• پنج شنبه 11 بهمن 1403
  • الْخَمِيس 30 رجب 1446
  • 2025 Jan 30
یکشنبه 17 مهر 1401
کد مطلب : 173336
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/3l1Xp
+
-

پاسخ سؤال‌ها در زیبایی است

باشگاه نویسندگان
پاسخ سؤال‌ها در زیبایی است

سید جواد رسولی _ کارشناس رسانه

در مقابل آدم‌های متعصب که تنها به ظواهر اهمیت می‌دهند، چه باید کرد؟ حکیم نظامی گنجوی برای این پرسش پاسخ فوق‌العاده‌ای دارد. او در بخش مقدماتی کتاب خسرو و شیرین، درست پیش از آغاز داستان حکایتی را تعریف می‌کند که جالب توجه است و اینکه او این حکایت را در 62بیت در ابتدای کتاب آورده است، نشان می‌دهد که خودش هم گرفتار آدم‌های متعصب بوده و از دست آنها آزار دیده است. اما ماجرا از این قرار است که نظامی شبی در خانه مشغول کار روی مثنوی خسرو و شیرین است و دارد با همان وسواس و دقت نظر حیرت‌انگیزش کلمات را جابه‌جا می‌کند و مثل مجسمه‌سازی‌ زبان را به ظرافت می‌ساید و می‌تراشد تا زیبایی‌ای در کمال خود خلق کند. در این احوال در خانه‌اش را می‌زنند و آدم آشنایی که خیلی هم متعصب است وارد می‌شود و شروع می‌کند به طعنه زدن به نظامی که شنیده او در حال سرودن منظومه‌ای در ستایش «مغان» است. 
اشاره آن فرد قاعدتا به قهرمانان داستان یعنی خسروپرویز و شیرین است که متعلق به دوران پیشااسلامی و در عصر ساسانی هستند. زمانی که مغان یا موبدان زرتشتی سکان دین را در ایران به‌دست داشتند. ناراحت است که نظامی که فرد متدین و مومنی است چرا دارد از آن دوران روایت می‌کند. به او متلک می‌گوید و طعنه می‌زند که در این سن و سال و با این سابقه سرودن گنجنامه‌های حکمی (قاعدتا اشاره‌اش به مخزن‌الاسرار است) چرا دارد یک چنین کار بیهوده و باطلی می‌کند؟ نظامی همه اینها را گوش می‌کند و بعد دعوتش می‌کند که بخشی از منظومه را برایش بخواند. «ز شیرین کاری شیرین دلبند/ فرو خواندم به گوشش نکته‌ای چند/ وزان دیبا که می‌بستم طرازش/نمودم نقش‌های دلنوازش». نظامی بخشی از اثر را که ظاهرا بیشتر درباره احوالات شیرین و زیبایی او بوده برای طرف می‌خواند و بعد می‌بیند که او دیگر سکوت کرده و چیزی نمی‌گوید. نظامی با شیطنت مخصوص خودش انتقام طعنه‌ها را می‌گیرد و می‌گوید چه شد که دیگر ساکت شدی و حتی زبانت نمی‌چرخد احسنتی بگویی؟
 طرف هم که محو زیبایی کار (و البته شیرین) شده به نظامی می‌گوید «اگر خوردم زبان را من شکروار/زبان چون تویی بادا شکر بار» و خلاصه اینکه کاری که شروع کردی را به پایان ببر که خوب کاری از آب درآمده است. نظامی هم در ادامه به بهانه این گفت‌وگو هم کمی از خودش و کارش تعریف می‌کند، هم مصایب و رنج‌های این کار که خلق اثر هنری و خلق زیبایی باشد را برمی‌شمارد و هم به طرف یادآوری می‌کند که خودش همه این نصیحت‌های متعصبانه را از حفظ است. اما چیزی هست که ارزشش از همه اینها بیشتر است و آن زیبایی است. زیبایی است که غم‌ها را می‌شوید و حتی بعد از مرگ هم در قالب اثر هنری باقی می‌ماند و به دل‌ها نور می‌افشاند.
نظامی در این ابیات به همه ما یادآوری می‌کند که تنگ‌نظرها و خشک مغزها همیشه بوده‌اند و خواهند بود اما آنچه می‌توانیم در پاسخ طعنه‌ها و تندزبانی‌هایشان بگوییم چیزی نیست  جز نشان دادن آنچه زیباست و زیبایی‌اش آنها را در خود غرق می‌کند و زبانشان را بند می‌آورد. زیرا مواجهه با امر زیباست که می‌تواند احوال آنان را تغییر دهد و به آنها بفهماند حقیقت را باید اینگونه دید و به دیگران نیز نشان داد. نه بینی آفتاب آسمان را؟/کز آن خندد که خنداند جهان را؟

 

این خبر را به اشتراک بگذارید