امکان وحدت در وضعیت تنوع
تمدن بهمثابه «کلانترین نظام (ابرنظام) مناسبات انسانی» پیوسته در حال تحول (تحول دوری و حلزونی، تحول صعودی یا نزولی) و تسری به جوامع انسانی دیگر است. این ابرنظام نه یک مجموعه انباشته از عناصر و سازههای گوناگون اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بلکه یک ابرسیستم کلان انسانی است. در این تعریف از تمدن که معنای آن به مفهوم «امت» در قرآن نزدیکتر میشود، تکثر گروهها، فرهنگها و بهطورکلی واحدهای اجتماعی مورد تأکید قرار میگیرد. به بیان دیگر در یک تمدن سخن از یک فرد، یک ملت یا یک زبان و حتی یک آیین نیست. هرچند ممکن است یک آیین و یک فرهنگ در تمدنی غلبه داشته باشد لیکن در یک تمدن، همواره انسانهای مختلف، فرهنگهای متعدد و زبانهای گوناگون وجود و حضور دارند. نقش و کارکرد تمدن در این وضعیت، ایجاد ارتباطی انسانی، اخلاقی و عادلانه در میان همه ابنای انسانی است.
با توجه به این رویکرد در تحلیل ماهیت تمدن و در پاسخ به مسئله «وحدت در وضعیت کثرت» میتوان وحدت را به 2صورت حداقلی و حداکثری یا بهمعنای دقیقتر وحدتی طیفی که معطوف به شرایط و زمینههای تاریخی و اجتماعی باشد، تعریف و ترسیم کرد. در وحدت حداکثری، نهتنها ظواهر و رفتارهای کلان اجتماعی همسو هستند (آنچه در وحدت صوری و حداقلی مطرح است) بلکه افکار، ارزشها و باورها و همینطور عقلانیت جمعی یک تمدن نیز از وحدت، همسویی و درهمتنیدگی برخوردار است.
عامل وحدت در تمدنها همیشه و همهجا یکسان نبوده است. عامل وحدت در تمدنها منوط به شرایط و آمیخته به زمینهها و زمانههاست. مطالبات انسانی، شرایط انسانی و ارادههای انسانی و بالاخره مشیت الهی (در نگرش دینی) سبب میشود که نهتنها هر تمدنی در دوره زمانی خود انسجام خاص خود را ایجاد کند بلکه حتی یک تمدن خاص نیز در طول تاریخ شکلگیریاش ـ به موجب شرایط متفاوت زمانی و مکانیاش ـ عوامل متعددی را در ایجاد انسجام و وحدت تمدنی تجربه کند و متن و حاشیههای متفاوتی را برای بقای وحدتش برگزیند. اینکه متن و مرکز یک تمدن چه باشد و حواشی و فروع آن چگونه باشد، وابسته به نیازهای انسانی، ارادههای انسانی و شرایط زیستی انسان در آن عصر است که برخی از عوامل را به متن میآورد و برخی دیگر را به حاشیه میبرد. بهرغم این باید دانست که در هر وضعیت متنوع و متفاوت، عامل تصمیم در تمدنها و عامل تصمیم در انسجام تمدنی، عامل انسانی بوده و انسان در همه شرایط براساس قوانین مشترک انسانی (قوانین فطری انسان)، تاریخی (سنن تاریخی) و الهی (سنن الهی) به اراده و اختیار دست میزنند. هرقدر ارادههای انسانی در جهت رفع نیازهای انسانی باشد و هر میزان تلاش انسانی در جهت مطابقت با قوانین هستی شکل بگیرد و از سوی دیگر، هر مقدار ادبیات رایج در تمدن برای مخاطبان انسانی مفهوم و معقول باشد و ارزشها و باورهای آن جامعه، باورهای انسانبنیان باشد، فرایند تمدنی در عین کثرات فراوانش، به سمت وحدت خواهد رفت.
بدینسان باید تأکید کرد که همیشه در هر تمدنی تکثر وجود دارد و این تکثرها میتواند در مسیر وحدت و درهمتنیدگی (تکثر به مثابه ظرفیت) پیش برود و از تکثرات اختلافزا و نزاعهای اجتماعی (تکثر به مثابه یک مشکل) فاصله بگیرد. آنچه در دل این کثرات تمدنی، موجب تمایز یک تمدن از دیگر تمدنها میشود، مرکزیت یک عنصر از عناصر تمدنی است. همواره همه تمدنها اجزا و عناصر متنوع و متعدد و البته همسانی دارند. همینطور همه تمدنها از عامل وحدت برخوردارند و اساساً بدون چنین وحدتی، تمدنشان شکل نمیگیرد. آنچه این تمدنها را از هم متمایز میکند، عاملهای متفاوت در مرکز و محور یک تمدن است. عامل مرکزی در تمدن غرب، ممکن است علم (تحلیل وبر) یا پول (تحلیل گئورگ زیمل) باشد. عامل وحدت در تمدنی مانند تمدن اسلامی، ممکن است دین، قرآن یا حتی یک شخصیت کاریزمایی (به تعبیر برخی از خاورشناسان) همچون پیامبر گرامی اسلام باشد. در این میان به این نکته مهم باید اشاره کرد که صرفاً با ایجاد وحدت (با عنصر مرکزی) بین اجزای مختلف تمدن، پروژه وحدت تمدنی به انجام نمیرسد. افزون بر اینکه عنصر مرکزی تمدن باید بتواند مثلاً بین مقوله زبان و مقوله دین هماهنگی و همسویی ایجاد بکند، باید بتواند تعدد و تنوع زبانی را نیز در فرایند همسوسازی، به ظرفیت بدل کند و از آن در راستای ساخت وحدت کلان تمدنی استفاده کند. همینطور در این فرایند تمدنی باید بتوان بر تعدد و تنوع مذاهب، فرق و ادیان گوناگون غلبه کرد و نوعی از وحدت تمدنی بهوجود آورد و از شکاف مذهبی و دینی در تمدن جلوگیری کرد. بنابراین افزون بر ایجاد وحدت و هماهنگی بین اجزا و عناصر گوناگون تمدن باید در فکر ایجاد وحدت بین تکثر و تنوع زبانی، دینی، هنری، فرهنگی و... نیز بود.
لازم به تأکید است که تکثیر و تکثر اسلامی بسیار متفاوت از تکثیر و تکثر پستمدرن و نسبیتگراست. اساس و پایه در تکثر اسلامی (کوثر) بینهایتبودن، شاملبودن و جامعبودن حقیقت توحیدی است که میتواند زمینههای بسیار فراخی داشته باشد و پدیدهای حقانی بسیار متعدد و متنوعی را در خود جای دهد ولی تکثر پسامدرن که در همان تکاثر ریشه دارد، مبتنی بر واقعیتی محدود، ناقص و پارهپاره است.
پ.ن: برگرفته از کتاب «تنوع و تمدن در اندیشه اسلامی» اثری از دکتر حبیبالله بابایی