مرگ بر دیکتاتور!
علی ترابی؛ دبیر گروه سیاسی
مرگ فرستادن برای دیکتاتور از شعارهای مهم انقلاب اسلامی است؛ حتی شاید اصلیترین شعار. این مفهوم از پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57تا همین امروز در هیچ تجمعی فراموش نشده است؛ روزی مصداقش پهلوی دوم بود که با دیکتاتوری رگبار مسلسل پاسخ مردم را میداد و روزگاری مصداق آن صدامحسین دیکتاتور ظالم عراقی بود که حتی به هموطنان خودش در حلبچه هم رحم نکرد و مصداق تام و تمام توتالیتاریته بود.
اگرچه با سقوط محمدرضا از قدرت و هلاکت صدام، شعار علیه این دو دیکتاتور نیز تمام شد، اما در تمام این سالها اعلام انزجار از 2رفتار دیکتاتورگونه هیچوقت کنار گذاشته نشد؛ یکی گروهک منفور منافقین و دیگری شیطان بزرگ آمریکای جنایتکار؛ همچنان که تلاش مذبوحانه آنها در مقابله با مردم و کشور ایران هیچوقت تمام نشد؛ روزی با سلاح گرم و بمب ترور کردند، روزی با سلاح تحریم سفره مردم را تنگ کردند و روزی با جنگ ترکیبی تمامعیار، خیال خام تجزیه ایران را در سر پروراندند.
این روزها اما برخی سعی دارند این شعار انقلاب اسلامی را به سود خود مصادره کرده و قرائت دیگری از آن ارائه کنند؛ حال آنکه خود در مقامِ رفتار، روی بسیاری از دیکتاتورهای عالم را سفید کردهاند. اگر روزی شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی ایران» از زبان کسانی صادر میشد که به مبارزه با دیکتاتوری شوریده بودند، اما حالا آنهایی مدعی آزادی شدهاند که خود در رفتار، یکدیکتاتور تمامعیارند!
به هرحال اصالتبخشیدن به آزادی که از مکاتب اصلی در فلسفه سیاسی است، مختصاتی دارد که گویی عدهای فقط ژست آن را بلدند. بستن دست و بال مردم برای شادی برای موضوعاتی که گزارههایی تماما ملی میهنی به شمار میروند و نه مذهبی مصداق جدیدی از آزادیخواهی به سبک دیکتاتوری است؛ اینکه مردم یک کشور نتوانند برای پیروزی تیم ملی کشورشان شادی کنند یا اینکه حق نداشته باشند بعد از تحمل سهماهه سنگینترین عملیات جنگ روانی، شبی به شادی یلدا خوش باشند؛ درحالی که متناقضنماها خود را برای شادی کریسمس آماده و البته برای پیروزی انگلیس و آمریکا در جامجهانی پایکوبی میکنند.
شاید بهترین برچسب برای این سبک از دیکتاتوری همین «متناقضنما» باشد؛ آنها که حجاب اجباری را برنمیتابند، اما معتقد به بیحجابی اجباری هستند. آنها که با ژست آزادیطلبی جشنوارههای هنری را تحریم میکنند، اما حاضر نیستند به حضور آزادانه دیگر هنرمندان احترام بگذارند.
متناقضنماها همانها هستند که مدام از آثار منفی مرگ فرستادن برای دیگران میگفتند و تمام مشکلات جامعه را ناشی از انرژی منفی حاصل از «مرگ بر...»های مردم در نمازجمعه و راهپیماییها میدانستند، اما حالا مرگ فرستادن و فحاشی کردن بزرگترین کار 3ماه اخیرشان شده است. سالها از وطندوستی گفتند، از اینکه چراغ روا بر خانه را در سوریه و لبنان روشن نکنید، دم زدند، اما حالا هموطن خودشان را هتک حرمت کرده و به جرم داشتن تفکری متفاوت، بدترین ناسزاها را نثارش میکنند. همین تفکر متناقضنمای خواهان آزادی با شعار من ناموس کسی نیستم، به لباس زیر همسر مخالف خودش هم رحم نمیکند.
تلخ است، سخن از دیکتاتوری که به زبان میگوید دغدغه ما اقتصادی است و نه لختشدن، اما اگر کاسبی با او همراهی نکند باید با شیشه شکسته مغازهاش روبهرو شود یا اگر کامیونداری برای تامین معیشت خانواده در فاصله 3ماه مانده به عید نوروز با اعتصاب اجباریاش همراهی نکند باید ماشینش را زیر باران سنگ و کوکتل مولوتف براند.
آری! این روزها انقلابیها باید با صدای بلندتر از پیش بگویند «مرگ بر دیکتاتور» و مرگ بفرستند برای دیکتاتورهایی متناقضنما که از آزادیخواهی فقط اسم آن را بلد هستند.