دست به کاری زنم که غصه سر آید
دکتر عباس پژمان/ پزشک، نویسنده و مترجم ادبیات فرانسوی و اسپانیایی:
امسال، فال یلدای همشهری و همشهریهایش را من میگیرم. معنای حرف های حافظ را هم بدون هیچ تفسیر خاصی به زبان امروز می نویسم، تا کسانی که آن را میخوانند خودشان فالشان را در آن ببینند.
- بر سرِ آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
- خلوتِ دل نیست جای صحبتِ اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
- صحبتِ حُکامْ ظلمتِ شبِ یلداست
نور ز خورشید جوی، بو که برآید
- بر درِ اربابِ بیمُرُوَّتِ دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
- ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظرِ رهروی که در گذر آید
- صالح و طالِح متاعِ خویش نمودند
تا که قبول افتد و چه درنظر آید
- بلبلِ عاشق، تو عُمْر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخِ گل به بر آید
- غفلتِ حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
برسرآنم، یا تصمیم دارم، اگر از دستم بر بیاید، کاری کنم این غصه تمام شود.
دو چیز متضاد، یا ضدهم، نمیتوانند با هم در دلت باشند. نمیتوانی هم خودِ یک چیز را بخواهی، هم ضدآن را. یا، هم خودِ یک شخص را بخواهی، هم شخصِ دیگری را که ضد آن است. فرشته وقتی میتواند [به دلت] وارد شود، که دیو از آنجا بیرون رفته باشد.
حکایتِ حاکمان، حکایتِ تاریکی شبِ یلداست. با آنها بودن مثلِ در تاریکی عمیقِ بودن است. اگر روشنایی میخواهی از خورشید بخواه. امید آنکه بتوانی به آن روشنایی برسی.
چقدر میخواهی جلو درِ این ارباب بیانصاف که صاحبِ این دنیا شده است، بنشینی تا خواجه از خانه بیرون بیاید [و حاجتِ تو را برآورده کند]؟ [خواجه، از القابِ بزرگان بوده است. چیزی مثل خان و ...]
دست از خواستن بر ندار، تا وقتی که جویای حقی بیاید و از نظرهای خودش گنجینهای به تو دهد.
آنکه صالح یا درستکار بود و آنکه طالح یا بدکار است، کالاهای خود را به تو نشان دادند. حالا دیگر خودت میدانی کدام یک از آنها را انتخاب کنی و کالای کدامشان نظرت را بگیرد.
ای بلبلی که عاشقِ گل هستی، از خدا عُمر بخواه. بالاخره این باغ سبز میشود و درختانش گل میدهند.
غفلت یا بیخبری حافظ در این سراچه، یا در این دنیای محقر، تعجبی ندارد. هر کس از شراب معنوی مست شد، دیگر از این دنیا بیخبر میشود. یلدایتان مبارک