• شنبه 22 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 3 ذی القعده 1445
  • 2024 May 11
پنج شنبه 5 آبان 1401
کد مطلب : 175182
+
-

با اسکندر کوتی که گوینده و گزارشگر قدیمی رادیو و تلویزیون است

می‌خواستم گزارشگر فوتبال شوم اما به جبهه رفتم

می‌خواستم گزارشگر فوتبال شوم اما به جبهه رفتم

مهرداد رسولی

ورود به عرصه گزارشگری در سال‌های نه چندان دور اینگونه نبود که در آزمون‌های ساده نمره قبولی بگیرید و در یک بازه زمانی نسبتاً کوتاه رویدادهای مهم داخلی و خارجی را گزارش کنید. برخی گزارشگرهای قدیمی خون دل‌ها خوردند تا بالاخره یک مسابقه مهم را برای مخاطبان پرتعداد رادیو یا تلویزیون گزارش کردند و اسکندر کوتی در زمره چنین گزارشگرهایی قرار دارد. استارت گویندگی و گزارشگری او در کوچه پسکوچه‌های لشکرآباد اهواز کلید خورد که با قوطی کنسرو بازی‌های محلی را گزارش می‌کرد. شروع جنگ اما سرنوشت را طور دیگری برای گزارشگر قدیمی رادیو و تلویزیون رقم زد و اسکندر کوتی با یک ضبط ناگرا رهسپار جبهه جنوب شد تا گفت‌وگوهای او با رزمندگان از رادیو جبهه به گوش مردم برسد. او جزو گوینده‌هایی است که با آن صدای رسا برای نخستین بار خبر آزادسازی خرمشهر را برای خوزستانی‌ها مخابره کرد. بعد از پایان جنگ و بازگشایی تلویزیون مرکز خوزستان، کوتی خیلی زود به‌عنوان گزارشگر با تلویزیون همکاری کرد و لابه‌لای کار گزارشگری از مربیگری فوتبال غافل نبود. در روزهای افول برنامه‌های ورزشی و به بهانه گزارش‌های سرد و کم‌رمق برخی گزارشگران امروزی با اسکندر کوتی درباره روزهای به یادماندنی فعالیتش در رادیو و تلویزیون گفت‌و‌گو کرده‌ایم و او در 68سالگی خاطراتی شنیدنی از آن روزها نقل می‌کند.

    اهواز بازیکنان زیادی به فوتبال ایران معرفی کرده اما فقط یک گزارشگر از این خطه معرفی شده و آن هم اسکندر کوتی است. چطور شد که به‌جای بازی در زمین‌های خاکی پای‌تان به استودیوی رادیو و تلویزیون باز شد؟
وقتی در اهواز زندگی می‌کردیم علاقه زیادی به فوتبال داشتم و برای تیم‌های جوانان و نوجوانان اهواز بازی کردم و کاپیتان تیم جوانان خوزستان بودم که به تیم ملی جوانان دعوت شدم. در همان سال‌ها به گزارشگری هم علاقه‌مند بودم. علاقه‌ام به حدی بود که وقتی بچه‌ها در دبیرستان بازی می‌کردند یک قوطی کنسرو در دستم می‌گرفتم و بازی آنها را گزارش می‌کردم. آن موقع 19سالم بود. آن موقع استاد بهمنش را داشتیم که در کار خودش بی‌همتا بود و من خیلی تحت‌تأثیر او به گزارشگری علاقه‌مند شدم. آنقدر شیفته گزارش‌های استاد شده بودم که پدرم و مادرم می‌گفتند شب هم در خواب فوتبال گزارش می‌کنی و مزاحم خواب بقیه می‌شوی.
    پس مثل خیلی از فوتبالیست‌ها، گزارشگری را از زمین‌های خاکی شروع کردید. یادتان هست که نخستین بار کدام بازی را به‌طور رسمی یا غیررسمی گزارش کردید؟
یک بار به مسابقات آموزشگاهی رفته بودیم و بچه‌هایی که می‌دانستند به گزارشگری علاقه دارم دور من جمع شدند و پیشنهاد دادند که بازی را برای خودی‌ها گزارش کنم. من هم خواسته آنها را برآورده کردم و در پایان بازی خیلی مورد تشویق دوستان قرار گرفتم. این نخستین گزارش من بود که اتفاقاً خیلی هم با جدیت انجام دادم و در ذهنم ماندگار شد. همان تعریف و تمجیدها باعث شد گزارشگری را جدی بگیرم و ادامه بدهم.
    اما گزارشگری در صدا و سیما را با گزارش مسابقات فوتبال شروع نکردید و به‌عنوان گزارشگر به جبهه اعزام شدید. داستان حضورتان در جبهه چه بود؟
من در سال 1359وارد صدا و سیما شدم و می‌خواستم گزارشگر فوتبال شوم اما 4ماه بعد جنگ شروع شد و هر کسی باید هر چه در توان داشت رو می‌کرد که من که فقط کار گزارشگری را بلد بودم، یک ضبط ناگرا که 12کیلو بود و صدا ضبط می‌کرد را روی دوش انداختم و به جبهه رفتم. البته از همان ابتدا به‌عنوان نویسنده وارد صدا و سیما شدم. یک برنامه‌ای بود که درباره روستاهای دورافتاده بود و من نویسنده آن برنامه بودم. یک‌بار که مجری نیامد به من گفتند خودت این متن را نوشتی و خودت هم اجرا کن. با اصرار دوستان پذیرفتم و داشتم متن را می‌خواندم که دیدم دوستان مدام می‌آیند سرک می‌کشند و می‌روند. تصورم این بود که دوستان می‌خواهند خرده بگیرند اما بعد از پایان برنامه مورد تشویق قرار گرفتم. بعد که جنگ شروع شد به‌عنوان گوینده و گزارشگر به جبهه رفتم و طی 8سالی که در صدا و سیمای اهواز بودم کارم همین بود.
    ظاهراً جزو نخستین گزارشگرهایی بودید که خبر آزادی خرمشهر را از رادیو اعلام کردید. اینطور نیست؟
بله، برای خوزستانی‌ها خیلی جالب بود. همه بچه‌های خوزستان در جنگ بودند؛ از اهواز گرفته تا دزفول و شوشتر... بنا براین خبر آزادسازی خرمشهر خودبه‌خود پخش می‌شد. خبر را اینطور گفتم: «شنوندگان عزیز و مردم خداجوی خوزستان! بالاخره مجاهدت‌ها به بار نشست و خرمشهر قهرمان آزاد شد و من الان از مقابل مسجد جامع خرمشهر با شما صحبت می‌کنم. خرمشهر با تلاش مردان و زنان شما آزاد شد.» یک جملات این چنینی به‌کار بردم و چند نفر را هم آوردم گفت‌وگو کردم و این گزارش از مرکز خوزستان پخش می‌شد. بعد از این ماجرا و ساعت 2و نیم بود که محمود کریمی از رادیو ایران خبر آزادسازی را رسماً اعلام کرد.
    بعد از پایان جنگ گزارشگر فوتبال شدید یا لابه‌لای حضور در جبهه هنوز به گزارشگری مسابقات فوتبال فکر می‌کردید؟
وقتی آتش جنگ فروکش کرده بود و داشت به پایان می‌رسید چند مسابقه رسمی فوتبال در اهواز برگزار شد و عوامل صدا و سیما آن بازی‌ها را ضبط می‌کردند. دوستانی که مرا می‌شناختند گفتند ما بازی‌ها را ضبط می‌کنیم و به اداره می‌بریم و تو از روی فیلم مسابقه گزارش کن. تردید داشتم که می‌شود اینگونه گزارش کرد یا نه. یک روز استقلال با صنعت نفت در آبادان بازی داشت و ما این بازی را ضبط کردیم و بعد از پایان ضبط به اداره رفتیم و آن را گزارش کردم. همان بازی را با گزارش من به برنامه ورزش و مردم فرستادیم و 13دقیقه آن را از شبکه یک پخش کردند. وقتی بازی پخش شد انگار دنیا را به من داده بودند. بعد از این ماجرا تماس‌های زیادی از تهران داشتم مبنی بر اینکه باید به تهران بیایی.
    انتقالی گرفتن در آن سال‌ها داستان پیچیده‌ای داشت. چند وقت طول کشید تا به تهران بروید و به‌عنوان گزارشگر در شبکه‌های سراسری کارتان را شروع کنید؟
حدود 13ماه طول کشید تا به تهران بروم و به‌عنوان گزارشگر فوتبال در شبکه 2تلویزیون مشغول به‌کار شدم. از همان موقع یعنی حدود سال 1368به ساختمان خیابان الوند رفتم و تا زمانی که بازنشسته شدم آنجا بودم.
    نخستین بازی رسمی که به‌طور کامل برای تلویزیون گزارش کردید و مردم بیشتر با صدای شما آشنا شدند را یادتان هست؟
وقتی به تهران رفتم مسابقات باشگاهی را گزارش می‌کردم اما برای خودم راضی‌کننده نبود. دوست داشتم بازی استقلال و پرسپولیس یا تیم ملی را گزارش کنم تا اینکه تیم ملی به تورنمنتی در سوریه اعزام شد و من هم به‌عنوان گزارشگر به سوریه رفتم تا بازی‌های تیم ملی را برای مردم گزارش کنم. این بهترین فرصت بود که خودم را نشان بدهم. بازی‌های تیم ملی در سوریه را گزارش کردم که به دل خودم نشست. وقتی به تهران برگشتم یکی از مدیران تلویزیون آدرس منزل استاد بهمنش را به من داد و گفت استاد خواسته وقتی به ایران برگشتی به دیدنش بروی. در آن سال‌ها آرزوی دیدن استاد بهمنش را داشتم. وقتی به خانه‌اش رفتم به من گفت بارک‌الله. به محض اینکه این جمله از دهانش خارج شد ذوق‌زده شدم و دستش را بوسیدم. بعد هم گفت داری مسیر درستی را طی می‌کنی و ادامه بده.

