• یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 11 ذی القعده 1445
  • 2024 May 19
چهار شنبه 18 آبان 1401
کد مطلب : 176579
+
-

نگاهی به کتاب «نخسایی‌ها» که زندگی یک شهید مدافع حرم ورزشکار را روایت می‌کند

شهید گوش شکسته‌، الگوی ورزشکاران می‌شود

گزارش
شهید گوش شکسته‌، الگوی ورزشکاران می‌شود

حامد یزدانی _ روزنامه‌نگار

«نخسایی‌ها» روایت زندگی، تحول و شهادت شهید مدافع حرم «سجاد عفتی» است، از زمانی که روی تشک کشتی حریفانش را خاک می‌کرد تا زمانی که در حلب به شهادت رسید. شهید مدافع حرم سجاد با نام جهادی ابراهیم، پس از پشت سر گذاشتن یک زندگی پر فراز و نشیب، به‌خصوص در سنین نوجوانی و جوانی در سال 1394در حلب سوریه به شهادت می‌رسد. مصطفی آقامحمدلو متولد 1366، تحصیل‌کرده رشته تاریخ علم و فناوری در دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی ارشد، زندگی این شهید را مکتوب کرده است. آقامحمدلو که این روزها مشغول فیلمسازی و پژوهش است، علاوه بر تولید 30مستند از جنگ‌های منطقه‌ای و چند تجربه نگارش و کارگردانی در فیلم داستانی، سابقه تألیف چند کتاب دیگر هم در کارنامه خود دارد. او در آخرین کار تألیفی‌اش سراغ زندگی شهید عفتی با کتاب «نخسایی‌ها» رفته است.

آقا محمدلو، داستان‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی را از دوران نوجوانی آغاز کرد و در زمان دانشجویی کتاب «رهاوردی نوین در تولید علم» را با موضوع اسلامی‌سازی‌ علم انسانی تألیف کرد. مدتی بعد جلدهایی از مجموعه کتاب «جان آشنا» را نوشت. کتاب «نخسایی‌ها» که درباره شهید سجاد عفتی است، از حضور شهید در درگیری‌های سال1388آغاز شده و سپس با روایت زن خبرنگاری که در همان ایام با شهید مواجهه داشت، به گذشته می‌رود. دوران کودکی و نوجوانی سجاد آکنده از تلخ و شیرینی‌های طنزآلود است؛ اما به‌تدریج زندگی روی دیگر خود را نیز به سجاد نشان می‌دهد تا در بدو جوانی از او یک نخسایی (نیروی خودجوش سپاه اسلام) بسازد. نویسنده در این کتاب تلاش دارد علاوه بر معرفی شهید، گروه بسیجیان موسوم به نخسایی‌ها را نیز به مخاطب معرفی کند؛ گروهی چند ده نفره که با دشواری‌های بسیار و ناگفته، خود را به معرکه‌های نبرد سوریه و عراق می‌رساندند تا در مصاف جان و جهاد حاضر شده و آرزوی شهادت را در هر بادیه و دامنه‌ای جست‌وجو کنند. آقامحمدلو که خود از دوستان نزدیک سجاد و مصطفی بوده، درباره شروع نوشتن کتاب «نخسایی‌ها»می‌گوید: «وقتی در حال تهیه مستندی در کابل افغانستان بودم این کتاب را نوشتم. شب‌ها تا صبح پای سیستم بودم و بارها حین نوشتن بخش‌هایی از کتاب برای اینکه هم اتاقی‌ام متوجه گریه‌هایم نشود به ایوان می‌رفتم و بعد از چند دقیقه دوباره نوشتن را ادامه می‌دادم. وقتی صفحات شهادت مصطفی صدرزاده و سجاد را می‌نوشتم به‌خاطر غربت این بچه‌ها و غبطه به پر‌کشیدن‌شان گریه امانم را بریده بود.»

چرا نخسایی‌ها ؟
تجربه ساخت حدود 30فیلم از بحران‌های منطقه‌ای در نگارش کتاب نخسایی‌ها بسیار کمک‌کننده بود. آقامحمدلو در ادامه می‌گوید: «در واقع کتاب تجربه شهودی خودم از شهید سجاد عفتی‌هاست. مصادف شدن رونمایی و چاپ کتاب «نخسایی‌ها» در این روزها بی‌حکمت نیست. انقلاب اسلامی سربازان بدون مرزی دارد که پیشمرگ‌های تمدن نوین اسلامی‌اند. افرادی که قبل از همه، بحران را می‌بینند. جنگ سوریه برای‌شان مثل یک امتحان نهایی بود که نمره قبولی گرفتند. نخسا، مخفف « نیروهای خودجوش سرزمین‌های اسلامی» و گویای تفکر پیشتاز شهید و هم‌رزمان اوست. تفکری که با نگاه قومی، عشیره‌ای و ملی اسیر مرزهای صوری و خاکی نیست و در هر جای عالم قلب کودکی بلرزد و چشم زنی بی‌گناه‌ بترسد، برای دفاع تا پای جان حاضر است. این گروه هر بحرانی را می‌بینند و جزو نخستین نفراتی هستند که در آن حاضر می‌شوند. جالب است که در اغتشاشات اخیر هم ما حین ساخت مستندهایی از درگیری‌های تهران با موضوع روایت مدافعان امنیت، همین نخسایی‌ها را مدام در میدان می‌بینیم‌.» در بخشی از کتاب «نخسایی‌ها» درباره علاقه این شهید به رشته کشتی چنین می‌خوانیم: «پس از مدتی در یکی از پارکینگ‌ها با جمع و جور کردن وسایل و تشک‌های دست دوم یک باشگاه کشتی راه انداخت. فقط مانده بود مربی کشتی که قطعا چنین چیزی در باغ‌های کهنز پیدا نمی‌شد. مصطفی صدرزاده و امیرحسین که مدتی در مرکز شهر باشگاه می‌رفتند با مربی باشگاه‌شان اسماعیل خلیلی صحبت کردند و او هم پذیرفت که مربی پارکینگ باشگاه پهلوان‌پرور کهنز شود. آن روزها در محله ما گوش شکسته برای خودش یک برند لاکچری حساب می‌آمد و صد امتیاز داشت. سجاد عفتی هم تکواندو را به عشق گوش شکسته‌ها رها کرد و اهل کشتی شد. وقتی هم آمد جدی و مردانه آمد. کشتی برای ما کم کم شد خواب و خوراک، و روز و شبمان را با آن سر می‌کردیم. سجاد به‌خاطر بدن منعطف و عقبه رزمی که داشت از بقیه جلوتر بود. زیرگیر بسیار قهار و فیتو زن حرفه‌ای باشگاه بود. بزرگ‌تر که شدیم در مسابقات دانشجویی تنکابن، تیم منطقه ما همیشه قهرمان می‌شد. سجاد 74 کیلو کشتی می‌گرفت. مربی به او پیشنهاد داد که وزن کم کند و در یک وزن پایین‌تر کشتی بگیرد، اما سجاد رغبتی به این کار نداشت.»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید