عاشق کریمعبدالجبار بودم
خاطرهبازی با نادر کاشانی؛ کاپیتان و ستاره تیم ملی بسکتبال در دهه40
مهرداد رسولی
حضور در 3دوره بازیهای آسیایی برای بدل شدن به چهره ماندگار بسکتبال ایران کفایت میکند. این رکورد به نادر کاشانی، ستاره بیچون و چرای نسل دوم بسکتبالیستهای ایرانی تعلق دارد. شاید اگر کاروان ورزشی ایران به بازیهای آسیایی 1962اعزام میشد رکورد نادر کاشانی هم دستنیافتنیتر بود؛ اما او بدون اعتنا به رکوردهایی از این دست، یکی از چهرههای ماندگار ورزش است که 18سال در بالاترین سطح بازی کرد و با نسل سوم بسکتبال هم در بازیهای ملی و باشگاهی درخشید. او بازیکن خوشنام بسکتبال در دهه40بود که سبک منحصربهفردی داشت و وظیفهاش را در زمین به خوبی انجام میداد؛ با پرشهای برقآسا و ناگهانی و شوتهای دقیق که از بازیکنان شاخص دنیا مثل کریم عبدالجبار الگوبرداری کرده بود. کاشانی در مکتب حسن نیکو رشد کرد؛ معلم ورزش مدرسه معروف رهنما در حوالی خیابان فرهنگ که بسکتبالیستهای زیادی را در همین مدرسه تربیت کرد و تا قضاوت مسابقات بسکتبال در 2 المپیک هم پیش رفت. نادر کاشانی که یکی از معدود بازماندههای نسل دوم بسکتبالیستهای ایران است و این روزها در بستر بیماری به سر میبرد، در آستانه 80سالگی خاطراتی خواندنی از آن روزها روایت میکند.
آقای کاشانی! شما یکی از فوتبالیستهای بااستعداد محله فرهنگ بودید. چطور شد که عطای فوتبال را به لقایش بخشیدید و بسکتبال را که آن روزها طرفدار چندانی نداشت انتخاب کردید؟
بگذارید داستان را از ابتدا برایتان تعریف کنم. آبا و اجداد من از ایرانیهای مقیم قفقاز بودند. وقتی انقلاب کمونیستی شوروی به وقوع میپیوندد، به تبریز میآیند و از آنجا به رشت میروند. ما هم در رشت زندگی میکردیم اما وقتی نوجوان بودم به تهران آمدیم و پدر و مادرم مرا در دبستان خاقانی که در خیابان شاهپور بود، ثبتنام کردند. خانوادهام اهل ورزش نبودند اما من به ورزش علاقه داشتم و از همان سالها فوتبال و والیبال بازی میکردم. در خیابان سپه یک محله بود به نام باستیان که خیابانهای پهنی داشت. ما به اتفاق بچهمحلها و همکلاسیها تیم فوتبال تشکیل میدادیم و آنجا فوتبال بازی میکردیم. این روند ادامه داشت تا اینکه به دبیرستان رهنما رفتم و آنجا با حسن نیکو که معلم ورزشمان بود، آشنا شدم. حسن نیکو کسی بود که بسکتبالیستهای زیادی تربیت کرد و حتی خیلیها معتقد بودند در ورزش ایران رفرم ایجاد کرد. من در مدرسه رهنما و با حسن نیکو، شیفته بسکتبال شدم.
معلم ورزشهای قدیمی برای جذب شاگردانشان شیوههای بدیع و منحصربهفردی داشتند. حسن نیکو برای علاقهمند کردن شاگردانش به بسکتبال شیوه خاصی داشت؟
بله، شیوهاش واقعاً منحصربهفرد بود. من فوتبال و گاهی والیبال بازی میکردم اما وقتی وارد مدرسه رهنما شدم، جو شگفتآوری داشت. مرحوم نیکو روی دیوارهای مدرسه جای خالی نگذاشته بود و هر جا را نگاه میکردم یک حلقه بسکتبال میدیدم. او به ورزشکارها نمرات خوبی میداد و برای بسکتبالیستها احترام زیادی قائل بود. آن موقع در مدرسه رهنما 10تا تیم بسکتبال داشتیم. امکاناتی نمیخواستیم. یک دست شورت و رکابی بود که تهیه میکردیم و خودمان با کاموا و پارچه توپ میساختیم. البته کیفیت توپ بسکتبال را نداشت اما برای تمرین شوت مفید بود. خیلی از بچهها تحتتأثیر چنین جوی به بسکتبال علاقهمند شدند و مدرسه رهنما پایگاه بسکتبالیستهای جوان شد. حسن نیکو آدم عجیبی بود. در کنار معلمی داور بسکتبال هم بود و 2بار در المپیک قضاوت کرد.
بازار فوتبال هم در آن سالها حسابی داغ بود. هیچ موقع برای بازگشت به محله باستیان و فوتبال بازی کردن با رفقای قدیمی وسوسه نشدید؟
اعتراف میکنم که آن اوایل بسکتبال خیلی برایم جذاب نبود و فکر میکردم اگر فوتبال را ادامه بدهم بهتر جواب میگیرم، اما آرامآرام شیفته بسکتبال شدم. آن موقع تلویزیون هر جمعه صبح بازیهای NBA را پخش میکرد و من پای ثابت تماشای آن برنامه بودم. در آن سالها مجید توفیق بازیهای NBA را گزارش میکرد و بهمنش به فوتبال و کشتی اشراف داشت. تماشای بازیهای NBA مرا بیشتر به بسکتبال علاقهمند میکرد و کمتر فرصت داشتم به فوتبال فکر کنم.
در آن سالها مسابقات باشگاهی برگزار میشد یا صرفاً مسابقات آموزشگاهی بود؟
باشگاهها یکی پس از دیگری تیم بسکتبال تشکیل میدادند که سرآمد آنها باشگاه پولاد بود. من هم وقتی 15-14سالم بود به باشگاه پولاد رفتم و زیرنظر حسن کریمی الفبای بسکتبال را یاد گرفتم. آن موقع باشگاه پولاد بهترین کشتیگیرهای ایران را داشت و حسین رضیخان هم رئیس باشگاه بود. حسن کریمی عاشق ورزش بود. یک روز رفت پیش حسین خان رضی و از او پول گرفت تا برای ما کفش و لباس ورزشی بخرد و تیم بسکتبال باشگاه را روانه مسابقات باشگاههای تهران کند. تیم تشکیل شد و در مسابقات باشگاههای تهران شرکت کردیم. البته با این پیششرط که اگر مقام آوردیم رئیس باشگاه به همه بچهها پاداش بدهد. ما 3بار نایب قهرمان باشگاههای تهران شدیم و بعد از کسب این عناوین بود که در 17سالگی به تیم ملی دعوت شدم.
از بچههای دیگری که مثل شما در مدرسه رهنما شیفته بسکتبال شدند کدامشان به تیم ملی راه پیدا کردند؟
خیلیها بودند. البته رقابتی بین مدرسه رهنما و دبیرستان البرز بود. برادران روشنضمیر از دبیرستان البرز بالا آمدند و من، سعید خلخالی، علی کلانتری، احمد مقدم و برادران قهرمانلو از مدرسه رهنما معرفی شدیم. آن موقع برادران مشحون در دارالفنون بازی میکردند.
جمعیت بسکتبالیستها در آن سالها زیاد نبود و شاید به همین دلیل راحتتر میشد به پیراهن تیم ملی رسید. پروسه ملیپوش شدن شما چند سال طول کشید؟
بین 2تا 3سال بعد از اینکه پیراهن باشگاه پولاد را پوشیدم به تیم ملی دعوت شدم. البته رسانهها خیلی کمک کردند تا به چنین موفقیتی برسم و خودم را مدیون آنها میدانم. وقتی برای نخستین بار با پیراهن تیم ملی در جام عمران منطقهای بازی کردم، مطبوعات ورزشی خیلی از من تعریف و تمجید کردند و باعث شدند بیشتر موردتوجه مربیان تیم ملی قرار بگیرم. در سالهای جوانی رابطه خوبی با همه عوامل بسکتبال داشتم؛ از کارشناس و گزارشگر گرفته تا کارگران زحمتکش باشگاهها و استادیومها. الان هم افتخارم این است که در بسکتبال یکبار هم با کسی اختلاف پیدا نکردم و درگیر نشدم.
به خاطر سبک بازیتان یکی از محبوبترین بسکتبالیستهای دهه40بودید. در زمین مسابقه چه تکنیکهایی را شگرد داشتید؟
شاید درست نباشد که از خودم تعریف کنم اما نخستین بازیکن تیم ملی بودم که در حالت جفتپا پرتاب میکردم. مردم و کارشناسان ورزشی لطف داشتند و از سبک بازیام خوششان میآمد. در آن سالها حرکات و تکنیکهای اعجوبههای NBA را از تلویزیون نگاه میکردم و یاد میگرفتم.
بیشتر تحتتأثیر کدام بازیکن بودید؟
از سبک بازی کریم عبدالجبار خوشم میآمد. بسکتبال ورزشی است که جنبه نمایشی هم دارد و کریم عبدالجبار به خوبی در زمین مسابقه نمایش اجرا میکرد. شما اگر بازیکن خوبی باشید و داخل زمین چند حرکت نمایشی هم انجام بدهید دیگر نور علی نور میشود.
در 80سالگی وقتی به گذشته برمیگردید فکر میکنید مسیر درستی را طی کردهاید یا تصورتان این است که اگر فوتبالیست میشدید بهتر بود؟
خیلی به این موضوع فکر کردهام. بهنظرم در یک زمانهای خاص یکسری اتفاقات ریز و درشت در زندگی آدمها رخ میدهد که سرنوشتشان را تغییر میدهد. فکر میکنم سرنوشت من با رفتن به مدرسه رهنما تغییر کرد. نتیجه کار هر چه بوده برای من رضایتبخش است چون با بسکتبال زندگی کردم و به جایگاهی که میخواستم رسیدم.