هشتادیها؛ تویی که نمیشناسمت
عیسی محمدی ؛ روزنامهنگار
تا حالا به این فکر کردهاید که چرا ما از برخی از موقعیتها، اشیا و آدمها میترسیم؟ بهترین جواب به این سؤال، شاید ناآگاهی و جهل باشد؛ اینکه ما چیزی از این موقعیت، آدم و شیء نمیدانیم. اینجا ندانستن، باعث میشود تا نگرانی هم در ما ایجاد شود. برخی از آدمها از تاریکی میترسند؛ درحالیکه تاریکی واقعا چیز عجیبی نیست و تنها بهمعنای نبودن نور است. وقتی که نور زیادی به یک موقعیت تاریک میافتد، ناگهان این افراد میبینند که نکته ترسناکی وجود ندارد. به واقع این تاریکی و ابهامی که ایجاد میکند، باعث شده تا ترس هم ایجاد شود.
وقتی به موضوعات، پدیدهها و معضلات اجتماعی هم مینگریم و ترس برمانمیدارد، دقیقا این قاعده هم بهوجود میآید؛ ما چیزهایی را نمیدانیم و همین ندانستن، باعث میشود تا بترسیم. در اینجا دانایی و آگاهی، به مثابه نورافکنی عمل میکند که هم زوایای پنهان ماجرا و موقعیت را برای ما روشن میکند هم باعث از بین رفتن ترس میشود و یکی از این پدیدهها و چالشهای اجتماعی، میتواند ظهور و بروز دهه هشتادیها باشند.
غالبا از دهه هشتادیها، با صفتهای عجیب و غریبی یاد میشود و به مثابه هیولاهایی تصویر و تصور میشوند که انگار آمدهاند تا همه ماهیت اجتماعی، خانوادگی و سنتی ما را از بین ببرند. این، آیا تصویر و تصور درستی است؟ ما کمکم باید جامعه را به این نسل بسپاریم؛ چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم، این، جبر و قاعده تاریخ و سنت زمانه است؛ هر نسلی از راه میرسد و جامعه را بهدست میگیرد و سپس آن را به نسل بعد از خود میسپرد. اگر ما از دهه هشتادیها میترسیم و گاه نگرانشان هستیم، بابت آن است که اطلاعاتمان از این نسل دهه هشتادیها یا به نوعی «نسل زد»، کم و ناکافی است.
شهید حسن باقری، از مفاخر بزرگ دفاع مقدس، همیشه جمله جالبی را مطرح میکرد: 100درصد شناسایی مساوی است با 100درصد موفقیت در عملیات. او این جمله و فرمول را در حالی روی در اتاقش نوشته بود که قبل از ورود او به بخش اطلاعات جنگ، غالبا این تصور وجود داشت که 50درصد عملیات به اضافه 50درصد شناسایی، نتیجه عملیاتها و نبرد را تعیین میکند. به همین دلیل بود که وسواس عجیبی به کسب حتی جزئیترین اطلاعات از جبهه دشمن و جبهه خودی و وضعیت نیروها و جغرافیای منطقه و ... داشت. برای او، حتی سمت چپ و راست توضیحاتی که نیروهای شناساییاش میدادند مهم بود؛ چرا که اگر جهت گزارشدهنده درست درک نمیشد، منجر به تلفات سنگینی میشد.
همه ماجرای ترس و نگرانی ما از دهه هشتادیها نیز چه بسا همین شناسایی و شناخت ناقص ما از این نسل باشد؛ نمیدانیم چه دنیایی دارند، چطور به پیرامون نگاه میکنند و چه ضعفها و قوتهایی دارند. اینجاست که سعی میکنیم آنها را تحت فرمانمان در بیاوریم؛ درحالیکه میدانیم این نسل، نسلی است که به راحتی فرمان نمیپذیرد. ما با گروهی روبهرو هستیم که دارد جامعه را بهدست میگیرد و باید جایگزین نسلهای بعدی شود؛ پس به جای مجادله و مقابله با آنها، باید که به مذاکره و گفتوگو با آنها و بعدتر، درک آنها روی بیاوریم. هر جایی هم در این درک و شناخت نقصان داریم، باید که تلاش بیشتری کنیم. این نسل، تنها باید شناخته شود؛ همین. اگر میترسیم، مشکل از خودمان است. چه بسا که شناخت کامل ما از این نسل، باعث شود تا بهترین استفاده را از نقاط قوتشان ببریم. باید به این درک عمیق برسیم که به فرمایش حضرت امیر، فرزندان ما فرزندان زمانه خود هستند و باید با چنین منطقی، به پیشواز آنها برویم؛ نه با منطق ترس و تقابل و در آخر اینکه این نسل را نباید از ظاهر قضاوت کرد.