• پنج شنبه 27 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 8 ذی القعده 1445
  • 2024 May 16
شنبه 28 آبان 1401
کد مطلب : 177448
+
-

ای که دستت می‌رسد دستی بگیر

سیدمحمدرضا واحدی - کارشناس فرهنگی

در روایتی از سیدالشهدا علیه‌السلام چنین مضمونی آمده است: یکی از نعمت‌های الهی که به شما ارزانی شده است، نیاز مردم به شماست که دستشان را بگیرید و نیازشان را برطرف‌سازید. مبادا از این نعمت خسته و ملول شوید که راهش را کج می‌کند و به سمت دیگری می‌رود و نصیب دیگران می‌شود.
یعنی اگر صاحب مال یا موقعیت و مقامی هستید و از مراجعه مردم به‌خود خسته شدید و در برآوردن حاجات مردم و همنوعان خویش کوتاهی کردید، چه بسا که آن موقعیت از شما گرفته شود و به دیگران واگذار گردد تا مردم نیازهایشان را نزد آنان ببرند.
البته آنچه مهم است رفع نیاز مردم بدون منت و هیچ چشمداشتی و منت‌ها و اذیت‌های بعدی است، وگرنه هیچ ارزشی ندارد. بعضی‌ها با رفع نیاز مردم کاسبی می‌کنند و برای هر قدمی که برمی‌دارند پولی یا امتیازی می‌گیرند. عده‌ای هم پس از اقدام برای رفع نیازهای مردم آن را جار می‌زنند و به همه می‌فهمانند که من برای فلانی این کار را کردم. عده‌ای دیگر هم مدام منت می‌گذارند که اگر من این کار را برایت نمی‌کردم چه و چه. برخی دیگر هم در قبال هر بخششی انتظاری از طرف مقابل دارند. «بزرگی داد یک درهم گدا را / که هنگام دعا یاد آر ما را / یکی خندید وگفت این درهم خُرد / نمی‌ارزید این بیع و شرا را».
یعنی اگر پولی می‌دهی و در قبال آن چیزی نخواهی جز دعا، باز در قبال یک خواسته بخشش کرده‌ای و این با راه و رسم انفاق منافات دارد. این از یک سو و از سوی دیگر پرواضح است که نیاز مردم تنها در نیازهای مادی منحصر نیست. اگر کسی کارمند یا مسئول اداره‌ای باشد، نیاز مردم به او در راه‌انداختن کار آنهاست که باید بدون چشمداشت و بدون هرگونه منت‌گذاری صورت پذیرد.
داستانی از علامه مجلسی و شاگرد مبرزشان سیدنعمت‌الله جزایری نقل است که بین آن دو بزرگوار در مورد نزدیکی به دستگاه حکومت صفوی اختلاف نظر بود. علامه به دستگاه صفوی نزدیک بود و سیدنعمت‌الله مخالف این نزدیکی و تعامل با حکومت بود. این دو عالم وارسته با هم قراری گذاشتند که هر کدام زودتر مرد، به خواب دیگری بیاید و او را از درستی یا نادرستی این موضع مطلع کند. مرحوم مجلسی زودتر به رحمت خدا رفت و شبی به خواب شاگرد آمد و گفت: بیماری من شدت گرفته بود و از پا افتاده بودم. روزی احساس کردم که دردهایم دارد ساکت می‌شود و این راحتی از پاهایم شروع شد و به سینه رسید. ناگهان اوج گرفتم و بالا رفتم و اطرافیان مرا برداشتند و بردند و پس از تشییع و غسل، دفن کردند. در قبر نکیر و منکر آمدند و از من سؤالاتی کردند، ازجمله اینکه در دنیا چه عمل مفیدی داشته‌ای؟ گفتم کار علمی کرده‌ام، کتاب‌ها نوشته‌ام(یکی از کتاب‌های علامه مجلسی بحارالانوار است با 110مجلد) گفتم و گفتم. اما هرچه از تلاش‌های علمی‌ام می‌گفتم آنها قبول نمی‌کردند و می‌گفتند همه اینها می‌تواند برای شهرت و خودنمایی یا ارضای خواسته‌های نفس خودت باشد. من مأیوس شده بودم و حرفی برای گفتن نداشتم تا اینکه خودشان گفتند: اما یک کاری در کارنامه‌ات هست که می‌تواند نجات‌ات دهد. من خوشحال شدم و منتظر بودم تا اینکه خودشان ادامه دادند: روزی از جایی رد می‌شدی که گروهی تجمع کرده بودند. طلبکاران تاجری ورشکسته دور او جمع شده و تحت فشارش قرار داده بودند و قصد داشتند او را به زندان ببرند. او خیلی ناراحت بود و هرچه التماس می‌کرد و فرصت می‌خواست، طلبکاران قبول نمی‌کردند. اینجا بود که تو دلت سوخت و جلو رفتی و او را ضمانت کردی و چون مقرب به دستگاه حکومتی بودی ضمانت‌ات را قبول کردند و طرف را رها کردند. همین که این فرد مضطر و پریشان را نجات دادی باعث نجات‌ات می‌شود. این مقال را با این حدیث از امام صادق علیه‌السلام پایان می‌دهیم که به رفاعه‌بن‌اعین فرمود: می‌خواهی بدانی چه‌کسی در قیامت دچار شدیدترین عذاب است؟ رفاعه گفت: بلی یابن رسول‌الله! فرمود: آن کس که به ضرر مومنی حرف بزند حتی به اندازه یک کلمه. آنگاه فرمود: آیا می‌خواهی بدانی که عذاب شدیدتر از آن نصیب چه‌کسی خواهد شد؟ گفت: بلی یابن رسول‌الله! فرمود: آن کس که مومنی برای نیازی به او مراجعه کند و او به او لبخند نزند.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید