گلآقا و ماجرای طنزنویسی منهای دریدهنویسی
عیسی محمدی _ روزنامهنگار
دوم آبان 1381، زمانی بود که مجله گل آقا، بعد از 12 سال انتشار، آخرین شمارهاش را به چاپخانه سپرد و تمام شد. در تاریخ معاصر ایران، البته مجلات و نشریات زیادی به زیور طبع آراسته شده و تمام شدند، اما تنها تعداد کمی از آنها بودند که تبدیل به یک برند مشهور و به قول کارشناسان امر تبدیل به یک مگابرند شدند. طبیعی است امروزه به دهه پنجاهیها و قبلتر اگر بگویید گلآقا، میدانند که منظورتان چیست و به قول معروف، برای خودش مکتبی ایجاد کرده بود. این خیلی حرف است که نشریهای، هم به این سطح از شهرت برسد، هم اثرگذاری فراوانی داشته باشد و هم میزبان و البته تربیتکننده بخشی از طنزنویسان مشهور و صاحبسبک معاصر ایران باشد. اینها همه به یکجا، در گلآقا قابل مشاهده و تجمیع بود؛ نشریهای که کیومرث صابری فومنی آن را منتشر میکرد.
حالا که بحث گلآقا و صابری فومنی شده است، بدک نیست نکتههایی را با هم مرور کنیم.
تا قبل از اینکه محدودیتهای حال حاضر برای شبکههای مجازی پیش بیاید، گفته میشد که بیشترین مخاطبان این شبکهها را صفحههای طنز و طنازان دارند. پس طبیعی است که طنز و طنزپردازان را دارای رتبه اثرگذاری بالایی بدانیم. این امر حتی در سینما و تلویزیون هم قابل مشاهده و اثبات است؛ اینکه بیشترین و پربینندهترین آثار را، غالباً آثار طنز دارند. پس قالب طنز در هر رسانهای که باشد، اعم از کتاب و مجله و اینترنت و...، بهشدت مورد توجه است. مردم، همیشه طنز را دوست دارند و با آن ارتباط میگیرند؛ خاصه مردمان ایرانی که گفته میشود خنداندن آنها به غایت کار سختی است، چرا که خودشان ذاتاً طناز هستند. اما آیا همه اهمیت طنز به این است که صرفاً مردم دوستش دارند؟ قطعاً چنین نیست.
یکی از نکتههای بهشدت مهم طنز و شوخطبعی که غالباً نادیده گرفته میشود، جنبه هوشی آن است. ادوارد دوبونو، از پژوهشگران شاخص کارکردهای هوش و فکر، معتقد است که شوخطبعی، بزرگترین و مهمترین ویژگی ذهن آدمی است. اما چرا؟ اینکه شما از چند گزاره و مفهوم بیربط به هم، در کمترین زمان ممکن بتوانید یک نکته جدید استخراج کنید که هم قالبی دارد و هم مفهومی دارد و هم خلاقیتی دارد و هم کاملاً متناسب است، واقعاً اتفاقی است که به راحتی نمیتوان آن را توضیح داد. این امر نیاز به هوش بالایی دارد و به همین دلیل است که طنازان را، عموماً آدمهای باهوشی میدانند.
نکته مهمتر بعدی آن است که طنز، عموماً حالت ضربهگیر زندگی را دارد؛ درست مثل تفریح و سفر و ارتباطات انسانی. این قضیه به قدری مهم است که حتی در بغرنجترین وقایع و پدیدههای انسانی نیز میتوان مشاهدهاش کرد؛ مثل جنگ. حتی در جنگها نیز افراد بهشدت طنازی میکنند. چرا؟ چون طنز به ما فرصت تحمل سختیها را میبخشد. باید بپذیریم که انسان بودن و زیستن در دنیا، قطعاً سختیهای خاص خودش را دارد. این ماجرا چنان بوده که حتی بخشی از فلاسفه و متفکران، ماهیت انسان را با رنج تفسیر میکردند. اساساً خیلی از رفتارهای انسانی نیز برای گریز از این رنجها بوده. بیدلیل نیست که میگویند او که میگرید یک درد دارد و او که میخندد هزار و یک درد. خنده و طنز و شوخطبعی، اساساً راهی برای گریز از سختیهاست و راهی برای تحملپذیرتر کردن آنها. اگر نبود همین طنازی و شوخطبعی، قطعاً انسان بسیار زودتر از پا در میآمد.
موضوع مهم بعدی که در حوزه طنز مطرح میشود، بالاتر بردن تحملهاست. در طنز، شما سعی میکنید با پنبه سر ببرید و بدون خونریزی و ناراحت شدن دیگری، او را متقاعد کنید که در حال اشتباه است. این در حالی است که اگر بهطور مستقیم به او یادآوری کنید که در حال اشتباه است، قطعاً مشکلات زیادی بهوجود میآید و نفرتها و کدورتها بسیار بیشتر خواهد شد. اما طنز اجازه میدهد تا خیلی زیرپوستی، ایرادها را یادآوری کنیم و از سوی دیگر، دیگران نیز تحملشان بالاتر برود. این بالاتر رفتن تحمل، چیزی است که امروزه بهشدت بدان نیازمندیم.
وقتی که این گزارهها را کنار هم میگذاریم، تازه متوجه میشویم کار فردی مثل کیومرث صابری فومنی چه اهمیتی داشته و چه نقشی در دهه 70 بازی کرده؛ آنهم در دهه ای که هنوز فضای بازی به آن صورت نداشتیم و گلآقا، جزو کسانی بود که آرام آرام به ما آموخت چطور نقد کنیم و چطور تحمل بالاتری داشته باشیم. به واقع کار او، یک امر سیاسی برجسته بود؛ چرا که در یک جامعه درست و حسابی، اساساً هم سیاسیون و هم مردم، تحمل بالایی دارند و نقد کردن نیز از قداست و اهمیت بالایی برخوردار است.
اما چیزی که کار گلآقا را برجسته میکند، نکتهای دیگر است. زمانی از محمد مسعود، ناشر روزنامه معروف «مرد امروز» پرسیدند چرا در صفحه اول روزنامهات اینقدر فحش و ناسزا به دولتیها و حکومتیها میدهی؟ او هم گفته بود من از مردم آمدهام و این مردم را بیشتر میشناسم، میدانم که چه خصلتهایی دارند و با این فحش دادنها دلشان خنک میشود و در نتیجه من هم بیشتر فروش میکنم. اتفاقاً در جلسهای هم با حضور ناشران روزنامهها گفته بود که شماها روزنامهنگار نیستید و بلد نیستید کار کنید ولی من میدانم چطور نبض مخاطبان و مردم را در دست داشته باشم! درست یا غلط، خیلیها چنین عقیدهای دارند در عرصه رسانه و طنز و...؛ یعنی تصور میکنند با بد و بیراه گفتن و شوخیهای خط قرمزی و...، میتوانند دست برتر را داشته باشند. اگر دقت کرده باشید در طنزها و شوخطبیعیهای میدانی و کف خیابانی نیز، این نگاه وجود دارد و غالباً خط قرمزها زیر پا گذاشته میشود.
گلآقا جزو نخستین نفراتی بود که ثابت کرد میتوان پاک صحبت کرد و نوشت، پاکیزه انتقاد کرد و در عین حال مخاطب هم داشت و تحمل را بالاتر برد. اینکه بتوانید پاک صحبت کنید و بنویسید و پاکیزه نقد کنید و در عین حال به قدری جذاب و به روز باشید که مخاطب برایتان دست و پا بزند و به شهرت فراگیر گلآقا هم برسید، از کسی جز کیومرث صابری بر نمیآمد؛ امری که نیازی به تلاش چند برابری نسبت به طنزنویسان و طنزنگاران دیگر داشته و دارد. گلآقا اما این رنج چند برابری را به جان خرید تا ثابت کند بدون دریدهزبانی و دریدهنویسی هم میشود اوج گرفت و ماندگار شد و تحملها را بالا برد...