پرسه در معماری و ادبیات 8
ناگهان تلمیح
علیاکبر شیروانی _ نویسنده
وسط فرودگاه پکن بودیم و از آن حرفهایی بود که بیهوا گفته میشود و تا سالها بیدلیل تکرار میشود. از آن حرفهایی بود که وضعیت انضمامی دارد و تا در موقعیتش نباشی، حرف ساده و پیشپا افتادهای است. در فرودگاه بزرگ و عریض و قدیمی پکن بودیم با تنی چند از دوستان. دوستان اهل سفر بودند و فرودگاههای کوچک و بزرگ دیگری را دیده بودند؛ من هم. حالا و آنجا دوست عزیزی داشت فرودگاه پکن را با چند فرودگاه دیگر مقایسه میکرد و از عظمت و زیبایی آن میگفت که من ناگهان گفتم: «بالاخره داریم درباره دومین اقتصاد جهان حرف میزنیم.» این بالاخرهای که گفته بودم از آن چیزهایی شد که هنوز و بعد از چند سال تکیهکلام و اسباب خنده آن جمع دوستانه است. «بالاخره داریم درباره هوای سرد حرف میزنیم»، «بالاخره داریم درباره کتاب حرف میزنیم» و هر موضوع دیگری میتواند بین «بالاخره داریم درباره» و «حرف میزنیم» قرار بگیرد. بیان من که کمی هم برخورنده بود، امری بدیهی را به رخ طرف مقابلم کشانده بودم و قصدم البته این نبود؛ در پس حرفم فقط تلمیحی بود از تجربههای اندکی که هر کدام از ما در دیدن جاها و بناهای مختلف داشت و حالا همان تجربهها را بیرون کشیده بودیم برای توصیف و تحلیل فرودگاه.
آن موقعیت تلمیحی، موقعیتی که همواره در کار معمارانه رخ میدهد و نه فقط در توصیف مکان معماری، در اساس کار معماری نهفته است. ادبیات اینجا آشکارا از معماری دستگیری میکند و به کمکش میآید. ادوارد وینترز، پژوهشگر هنر و معماری، در کتاب زیباییشناسی و معماری مینویسد: «ادراک اثر معماری بنیادی است برای تجربه تخیلمحور. در وهله اول، ادراک آن چیزی است که پیش روی ما قرار دارد، یعنی ساختمان، آنچنان که هنگام گشتوگذار پیرامون آن یا هنگام سکونت در آن دیده میشود. سپس کیفیات تلمیحی را داریم که توسط اثر هنری که بدان خیره میشویم، به ذهن متبادر میشود. این کیفیات را میتوان به تجربهخود ربط و اختصاص داد.» تجربههای ما انباشت میشود و جایی در بنایی و ساختمانی خودش را نشان میدهد و جایی دیگر در قالب کلمات و ادبیات. تلمیح یا با گوشه چشم نگریستن آثار معماری و ادبیات همواره با ماست. البته آنچه معماری و ادبیات را از ضرورت زیستی به هنر میکشاند، نوع فهم و تعامل با آن تجربههاست. امروزه هیچ معماری نمیتواند فرودگاهی بسازد بیآنکه نگاهی به دیگر فرودگاههای جهان داشته باشد و این امر گویی چنان ضروری است که بالاخره داریم درباره پرسه در معماری و ادبیات حرف میزنیم.
همین چند دهه پیش و در آستانه انفجار وسایل ارتباط جمعی، براساس موقعیتی مشابه فرودگاه پکن، دان دلیلو رمانی نوشت به اسم برفک. برفک برای من شبیه این است که در ساختمان بسیار عظیم ایستادهایم که سقف بسیار بلندی از شبکههای مجازی دارد و ستونهایی از خبرگزاریهای رنگارنگ و دیوارهایی از ویدئوها و صوتها. تجربهای آن زمان دلیلو از تکنولوژی ارتباط جمعی داشت به مرحله هنر میرسید و لااقل تاکنون اثری کمنظیر باقی میماند. برفک اثری ادبی در مذمت مصرفگرایی نیست، چنانچه برخی منتقدین ادبی گفتهاند، توصیف و تحلیلی است از زیستن در جهان رسانهها؛ جهانی که رسانه میسازد و ما در آن به تماشا نشستهایم. مصرف و کالا هم بخشی از آن جهان رسانهای میشود؛ همانطور که سیاست و اقتصاد و فرهنگ و همه مظاهر زندگی.همان قدر سرد و بیروح که گفته بودم «بالاخره داریم درباره دومین اقتصاد جهان حرف میزنیم» دان دلیلو رمانش را اینطور تمام میکند: «قفسههای سوپرمارکت را از نو چیدهاند. یک روز بدون اعلان قبلی این کار را کردند. […]ولی نهایتاً آنچه میبینند یا فکر میکنند میبینند اهمیتی ندارد. پایانههای خرید مجهزند به اسکنرهای هولوگرافیک که بدون خطا رمزهای دودویی تکتک اقلام را میگشاید. این زبان امواج و تشعشع است یا زبان گفتوگوی مردگان با زندگان. و این جایی است که با هم انتظار میکشیم. فارغ از سن، چرخدستیهامان پر از اجناس رنگین. صفی که با حس رضایت آرام جلو میرود بهمان فرصت میدهد جلد مجلههای زرد روی قفسه را نگاهی بیندازیم. هر آنچه مورد نیازمان است جز غذا و عشق، اینجا در قفسه مجلات زرد است. قصههای اتفاقات فراطبیعی و موجودات فرازمینی. ویتامینهای جادویی، درمان سرطان، علاج چاقی، کیش مشاهیر و مردگان.»