• یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 11 ذی القعده 1445
  • 2024 May 19
شنبه 12 آذر 1401
کد مطلب : 178828
+
-

تئاتر، تفریح نیست، شغل است

گفت‌وگو با‌ طاها محمدی ‌، کارگردان نمایش «این آب آشامیدنی نیست»

گفت‌وگو
تئاتر، تفریح نیست، شغل است

کمال کاویانی _ روزنامه‌نگار

یکی از این شب‌ها اگر به تماشاخانه خصوصی سپند سر بزنید، می‌توانید به تماشای نمایش کمدی سیاسی «این آب آشامیدنی نیست» به نویسندگی «وودی آلن»، کارگردانی «طاها محمدی» و تهیه‌کنندگی «نورا تقوی گودرزی» بنشینید؛ نمایشی که نویسنده‌اش در آن به موقعیت متزلزل یکی از سفارتخانه‌های آمریکا در یک کشور کمونیستی پرداخته است. محمدی به سبک‌وسیاق همه نمایش‌هایی که تاکنون کارگردانی کرده، این متن را نیز در فضایی فانتزی و کمدی قهقهه روی صحنه برده تا تماشاگر علاوه بر دنبال‌کردن داستان، مدت 110دقیقه بی‌وقفه به شخصیت‌های ابله نمایش و موقعیت‌های ویژه و مضحک‌شان بخندد. رامین پرچمی پس از اجرای نمایشنامه‌خوانی «چه‌کسی از ویرجینیا وُلف می‌ترسد؟» در سال گذشته، حالا با یک نمایش کمدی البته در نقشی نه‌چندان کمدی به صحنه برگشته. میرنادر مظلومی، علیرضا حاتمی، حامد شیخی، شیوا جوانمرد، تینا حاج‌محمدرضا، جلال شهسواری، فرهاد باقری و طاها محمدی برخی دیگر از بازیگران این نمایش هستند. طاها محمدی که از شرایط اجرا در زمان فعلی چندان راضی نیست، وعده داده درصورت امکان، نمایش را در زمان و سالن مناسب‌تر و دیگری روی صحنه خواهد برد. به بهانه اجرای نمایش «این آب آشامیدنی نیست» گفت‌وگویی با کارگردان آن داشته‌ایم.

در آغاز بفرمایید نمایشنامه «این آب آشامیدنی نیست» چگونه انتخاب شد و چه ایده و دغدغه‌هایی برای اجرای آن داشتید؟
من همیشه وقتی می‌خواهم متن انتخاب بکنم، دنبال آن‌دسته از دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی خودم می‌روم که با بیان طنز گفته می‌شوند. خود «وودی آلن» هم اشباع از این جریان و درگیری ذهنی‌اش ناشی از چنین فضایی است. من می‌خواستم این متن وودی آلن را سال93کار بکنم اما تا آمدیم شروع بکنیم، متوجه شدم گروه آقای «داوود بنی‌اردلان» می‌خواهد این متن را اجرا بکند. در واقع نخستین گروهی که می‌خواست این متن را کار بکند، خودم بودم اما آنها زودتر تمرین‌های‌شان را شروع کرده بودند. بنابراین دست نگه‌داشتم و رفتم سراغ کارهای دیگر. با این‌حال فضای کارهای وودی آلن به فضای ذهنی من خیلی نزدیک است و آن جنس از فانتزی را که در کارهایم دارم، او هم دارد. من کارهای دیگر هم در تئاتر اجرا کرده‌ام، ولی آن کارها از فضای ذهنی‌ام دور بوده‌اند و من با دراماتورژی به فضای ذهنی خودم تبدیل‌شان کرده‌ام. اینجا متن وودی آلن برایم راحت‌تر بود.

در فاصله سال93تا امروز، نگاه و ایده‌های‌تان برای اجرای متن تغییر کرده بود یا با همان دیدگاه سال93متن را روی صحنه بردید؟
‌همان زمان هم می‌دانستم می‌خواهم با این متن چه کار بکنم اما طی 6،7 سالی که بین اجرای آن وقفه افتاد، برحسب تجربه‌های جدید، کمی پخته‌تر شدم. حتی آن زمان بازیگران کار در ذهنم بودند، ولی یکی از بازیگران ثابت کارم ـ‌ رضا حسن‌زاده ـ که همیشه با او همکاری داشتم، درگیر مشغله‌های دیگر شد و نتوانستیم او را در کار داشته باشیم. به ناچار از بازیگران دیگر استفاده کردم اما می‌دانستم تک‌تک بازیگرانم چه کسانی هستند و باید چگونه بازی بکنند. در نتیجه با همان ذهنیت پیش‌رفتم.

