شهاب مهدوی- روزنامهنگار
یک
فروش ناامیدکننده «بیرو» جز دلایلی که مرتبط با خود فیلم است و فاقد جذابیت لازم برای اقبال عمومی است و پیشینه ضعیف درامهای ورزشی در ایران، به حال و هوای حاکم بر کلیت اکران فیلم در ایران نیز بازمیگردد. پرسش اصلی این نیست که چرا بیرو نمیفروشد، موضوع این است که هیچ فیلمی در سینماها با استقبال مواجه نمیشود. در واقع روندی که از انتهای سال۹۸ با کرونا آغاز شد، با فروکشکردن پاندمی این ویروس هم به پایان نرسید. به هزار و یک دلیل عادت سینمارفتن از سر ملت افتاده و مهمترین فرصت برای آشتی مخاطب هم در ابتدای امسال، با گرانکردن بلیت سینماها که با افزایش نرخ تورم و بالا رفتن بهای کالاهای اساسی همراه شده بود، از دست رفت. در انتهای سال گذشته اعضای شورای صنفی نمایش و سینماداران استدلالهای خود را برای بالابردن بهای بلیت داشتند، ازجمله ثابتماندن بهای بلیت در شرایطی که در طول ۲سال همهچیز گران شده بود و رکود و زیاندهی سالنهای سینما، بهدلیل وضعیت تعطیل، نیمهتعطیل ایام کرونا. نتیجه بلیت ۴۵هزار تومانی شد که بعد از چند ماه بارها با اجرای طرحهای مختلفی چون بلیت نیمبها و شناور کردن بهای بلیت، کار به تخفیف برای جذب تماشاگر کشید. نیمبها اگر هم معجزهای کرد، مقطعی و موقت بود. شرایط اجتماعی هم مزید بر علت شد تا کار به جایی برسد که تهیهکنندگان حاضر به اکران فیلمهایشان نشوند. بعد از یک ماه تردید و تدبیر نهایتا صاحبان چند فیلم پیشقدم اکران شدند که افتتاحیهشان نشان میدهد چه مسیری را در روزهای آتی طی خواهند کرد. فروش انیمیشن «لوپتو» نسبتا قابلقبول، گیشه «طبقه یکونیم» زیر متوسط و بیرو هم که وضعیت فاجعهباری دارد.
دو
برهوت حاکم بر اکران عمومی را باید در سطحی فراتر از اتفاقهای روز ارزیابی کرد. اینکه فلان فیلم فروش بهتری دارد و فیلم دیگر در جذب تماشاگر ناکام مانده، بحثهای ثانویه است. معضل اصلی قهر دامنهدار مخاطب با سینمای ایران است؛ مخاطبی که بهسختی قانع میشود راهی سالنهای سینما شود و اگر فروش چند فیلم کمدی و یکی دو انیمیشن را درنظر نگیریم، میشود گفت همه فیلمهای اکرانشده در سینمای ایران شکست تجاری میخورند مگر اینکه خلافش ثابت شود. در مورد بسیاری از فیلمها بحث بر سر این است که میزان ضرر چقدر است وگرنه در مورد نفس زیان اقتصادی و ناتوانی در بازگشت سرمایه تردیدی وجود ندارد. داستان ورود سرمایه به سینمای ایران هم ارتباط تنگاتنگی با قهر تماشاگر از سینما دارد. به این معنا که سینمای ایران به مرور حساب خود را از تماشاگر جدا کرده است و در مواردی انعکاس میزان استقبال از فیلمهای حتی به ظاهر موفق هم بیشتر از اطلاعرسانی دقیق محصول خبرسازی روابطعمومیهاست. وگرنه همه میدانند که ۵میلیارد فروش برای یک محصول دولتی که ۱۰میلیارد صرف هزینه تولیدش شده یعنی زیاندهی کامل فیلم. نکته اینجاست که بخش دولتی بودجهای مصوب دارد که آن را برای فیلمها هزینه میکند و بازگشت سرمایه برایش خیلی موضوعیت ندارد و بخش خصوصی هم بیشتر با سرمایههای سرگردان و در مواردی مشکوک فیلم میسازد و برخی از دفاتر فیلمسازی بیشتر شبیه شرکتهای پیمانکاری شدهاند و نقش تهیهکننده به مجری طرح تقلیل یافته است. همه اینها نشانههای آشکاری از جداکردن حساب سینمای ایران از مخاطب هستند. نوعی استغنا بر دستکم نیمی از تولیدات سالانه حاکم شده که نتیجهاش همین سالنهای خالی از تماشاگر است.
سه
راهحل، بازگشت به روال طبیعی سینماست؛ بازگشت به این اصل ظاهرا بدیهی که فیلم باید برای تماشاگر ساخته شود نه برای جذب سرمایه دولتی، خصوصی یا خصولتی و کسب سود از طریق تولید و نه اکران. اصل داستان این است و ابتدا باید سر این موضع ایستاد و بعد از آن است که میتوان پای عوامل دیگر را وسط کشید. این برهوتی که امروز بر گیشه حاکم شده، محصول زیست غیرطبیعی سینمای ایران است. اگر این زیست طبیعی شد و اگر سوددهی از طریق گیشه و جذب تماشاگر امکانپذیر شد، میشود درباره مسائل دیگری هم بحث کرد. در شرایط فعلی اما هر داستان دیگری حکم حواشی زائد بر اصل را دارد.
برهوت
چرا هیچ فیلمی در اکران عمومی به موفقیت نمیرسد
در همینه زمینه :
یادداشت