شخصیت تو، تقدیر توست
عیسی محمدی
یک زمانی، یک دورهای، هنری فورد که بنیانگذار کمپانی فورد و ماشینهای فورد بود در آمریکا، جمله جالبی میگفت. میگفت که من اگر همه پولم را از دست بدهم، 5سال نشده دوباره همین ثروت را خواهم داشت. اما چرا چنین حرفی میزد؟ چون او بهعنوان یک مخترع و کارآفرین و ثروتمند خودساخته، در خودش شخصیتی ساخته بود که ثابت بود. اما او این ثروت و موفقیت عظیم خودش را چطور بهدست آورده بود؟ به واسطه همین شخصیتی که داشت. اگر این ثروت از دست میرفت آیا شخصیتی که او داشت هم از دست میرفت؟ هرگز. پس به واسطه همین شخصیت، میتوانست دوباره به این ثروت، موفقیت و جایگاه اقتصادی و اجتماعی برسد. به واسطه چنین بحثهایی بود که در ادبیات توسعه اقتصادی و فردی همیشه میگویند مهم «یک میلیون دلار» اول یا ثروتی نیست که شما بهصورت یک فرد خودساخته به آن میرسید بلکه مهم آدمی است که به آن تبدیل شدهاید. این «آدمی» که به آن تبدیل شدهاید، همیشه و همهجا میتواند شما را به همین موفقیت هم برساند. این، همان بحث شخصیت و جایگاه آن در موفقیت و سرنوشت افراد است که بسیار دربارهاش بحث میکنند. لابد شما هم تا به حال کلمه توسعه و پیشرفت را بسیار شنیدهاید. چه دارم میگویم؛ قطعاً شنیدهاید و از کسی که چنین واژههایی را نشنیده باید حسابی تعجب کرد. در واقع همه تلاش کشورهای امروزین، معطوف آن است که به توسعه برسند و به کشورهایی توسعهیافته تبدیل شوند. حالا این توسعه، تعریفهای خاص خودش را دارد؛ از توسعه اقتصادی گرفته تا توسعه همهجانبه و توسعه فرهنگی و.... این روزها یکی از بحثهای رایج بین مردم هم آن است که چرا فلان کشورها که با ما شروع کردهاند، مثلاً به فلان موفقیت اقتصادی رسیدهاند و ما نرسیدهایم. همین مقایسهها هم حسابی باعث اذیت و آزار شهروندان میشود اما سؤال اصلی اینجاست که توسعه واقعی که در آن اقتصاد هم هست، علم هم هست، فرهنگ هم هست، اجتماعیات هم هست، محیطزیست هم هست و... از کجا شروع میشود و اساساً چه کشورهایی به چنین پیشرفتهایی میرسند؟
قبل از پاسخ، در ابتدا باید بین کشورهای توسعهیافته و کشورهای ثروتمند و مرفه تفاوتی قائل بشویم؛ همانطور که بین آدمهای خودساخته و موفق اقتصادی با آدمهایی که ارث و میراث خانوادگی به آنها رسیده یا از طریقی دیگر ثروتمند شدهاند فاصله میگذاریم. کشور توسعهیافته، برنامهریزی کرده و شروع میکند به پیشرفت گامبهگام و به نقطهای که «کشوری توسعهیافته و پیشرفته» باشد، رسیدهاست اما کشوری که مرفه است، شاید چاه نفتی داشته یا ثروتی دیگر داشته و به واسطه آن توانسته برای مردمش رفاهی فراهم آورد. پس کشوری که توسعهیافته میشود، نیاز به یک برنامه گامبهگام دارد و طی فرایندی به این نقطه میرسد. در واقع قبل از هر چیزی، باید فرهنگی برای تلاش و امورات دیگر را در خودش نهادینه کند تا به این نقطه برسد. یعنی عادتها و رفتارها و حتی نگرشهایی را در خودش ایجاد کند. همه اینها، اسمش میشود «شخصیت».
پس یک کشور پیشرفته، در ابتدا فرهنگ و شخصیت پیشرفت را کشف کرده، آن را در خودش نهادینه و تبدیل به یک عادت کرده و سپس تلاشهایش را عملیاتی ساخته تا به چنین جایی برسد. این ایده، همانطور که گفتیم در توسعه فردی هم به همین منوال است؛ یعنی شما اگر ثروت یک ثروتمند خودساخته را بگیرید و او را در شهر غربت هم رها کنید، باز به واسطه شخصیتی که دارد، کارش را شروع کرده و اقدام به پیشرفت میکند. میشود روایت همان حرف دکتر علیاصغر جهانگیری، دکترای جامعهشناسی و کارآفرین ایرانی که تعریفش از کارآفرین چنین بود: کسی که «در هر مکانی» و «در هر زمانی» و «در هر شرایطی» میتواند ثروتسازی کند.
حالا شما چنین فردی را بینداز توی کویر یا جنگلهای شمال ایران یا هر جای دیگری، به هر حال کارش را میکند. پس بزرگترین بحث در توسعه کشورها، شخصیت کشورهاست. شخصیت کشورها هم همین چیزی است که محمود سریعالقلم، پژوهشگر توسعه، در جایی بهتر از بنده آن را توصیف کرده: «افراد، سازمانها، گروهها و کشورها همه شخصیتی دارند که نسبتاً باثبات است. منظور از شخصیت چیست؟ چقدر حوصله دارند؟ چقدر به دیگران گوش میکنند؟ چقدر از یک تا صد یک موضوع را دقیق محاسبه کردهاند و نه آنکه فقط تا 10بررسی کرده و متوقف شوند. چقدر احساسی و هیجانزده هستند؟ چقدر به تأیید دیگران نیاز دارند؟ چقدر علاقهمندند تغییر کنند؟ چقدر زمان میبرد تا به یک موضوع واکنش نشان دهند؟ میشود 10سال، 20سال و یا بیشتر صبر کرد؟ شاید بتوان گفت اینها مسائل فکری هستند ولی در عین حال روحیه، درون و مزاج افراد و کشورها را به نمایش میگذارند و همه نماد این ضربالمثل معروف هستند که Character is destiny(شخصیت، سرنوشت است).»