شما این متن را 60جلسه تمرین کرده‌اید و گویا قرار بود 2ماه پیش روی صحنه بروید. چرا کار با تأخیر اجرا شد؟
بله، ما 2ماه تمرین داشتیم و قرار بود در مهرماه اجرا برویم اما شرایطی که این روزها در کشور می‌بینیم اتفاق افتاد و دست نگه‌داشتیم تا اوضاع آرام‌تر بشود. بعد که دیدم اوضاع از برخی لحاظ بهتر شده، فکر کردم باید رسالت‌مان را انجام بدهیم و اجرا برویم.

حضور بازیگرانی مانند «رامین پرچمی» و «میرنادر مظلومی» در ترکیب بازیگران نمایش قابل‌توجه است. این هنرمندان بر چه مبنایی به ‌کار دعوت شدند و در پروسه تمرین‌ها چه تعاملی با آنها و سایر بازیگران داشتید؟
یکسری از بازیگران نمایش «این آب آشامیدنی نیست»، همان بازیگران کار قبلی‌ام بودند، چون فضای ذهنی من را می‌شناختند و با آنها راحت‌تر بودم، مثل خانم «تینا حاج‌محمدرضا» در نقش «ماریون» که مقابل خودم بازی می‌کند یا «علیرضا حاتمی» که نقش «مگی» رادارد، همه کارهایم را دیده بود و چون خودش هم کارگردانی می‌کند، فضای ذهنی‌اش به من نزدیک است و در جریان شکل کار بود، ولی آقای رامین پرچمی و میرنادر مظلومی کمی از فضای کاریم  دورترند اما طی صحبت‌ها و چالش‌هایی که در تمرین‌ها با هم داشتیم، توانستم آنها را به فضای خودم نزدیک کنم. رامین پرچمی به‌خاطر سابقه دوستی طولانی‌ای که با هم داریم و اینکه اجرای قبلی من را دیده بود، می‌دانست چه می‌خواهم. حتی خود میرنادر هم برخی کارهای من را دیده بود و می‌دانست چه چیزی از او می‌خواهم، ولی اینجا بیشتر با هم چالش داشتیم تا بتوانم آنها را به فضای فانتزی موردنظرم بیاورم.

چرا به رامین پرچمی یکی از نقش‌های اصلی و پررنگ‌تر اجرا را نسپردید؟ حتی آن جنس از فانتزی که در بازی شخصیت‌های دیگر نمایش وجود دارد در اجرای ایشان نمی‌بینیم.
راستش مشغله زندگی و کاری رامین پرچمی به‌خاطر اتفاق‌هایی که در زندگی‌اش افتاده، زیاد است. به همین دلیل زیاد نتوانست در تمرین‌ها با ما همراه باشد. اگر با همه 60جلسه تمرین کردیم، با ایشان 30تا 40جلسه تمرین داشتیم. مشکلات کاری و زندگی او باعث شد کمی از تمرین‌های ما دورتر باشد و من هم با ایشان کنار می‌آمدم، ولی بالاخره هر طور که می‌توانستیم در همان چند جلسه، نقش و بازی او را هم جفت‌وجور کردیم که بتواند به فضای کار نزدیک بشود.

در نمایشنامه وودی آلن برای نقش «پدر دروبنی» اشاره شده که او کمی لهجه دارد اما در نمایش شما، دیالوگ‌های رامین پرچمی همراه با جمله‌های همزمان و مکمل انگلیسی است. چرا همانطور که در متن خواسته شده، برای این نقش لهجه خاصی طراحی نکردید؟
ببینید، ما برای این نقش لهجه طراحی کرده بودیم اما آقای پرچمی گفتند اگر این‌طوری دیالوگ‌ها را ادا کنم، بهتر است، یعنی گفت: «من هم مثل شما صحبت می‌کنم، ولی طوری که انگار می‌خواهم انگلیسی صحبت بکنم اما بلد نیستم». شخصیت‌های این نمایشنامه آمریکایی‌اند، ولی در مورد پدر دروبنی می‌خواستیم جوری حرف بزند که یعنی تازه دارد انگلیسی را یاد می‌گیرد و لهجه‌ای نداشته باشد، مشکلش فقط حرف‌زدن به زبان انگلیسی باشد. البته این موضوع، پیشنهاد خود آقای پرچمی بود و چون ایشان پیشکسوت ما هستند، من پذیرفتم همان حرکتی را که با آن راحت‌تر است، انجام بدهد. من حتی به او گفتم لهجه ارمنی به‌خود بگیرد اما ایشان گفتند اجازه بده چیز تازه‌ای را تجربه بکنم.

