گپی با نویسنده کتاب «خیال خاکی» که بهتازگی در موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس نقد شد
جنگ نرم، مرد میخواهد
آزاده سلطانی-روزنامهنگار
نوشتن داستان کوتاه برگرفته از موضوعات روز و پرداختن به تاریخ دفاعمقدس از اهداف نویسندگان حوزه دفاعمقدس در جبهه فرهنگی است. مریم صادقی، نویسنده جوانی است که در کتاب خیال خاکی با نوشتن داستانهای کوتاه، تلاش کرده تا رؤیایی را که در زمین خاکی با ایثار، گذشت و مهربانی متبلور شده است، به رشته تحریر درآورد. او معتقد است کار در حوزه دفاعمقدس توفیق میخواهد و نویسندگان نباید از پرداختن به این موضوع، غافل شوند. به بهانه برگزاری جلسه نقد و بررسی این کتاب در موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاعمقدس با نویسنده کتاب گفتوگو کردهایم.
رویایی که در زمین خاکی با ایثار و گذشت و مهربانی متبلور شده است، ریشه در تمایل انسانها و نیازشان به نمود فضیلتهای اخلاقی دارد. نام خیالخاکی نیز با اشاره به این موضوع و برگرفته از درونمایه 12داستان کوتاه این کتاب است. مریم صادقی، درباره نام و موضوع کتابش میگوید: «هیچ داستانی از این مجموعه به نام خیالخاکی نیست و همه داستانهای مجموعه، خیالخاکی هستند. داستانهای خیال خاکی، موضوعات مختلفی دارند اما فکر اولیه همه آنها برگرفته از موضوعات و اتفاقات روز است؛ از تحریم و جنگ نرم گرفته تا مسائل جوانان امروزی در روابط با خانوادههایشان.»
صادقی، نوشتن در حوزه دفاعمقدس را ادامه راه ایثارگران 8سال دفاعمقدس میداند و میگوید: «واقعیت این است وقتی در باغ کتاب، خیالخاکی را در قسمت کتابهای دفاعمقدس دیدم، احساس غرور کردم. من همیشه خودم را به عزیزان ایثارگر مدیون میدانم و بر این باورم که نوشتن در حوزه دفاعمقدس توفیق میخواهد و تا عنایتی نباشد، توفیقی هم نصیب قلم نویسنده نمیشود.»
صادقی که نوشتن یک داستان بلند در حوزه دفاعمقدس با نام «ساعت سرنوشتساز» را به پایان رسانده و داستان بلند دیگر او با نام «139» مراحل چاپ را طی میکند، درباره انگیزه خود از نوشتن، به خاطرهای از دیدار با رهبر انقلاب اشاره میکند و میگوید: «تا قبل از چاپ خیالخاکی در جشنوارههای داستاننویسی شرکت کرده بودم که حاصل آن نوشتن یکی از داستانهایم به نام «بفرمایید روضه» بود اما هیچوقت به طور جدی به چاپ کتاب فکر نکرده بودم تا دو اتفاق مهم، مسیر چاپ این مجموعه را فراهم کرد؛ اول، دیدار با مقام معظم رهبری که فرمودند: «داستان جنگ نرم، مرد میخواهد» و موجب شد تا من بعد از این دیدار یکی از داستانهای خیالخاکی را به این موضوع اختصاص دهم و دیگری انتخابم به عنوان دانشجوی نمونه بود که انگیزه من را برای نوشتن، بیشتر کرد.»
صادقی که از سال 1397بهعنوان مدرس در حوزه داستاننویسی پیشرفته با سازمان فرهنگیهنری شهرداری تهران همکاری داشته و در فرهنگسرای ارسباران، فرهنگسرای گلستان و کتابخانه علامه امینی نیز به عنوان منتقد کتاب و مدرس حضور داشته میگوید: «استاد ابوالفضل درخشنده که حق معلمی بر گردن من دارد معتقد است که هنرمندان داستاننویس، مهندسی فرهنگی جامعه را انجام میدهند. به نظر من هم اگرچه سرانه مطالعه در کشور ما پایین است اما نویسندگان با انتخاب موضوعات روز و قلمی داستانی میتوانند در ارتقای فرهنگ جامعه نقشآفرینی کنند. تاریخ کشور ما در برهههای مختلف با ایثار و ازخودگذشتگی جوانان و مردم، شکل گرفتهاست و پرداختن به این موضوع، وظیفه هنرمندان و نویسندگان را سنگینتر میکند تا در این راه، جدیتر گام بردارند.»
تو فقط بنویس!
عروج یک باور، دیگر صدایی نمیآمد، جنگ نرم مرد میخواهد، ما مفتخریم به این دشمنی، نسلکشی، مقابله پایدار، حریر عشق، مگه جنگه؟، به شیرینی گوجهسبز!، ایستگاه امتحان، مگه سرطان هم سرطان میگیره؟ و فناتحریم عناوین 12داستان کوتاه کتاب خیالخاکی است. مریم صادقی در مقدمه این کتاب که توسط انتشارات حدیث قلم منتشر شده، آوردهاست: «کمر همت بر قلمم بستهام تا از سایه دردی بنویسم که رخنه کرده در جان دورانی بیتخریبچی؛ اما این بازمانده امیدوارِ جوهر، یکباره بر جای خویش میماند و پیش نمیرود بر دل سفید کاغذ. صدایی در گوشم نهیب میزند «قانع نباش! قانع نباش به این صفحه و این دفتر و این قدمهای کوتاه نزدیک؛ جان جهانی را لبریز کن از عطر اندیشهات!» راست میگوید؛ حرفهایم بسیار است و این کاغذها کم! باید دنیادنیا دردِدل کنم از این نسلکشیها و این فناتحریمها! من عمری شاهد بودهام که سلول به سلول روح این گردون پیر، هماره در کشاکشی نابرابر با پلیدی بوده و هنوز که هنوز است، ناباورانه با خود میگوید «مگر جنگ است؟!» مگر میشود اینهمه را به قلم نوشت؟! همینکه فکرم میایستد تا نفسی تازه کند، نجوای قلم دوباره رسالتی را زمزمه میکند برایم: «تو فقط بنویس! مگر سرطان هم سرطان میگیرد؟! بنویس که ما مفتخریم به این دشمنی با درد!»
فکرم جانی تازه میگیرد و عزمی جزم. خوب میدانم که جنگ نرم، مرد میخواهد؛ اما من با تمام احساس مادرانهام، در این ایستگاه امتحان مردانگی، در مام وطن، به امید عروج یک باور صادقانه، این نغمهها را بر نرمی حریر عشق نوشتهام تا لذت طعمی خوشایند شاید به شیرینی گوجهسبز را بر مذاق نگاهها بچشانم. دیگر صدایی نمیآید. در خلوتم، رو به تو میایستم و میگویم: «باورم کن، باورم کن تا پرواز دهم این خیال خاکی را.»