    استاد بهمنش در آن دیدار توصیه فنی هم برای شما داشت؟
بله، تنها توصیه‌اش این بود که به‌عنوان گزارشگر باید تا شعاع یک متری توپ و بازیکن را گزارش کنی و بقیه‌اش به شما ارتباطی ندارد. همین یک جمله برایم یک کلاس درس تمام عیار بود و خیلی به دردم خورد. الان برخی بازی‌ها را می‌بینیم که توپ و بازی در جریان است اما گزارشگر مسائلی را بازگو می‌کند که خارج از مستطیل سبز است. توصیه دیگر استاد این بود که هیجان کاذب به بازی نده و هنگام گزارش کردن خودت باش. می‌گفت جایی که لازم است صحبت نکنی به‌عنوان گزارشگر سکوت کن تا مخاطب با آرامش بیشتر بازی را تماشا کند.
    خیلی از تماشاگران فوتبال خاطرات خوبی از گزارش‌های شما دارند. مثل بازی ایران و عربستان در مقدماتی جام‌جهانی 1998که با آن فریاد‌الله اکبر در ذهن طرفداران فوتبال باقی مانده. اصلاً چطور شد که در آن صحنه فریاد‌الله اکبر سر دادید؟
من با یک گزارشگر عربستانی به‌نام سلمان که بعدها با هم رفیق شدیم، کری داشتم؛ چون به عربی مسلط بودم و می‌شنیدم در جریان بازی‌های ایران و عربستان چه می‌گوید. برای گزارش بازی رفت ایران و عربستان در مقدماتی جام جهانی 1998به ریاض رفته بودم که دیدم اسامی بازیکنان 2تیم را دستش گرفته و خوشحال است. می‌رقصید و می‌گفت که خبری از جادوگر ایران نیست و مدافعان آزادانه می‌توانند جلو بروند. وقتی فهرست بازیکنان را دیدم متوجه شدم که منظورش از جادوگر، خداداد عزیزی است. ما آن بازی را یک بر صفر باختیم و به تهران برگشتیم. سلمان هم می‌گفت بازی برگشت را هم در تهران می‌بریم. در بازی برگشت یک بر صفر عقب بودیم که داور یک ضربه پنالتی برای ما گرفت. خیلی دوست داشتم آن بازی را ببریم. وقتی داور پنالتی گرفت و 110هزار تماشاگر به وجد آمدند فریاد «الله اکبر» سر دادم و حس و حال وصف‌ناپذیری داشتم. آن پنالتی گل نشد اما کریم باقری گل مساوی را زد.شاید برخی از گزارش این بازی به نیکی یاد کنند و عده‌ای هم به سخره بگیرند اما آ‌نهایی که عاشقانه فوتبال را دنبال می‌کنند، می‌دانند تعصب و عرق ملی یعنی چه و می‌دانند که گزارشگر هم یک زمانی مثل مخاطب و تماشاگر احساساتش را بروز می‌دهد.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید