شهید حاج اسماعیل رضایی، از نمای نزدیک
من چنین مرگی را از کجا پیدا کنم؟
علی احمدی فراهانی _ تاریخپژوه
یازدهم آبان ماه هرسال که فرامیرسد، یاد و خاطره شهیدان طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی تداعی میشود. با این همه و به دلایلی چند، در این موسم سخن گفتن از شهید حاجاسماعیل رضایی، کمتر مورد توجه قرار میگیرد که این اندک مجال، فرصتی برای جبران این نقیصه است. آنچه درپیمیآید، 2 اشارت است از محمود فراهتی داماد آن شهید نامور که مورد خوانش تحلیلی قرار گرفته است. وی در باب کمکهای شهید حاجاسماعیل رضایی به مساجد، هیئتها و مجتمع مذهبی میگوید: «ایشان به بسیاری از مساجد و هیئتها کمک میکرد. مرحوم حجتالاسلام والمسلمین شیخ جعفر شجونی میگفت: من حاج اسماعیل رضایی را نمیشناختم. در مسجدی بالای منبر بودم و مسجد خیلی سرد بود. به مخاطبین گفتم: شما چه جماعتی هستید که مسجدتان مثل زمهریر سرد است، من که در این شرایط نمیتوانم حرف بزنم!... میگفت: بعد از این صحبت من، حاج اسماعیل رضایی چهارتا بخاری خرید و به مسجد آورد! مسجد انبار غله پیشنمازی داشت به اسم آقای کاتوزیان. برادرش هم سپهبد و البته آدم خیلی مؤمنی بود. آقای کاتوزیان رفته بود بالای منبر و گفته بود: همه این فرشها و بلندگوها و وسایل را حاج اسماعیل رضایی تهیه کرده! علاوه بر همه اینها، آدم بسیار لوتیای بود. یک حاج کریم داشتیم که میرزای حاج اسماعیل بود. شاید باور نکنید که او را از مغازه یک ارمنی عرقفروش برداشته و پیش خودش آورده بود! بعد هم او را فرستاده بود مکه و حاجیاش کرده بود! همه کارهای حاج اسماعیل دست این حاج کریم بود. البته حاج کریم هم فدایی حاج اسماعیل بود. حاج اسماعیل رضایی، شخصا دو تا هیئت داشت: یکی هیئت انصارالعباس که سردستهشان مرحوم آیتالله حاج سیدمهدی لالهزاری بود. میدانید که در آن روزها، همه هم ماشین نداشتند. خانه آسیدمهدی در حضرت عبدالعظیم و مسجدش در لالهزار بود! حاج اسماعیل با ماشین خودش میرفت و او را از حضرت عبدالعظیم میآورد و دوباره برمیگرداند! هیئت دیگری هم بود که خودش، ریاست هیئتمدیرهاش را برعهده داشت که حاج رضا حداد عادل، حاج حسین صالحی و خیابان خراسانیها در آن بودند، به نام هیئت اتفاقیون. در هیئت اتفاقیون، عمدتا مرحوم حجتالاسلام والمسلمین آقای سیدقاسم شجاعی صحبت میکرد و جلساتش هم در منزل حاج اسماعیل برگزار میشد. من سن و سالی نداشتم، ولی روضههایش را میرفتم. حاج اسماعیل رضایی روضههای جانانهای داشت و غذا هم میداد. خواهرش میگفت: هیئتها که رد میشدند، همهشان به خانه ما میآمدند و شامشان را میداد... .»
حاج اسماعیل رضایی، مقلد امامخمینی(ره) بود و در رویداد 15خرداد1342نیز، نقشی نمایان داشت. او در عین حال میتوانست با یک تقیه و ابراز پشیمانی ظاهری، سرنوشت خود را تغییر دهد و به زندگی راحت خویش بازگردد. با این همه وی چنین پیشنهادی را رد کرد و جوانمردانه بر عهد خود با دین و وجدان خویش پایبند ماند و نهایتا تن به جوخه اعدام داد. محمود فراهتی در اینباره میگوید:«جواد رفیقدوست و مجدالدین مدنی برای اینکه به شکل دوستانه حاج اسماعیل رضایی را تطمیع کنند که از زندان بیرون بیاید، رفتند و به او گفتند: زمینهای شما در منطقه بیسیم نجفآباد، 4میلیون تومان سود کرده، از شاه یک درخواست عفو بکن و بیا بیرون، بگذار کار تمام بشود و برود! 4میلیون تومان آن موقع، خیلی پول بود. حاج اسماعیل در جواب آنها گفت: بیشتر از چهارتا چلو و پلو وآش آن، چیزی به من نمیرسد، من دیگر چنین مرگی را از کجا پیدا کنم؟! مدنی فوت کرد، جواد رفیقدوست نیز در چندی پیش، اما این داستان را در جاهای مختلفی نقل کرده است. ملاقات آخرشان بعد از این بود، که به اعدام محکوم شد. پسر آخرش سهماهه بود. حاج اسماعیل بهخاطر مشغلههای زیادی که داشت، خیلی نمیتوانست به بچههایش برسد. حضار نقل میکردند: بچه را بغل کرد و محکم زد روی دست خودش و گفت:ای زندگی! بعد هم گفته بود: اسمش را بگذارید علیاصغر! بههرحال این هم حسرتی بود که به دلش ماند... .»