در شرایطی که وضعیت تئاتر چندان مطلوب نیست، تهیه‌کنندگی نمایش‌های پربازیگر و پرخرجی مثل «این آب...» ریسک بزرگی است. در این شرایط چگونه توانستید تهیه‌کننده برای اجرا پیدا بکنید؟
ببینید، ما برای اجرای این نمایش، فروردین‌ماه امسال با تهیه‌کننده صحبت کرده بودیم و آن زمان، شرایط جامعه و کشور مثل الان نبود. بنابراین تهیه‌کننده کار قبول کرد کنار ما باشد. تا شهریورماه هم خبری نبود اما وقتی این فضا شکل گرفت، تهیه‌کننده پای کار ایستاد و گفت ایرادی ندارد. نمی‌خواهم کار زمین بخورد. فوقش با ضرر اجرا می‌رویم. ما از فروردین و اردیبهشت که شروع به تمرین کردیم، بهترین شرایط را برای اجرای‌مان تصور می‌کردیم. می‌خواستیم در بهترین زمان اجرا، یعنی مهر و آبان روی صحنه برویم که از کارمان استقبال بشود ولی از بدشانسی ما، خوردیم به جریانات ماه‌های گذشته کشور و نمی‌شد اجرا رفت. خانم «نورا تقوی‌گودرزی» (تهیه‌کننده) را از 15ـ 10سال پیش می‌شناسم و همیشه در گروهم بوده‌اند. اوایل به‌عنوان دستیار با من کار می‌کردند، یعنی با من آشنایی کامل داشتند. بعد از چند سال دوری، خودشان گفتند می‌خواهم دوباره برگردم و در روند کار باشم و این‌بار با سمت تهیه‌کننده‌ به ما پیوستند.

شیوه‌ پرهیاهو و بزن‌وبکوبی که برای اجرای نمایشنامه وودی آلن انتخاب کرده‌اید، خیلی جذاب است و تماشاگر را از ابتدا درگیر می‌کند اما به‌نظرم در این شیوه، پیامی که نویسنده قصد انتقال آن را به بیننده داشته، از دست می‌رود. در واقع تماشاگر با نمایش شما می‌خندد، ولی قصه و پیام اثر را از دست می‌دهد. با این نظر موافقید؟ آیا قصد داشتید تماشاگر را به هر قیمت بخندانید و سرگرم بکنید؟!
تا حدودی با شما موافقم اما احساس می‌کنم شاید مخاطب در لحظه تماشای نمایش، قصه و پیام را نگیرد ولی آن کاتارسیسی که در تئاتر وجود دارد و بعد از تماشای اثر اتفاق می‌افتد، در او شکل می‌گیرد، یعنی وقتی از نمایش دور می‌شود، 2ساعت بعد به آن لحظه‌هایی که خندیده فکر می‌کند و شاید آنجا پیامش را بگیرد. سعی کردم اجرا اینگونه باشد.
شاید در آن لحظه تماشاگر می‌خندد و از فضای نمایش لذت می‌برد اما مطمئنم وقتی از سالن بیرون می‌رود، به آن فکر می‌کند که مثلاً فلان‌دیالوگ حتماً ربطی به یک جریان داشته! خب این نمایشنامه خیلی طولانی است و گروهی که قبلاً آن را اجرا کرده بود، خیلی از صحنه‌ها را حذف کردند، ولی من سعی کردم تا حد ممکن به متن وفادار بمانم.
گرچه کمی هم متن را ایرانیزه کردم اما به متن خیلی وفادار بودم تا بتوانم پیامش را برسانم اما چون زمان کار بالا و حدوداً 2ساعت شد، کمی از آن را حذف کردیم و به یک‌ساعت‌و‌45دقیقه رسیدیم. با این‌حال فکر کردم در همین مدت هم مخاطب خیلی حوصله نمایش صرفاً پیام‌رسان را ندارد. پس تصمیم گرفتم شوخی‌های‌مان را بیشتر کنیم که بتواند زمان طولانی نمایش را تحمل بکند. بعد از آن مطمئناً به‌کار فکر می‌کند و یکسری پیام‌ها برای او روشن می‌شود.

شاید بهتر بود برخی صحنه‌های غیرضروری را که لطمه‌‎ای به نمایش و پیام آن نمی‌زد، حذف می‌کردید.
تصمیم داشتم بخش‌هایی را حذف بکنم ولی وودی آلن به قدری صحنه‌های نمایش را قشنگ نوشته که حذف آنها ممکن نبود. حتی فکر کردم 2صحنه را حذف کنم اما دیدم درام و داستان کار از دست می‌رود. یک‌بار هم این کار را کردم اما دیدم نمایش لنگ می‌زند، چون نویسنده متن را خیلی دقیق نوشته. نمایش باید به نقطه عطفش برسد و بعد به پایان داستان برسد. حذف نکردم که داستان به مشکل برنخورد. در نهایت فکر کردم ریتم و طنز نمایش را بالا ببرم که حوصله تماشاگر سر نرود. خود وودی آلن هم این متن را با زمان یک‌ساعت‌و45دقیقه روی صحنه برده. پس اگر جای حذف‌کردن داشت، خودش نخستین کسی بود که از متن حذف می‌کرد.

در این فضای کمدی‌فانتزی که روی صحنه خلق کرده‌اید، بازیگران برای اجرای لحظه‌های بداهه چقدر دست‌شان باز بود؟ آیا برای کاربرد دیالوگ‌های بداهه اجازه داشتند؟
بله، این اجازه را داشتند. مسلماً مترجم نمایشنامه، دیالوگ‌ها را آنطور که خودش دوست داشته ترجمه کرده، ولی در دیالوگ‌نویسی، اجازه ندادم خاصیت متن از بین برود. به بازیگران گفتم تا حدی می‌توانید دیالوگ را عوض کنید که زیرمتن آن عوض نشود. در واقع می‌خواستم برخورد راحت‌تری با دیالوگ‌ها داشته باشند اما برای اینکه کلیت دیالوگ تغییر بکند، به آنها اجازه ندادم، ولی در کارهای خودم همیشه برای اینکه دیالوگ بازیگران نو بماند، به آنها فضا و اختیار می‌دهم که اگر در لحظه اتفاقی افتاد، می‌توانند دیالوگ بداهه‌ای بگویند و نقشی را که بر عهده دارند، زندگی کنند اما در همان بداهه‌ها هم کنترل‌شان می‌کنم که به سمت طنز سخیف نروند و از کار خارج نشوند.

مکث

 زمانی که خودم روی صحنه‌ام، نقش‌هایی را انتخاب می‌کنم که ریتم را دستم بگیرم تا اگر اتفاقی برای ریتم افتاد، بتوانم کنترل بکنم، یعنی بیرون از صحنه نباشم و بگویم «این‌جا ریتم افتاد، حالا چه کار کنم؟». مثلاً در نمایش «شاهدین اعدام» نقش قاضی را بازی می‌کردم که همیشه ریتم دستش بود و مثل یک کارگردان ایستاده بود بالای سر باقی شخصیت‌ها اما در کل برای من بازیگری بیشتر دغدغه است تا کارگردانی. حتی وقتی نویسندگی می‌کنم، بیشتر دغدغه بازیگری دارم که به سمت آن می‌روم، یا نقش‌هایی را که دوست دارم برای بازی به من پیشنهاد بدهند، خودم انتخاب و شروع می‌کنم به بازی‌کردن!
نسبت به شرایطی که در آن اجرا می‌رویم، فکر می‌کنم 50درصد از آن چیزی که مطلوب ماست، اتفاق افتاده. در چنین کارهایی که طنز موقعیت، کمدی و فانتزی است، همه‌چیز بستگی به نفس تماشاگر دارد. اجرای روزی که 3نفر در سالن هستند فرق دارد با اجرای روزی که 40نفر یا 100نفر در سالن نشسته‌اند. حضور بیشتر تماشاگر، انرژی کار را بالاتر می‌برد، ولی متأسفانه ما در شرایطی اجرا می‌رویم که حجم تماشاگران به نصف و شاید کمتر تبدیل شده و این بر کار ما تأثیرگذار بوده است. خیلی دوست داشتم در شرایط مناسب اجرا بروم که انرژی کارمان بالاتر باشد. وقتی انرژی بالا باشد، جو نمایش بالاتر خواهد بود و بازیگران با روحیه بهتری کار را ادامه می‌دهند. حتی در جریان مالی کار هم تأثیر دارد. شاید می‌توانستیم تبلیغات بیشتری انجام بدهیم و کیفیت تصویری کار بهتر بشود. همه این مسائل، اذیت‌مان کرد و انتظارمان از اجرا را به 50درصد رساند.
از دوستانی که در عرصه تئاتر فعالند و نمایش کار می‌کنند، خواهش می‌کنم خودشان این کار را یک شغل بدانند و به‌عنوان تفریح نگاهش نکنند. تئاتر یک شغل سخت است و باید کاملاً تمرکزشان روی کار باشد. زمانی که باید حرف‌شان را بزنند، کنار ننشینند و این موقعیت را به کسانی که دوست دارند تئاتر زمین بخورد، ندهند. متأسفانه الان خیلی از هنرمندان و دوستان ما که کارشان هم در تئاتر خوب است، وارد این بازی شده‌اند و دارند فریب این جریان را می‌خورند!

 

این خبر را به اشتراک بگذارید