست به دامان مردم شد و اوراق قرضه ملی منتشر کرد و حاجی شمشیری هم این کار را کرد: «وی بزرگترین و عمدهترین خریدار اوراق قرضه بود. بهطوریکه مبلغ ۳۰۰ هزارتومان برای خرید قرضه ملی پرداخت. برخی منابع، رقم خریداری شده قرضه ملی توسط حاجی شمشیری را ۵۰۰ هزار تومان برآورده کردهاند. آن هم در روزگاری که هر سیخ کباب ۲ ریال بود.»
حاجی شمشیری هرچقدر توانست اوراق قرضه ملی خرید و دیگران را هم به این کار تشویق کرد تا جایی که به او لقب «قهرمان قرضه ملی» دادند. جالب اینکه حاجی شمشیری را انگلیسیها هم میشناختند و در گزارشهای مأموران شرکت نفت انگلیس در ایران دربارهاش بسیار نوشته شده است؛ ازجمله اینکه: «تاکنون هرگونه اقدامی که برای جلوگیری از کمک شمشیری به ملیشدن صنعت نفت به عمل آمده، نتیجه نداده و او برای یاریرساندن به مصدق و یارانش همواره راسخ است.»
بعدها چه کرد؟
حاجی شمشیری پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت مصدق، دستگیر، محاکمه و به جزیره خارک تبعید شد. البته پس از چند ماه بازگشت و دوباره چلوکبابیاش را باز کرد و بعد: «تمام ثروتش را وقف رفع حوائج مردم گرفتار کشور کرد، برای آزادی بسیاری از زندانیان سیاسی وثیقه ملکی فراهم کرد، هزینه تحصیل تعدادی از دانشجویان بیبضاعت را تأمین کرد. در مجموع یکسوم داراییاش را وقف امور خیریه کرد و تعداد زیادی از دانشجویان را هم برای تحصیل به خارج فرستاد که عدهای از آنها پزشک شدند و بازگشتند.» حاجی شمشیری بعد از عمری که با عزت گذراند در سال ۱۳۴۰ شمسی درگذشت و در ابنبابویه شهرری آرام گرفت؛ خودش یکدانه بود ولی شهرتش موجب شد تا چند دهه بعد، چلوکبابی شمشیری در شهرهای بزرگ ایران زیاد باشد؛ به یادش یا فقط برای اشارهای به شهرت و نیکنامیاش.