دزاشیب کینهتوزی قاجارها را فراموش نکرده است
حسن حسنزاده؛ روزنامهنگار
محله دزاشیب روزگاری پر بود از باغهای سرسبز و مزارعی که انگار در افق دوردست به کوههای سر به فلک کشیده شمال تهران میرسید. در میان باغهای قدیمی دزاشیب نام «باغ نظر» ماجرایی متفاوت دارد که در ادامه به آن میپردازیم. از دوران رونق باغهای دزاشیب و زمینهای کشاورزی که ساکنان دزاشیب با آن روزگار میگذراندند، بیش از چند دهه گذشته و اکنون دزاشیب هم مثل دیگر محلههای شمال شهر، سر و شکل روستایی خود را از دست داده است. هرچند با توسعه ساختوسازها در شمیران، بسیاری از باغها و چنارهای تنومند دزاشیب جای خود را به آپارتمانها و برجها دادهاند، هنوز هم ردیف درختان کهنسال در دل کوچههای تودرتوی این محله، یادآور خاطره روزگار گذشته این آبادی باصفاست. هرکدام از باغهای دزاشیب برای خود قصه و ماجرایی داشتند. اکنون اگر سراغ قدیمیهای محله بروید، چنارها و درختان میوه پشت حصارهای باقیمانده از آن دوران را نشان میدهند و خاطره آن باغ، باغداران و ساکنانش را برای شما تعریف میکنند. در میان خاطرات و قصههای باغهای دزاشیب، قصه «باغ نظر» داستان منحصربهفردی است که هنوز هم سینه به سینه میان اهالی دزاشیب نقل میشود. ماجرا به دوران قاجار و حکومت فتحعلیشاه برمیگردد. شاه قاجار که به برادرش حسینقلیخان غضب کرده بود، تصمیم گرفت او را به نقطهای دور از دارالخلافه تبعید کند. در نهایت، فتحعلیشاه در جستوجوی تبعیدگاه برای برادرش، به فکر باغی در شمال تهران افتاد. او حسینقلیخان را به یکی از باغهای آبادی دزاشیب شمیران تبعید کرد. اما ظاهرا رابطه 2برادر آنقدر شکراب بود که شاه قاجار به تبعید حسینقلیخان راضی نشد و برای تنبیه او دست بهکار دیگری زد. معروف است که فتحعلیشاه، برادرش را پس از تبعید به باغی در دزاشیب، در حمام قدیمی این آبادی کور کرد. این ماجرا آنقدر میان اهالی دزاشیب که روستایی کوچک در شمیران بود، پیچید که آنها باغ تبعیدگاه حسینقلیخان را «باغ نظر» نامیدند؛ نامی که به ماجرای رابطه شاه قاجار و برادرش و نیز کور کردن چشمهای حسینقلیخان در حمام آبادی دزاشیب اشاره دارد. اگرچه دیگر نشانی از این باغ در دزاشیب باقی نمانده، با این حال، نام باغنظر هنوز یکی از روایتهایی است که موسفیدان محله دزاشیب در دورهمیها برای جوانان تعریف میکنند.