٣٠سال از نمایش «از کرخه تا راین» ساخته ابراهیم حاتمیکیا گذشت
قلندر تنها
حمیدرضا محمدی- روزنامهنگار
«خدایا من شکایت دارم. من شاکیام. پس کو رحمانت؟ پس کو رحیمت؟ آخه چرا اینجا؟ چرا حالا؟ چرا اینطوری؟ من شکایتمو پیش کی ببرم؟ به کی بگم ؟» و این درست زمانی بود که سعید بینایی خود را بازیافته بود. او که سالهای پس از مجروحیت، با چشم دل زندگی کرده بود، حالا چشم سر نیز یافته بود و البته ناراحت بود. ناراحت بود که حالا قرار است با احیای قوه باصرهاش، دنیایی را ببیند که پر بود از زشتی و چرکی. آن هم او که در جبهه و هنگام جنگ و در کرخه و ساحلش، زیباترین صحنهها، وداعها و حتی شهادتها را دیده بود؛ «ما رأیتُ الّا جمیلا.» اما حالا در کنار رود راین، غمگین بود از نعمت که آن را نقمت میدانست؛ «چرا چشمامو بهم پس دادی؟ که چیکارش کنم؟ که چی ببینم؟»
و ابراهیم حاتمیکیا درست در زمانی «از کرخه تا راین» را ساخت و نخستینبار در یازدهمین جشنواره فیلم فجر در بهمن١٣٧١ بهنمایش درآورد که جنگ پایان یافته بود، برخی شهید شده بودند، بعضی پیکر پاکشان مفقود بود، جمعی از اسرا برگشته بودند و زخمهای ناشی از جراحت تازه داشت سر باز میکرد. تاولهای ناشی از گازهای اعصاب و خردل که تن آن همه جوان رشید را نحیف کرده بود. کشوری که ٨سال گرفتار جنگی ناجوانمردانه بود و شاهد پرپرشدن سیاوشانش، حالا باید ذرهذره آب شدنشان را هم میدید و این فیلمساز ٣١ساله که پیشتر «هویت»، «دیدهبان»، «مهاجر» و «وصل نیکان» را ساخته بود، چه خوب از پس نمایش آن همه رنج ناشی از جنگ برآمد و برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم هم شد. علی دهکردی ٢٧ساله که درست در همان سن بچههای جنگ هم بود، در نخستین نقشآفرینیاش درخشید و هما روستا که از شروع فعالیت حرفهایاش ٢دهه میگذشت، بهخوبی نقش خواهر بزرگ دلسوز را ایفا کرد.
در این میان البته اگر موسیقی مجید انتظامی، فیلمبرداری محمود کلاری و چهرهپردازی مسعود ولدبیگی نبود، حتما این فیلم ٩٣دقیقهای چیزی کم داشت، و البته نقش سیفالله داد در جایگاه مدیریت تولید فیلم که رکن بود و وقتی درگذشت، حاتمیکیا در رثایش نوشت: «از خلوتش بگویم. از همقدمی فراوان در کنار رود راین که گاهی به نرمه اشکی از غربت حضور شیرین میشد. او همسفری بود که اگر نبود، کرخه من به راین نمیرسید.»
از کرخه تا راین البته یک ویژگی خاص هم داشت؛ محصول مشترک ایران و آلمان بود و نخستین فیلم ایرانی پس از انقلاب که تمام سکانسهای آن در کشوری دیگر فیلمبرداری شد.
فیلمی که کارگردان آن میکوشد تا با بیانی صریح و زبانی شفاف از مصائب و مسائل جوانانی بگوید که در جامعه خسته از جنگ پذیرفته نمیشوند و گویی ناگزیرند از بردن روح و جسم رنجور خود به کنج خرابات خود، به گوشه عزلتی خودخواسته یا شاید هم ناخواسته. اینها همه دغدغه حاتمیکیا بود که تصویر شد و البته دغدغه کهنهسربازان آن دفاع مقدس در زیست پساجنگ.