اسقف میلتون رایت از یکی از سفرهایش برای پسربچههای شلوغاش یک اسباب بازی به نام هلیکوپتر سوغات آورد. چند وقت بعد پسربچهها که حسابی با آن بازی کرده بودند، آن را شکاندند و یکی شبیه آن برای خودشان ساختند.
چند سال بعد ویلبر موقع هاکی روی یخ، چوب هاکی بهصورتش خورد و مصدوم و خانه نشین شد. او به غیراز نگهداری از مادر معلولش، تمام کتابهای کتابخانه بزرگ پدرش را خواند و از نظر تئوری در چند رشته مهندس شد، اما به جای رفتن به کالج، به برادرش آوریل که روزنامه راه انداخته بود پیوست و بعد روزنامه را ول کردند و دوچرخهفروشی راه انداختند.
آن موقع مردم کنار دریاچه میشیگان جمع میشدند و گلایدرهایشان را امتحان میکردند. این توجه برادران رایت را هم جلب کرد. آنها با الهام از طرحهای مختلف، گلایدر خودشان را طراحی کردند و به این نتیجه رسیدند که بهتر است بهجای افزایش قدرت، کنترل را افزایش دهند. آنها ابتدا یک تونل باد ساختند و بیش از 20مدل بال را امتحان کردند تا مدل مورد نظرشان بهدست آمد. اگر چه آنها همیشه با هم کار میکردند، اما مطالعه دست نوشتههای آنها نشان داد که نخستین بار طرح این قضیه به ذهن ویلبر رسیده بود. آنها برای آزمایش بال هایشان، چند گلایدر ساختند و برای امتحان کردن آنها به ساحل یک دریاچه رفتند. جایی که باد برای پرواز و ماسه خوب برای فرود داشت. ویلبر در یک روز فقط 12گلایدر ساخت و پرواز کرد. بعد از چند سال که آنها پرواز با گلایدر را خوب یاد گرفتند، و رکوردهای مختلفی ثبت کردند، به وسیله خود موتور را هم اضافه کردند.
پاییز1903 وقتی سرعت باد 27مایل بر ساعت بود، آنها 4 بار با نخستین هواپیمای تک موتوره دنیا پرواز کردند؛ هر کدام 2بار. عکس معروفی که از آن پرواز ثبت شده، مربوط به پرواز آوریل است که فقط 12ثانیه طول کشید، اما رکورد متعلق به ویلبر بود. 279متر پرواز طی 59ثانیه. 4 غریق نجات و یک پسر بچه از دهکدههای اطراف شاهد این اتفاق بودند. «پرنده یک» که نام هواپیمای آنها بود، وقتی روی زمین پارک شده بود، با وزش یک باد شدید شکست و دیگر پرواز نکرد.
برادران رایت با آن همه نبوغ هیچ وقت دیپلم نگرفتند و ازدواج نکردند. ویلبر همیشه میگفت: «ممکن است بتوان بدون موتور پرواز کرد، ولی بدون دانش و تجربه غیرممکن است.»
عشاق آسمان
در همینه زمینه :