گفتوگو با «ندا وفایی» کارگردان نمایش عروسکی «ریزجان»
خودم را با عروسکها به چالش کشیدهام
احمدرضا حجارزاده _ روزنامهنگار
این روزها مرکز تولید تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در پارک لاله، میزبان اجرای نمایشی است به نام «ریزجان» به نویسندگی «هادی حسنعلی» و کارگردانی «ندا وفایی». نمایش «ریزجان»، اثری عروسکی است که تولید آن از سال 98شروع شده و پس از طی فراز و نشیبهای بسیار، اکنون موفق شده روی صحنه برود.«ریزجان» پیش از این در جشنوارههای متعددی شرکت داشته و جوایز فراوانی کسب کرده، ازجمله تندیس انجمن صنفی نمایشگران عروسکی بهعنوان نمایش عروسکی برگزیده بیستوهفتمین جشنواره بینالمللی تئاتر کودکونوجوان، برگزیده بخش موسیقی، صداپیشگی و عروسکگردانی بیستوهفتمین جشنواره بینالمللی تئاتر کودکونوجوان، منتخب حضور در هجدهمین جشنواره بینالمللی نمایش عروسکی تهران مبارک. این نمایش داستانی جذاب با مفهوم بزرگشدن را برای کودکان و نوجوانان روایت میکند. به بهانه اجرای عمومی نمایش موفق «ریزجان»، گفتوگویی با ندا وفایی، کارگردان این تئاتر داشتهایم.
نمایشنامه «ریزجان» چه سالی نوشته شده و چگونه برای اجرا بهدست شما رسید؟ ایده اولیه نگارش آن از کجا آمد؟
سال 98با آقای هادی حسنعلی صحبت کردم که یک نمایش عروسکی کار بکنم. با توجه به شناختی که از ایشان داشتم بهعنوان کسی که نمایش عروسکی را خوب میشناسد و در حوزه تئاتر کودک بسیار باتجربه و فعالند، صحبتهایی با هم داشتیم و ابتدا قرار بود کتابی را که انتخاب کرده بودم، تبدیل به متن بکنیم اما بعد از صحبتهای اولیه، به نمایش «ریزجان» رسیدیم. ایده اولیه متعلق به آقای حسنعلی بود مبنی بر اینکه شخصیت ریزی در جایی زندگی میکند و کاراکترهای دیگر آنقدر بزرگند که ما فقط پاهایشان را میبینیم. در ادامه شروع به نوشتن متن کردیم و سال 99من کار ساخت عروسکها را شروع کردم و قرار بود اجرای عمومی برویم اما با شیوع کرونا مواجه شدیم و آن زمان کار در مرحله ساخت عروسک متوقف شد.
آیا از ابتدا قرار بود نمایش را به شکل عروسکی کار بکنید یا ایدههای دیگری هم برای اجرای آن داشتید و به این شکل از اجرا رسیدید؟
بله، از ابتدا قرار بود صددرصد نمایش را به شکل عروسکی کار بکنیم. چون خودم کار ساخت عروسک انجام میدهم، دوست داشتم عروسکهایی بسازم که خودم را کمی به چالش بکشم، یعنی کارهایی را بکنم که قبلاً انجام ندادهام و عروسکهایی بسازم که خوشرنگ و لعاب باشند تا بتوانم تصاویر خوبی با آنها خلق بکنم. ضمن اینکه برای ما مهم بود که فضای کار، خیالانگیز باشد. مثلاً در واقعیت، یک فیل هیچوقت پرواز نمیکند ولی «فیلیا»ی ما اینگونه است یا پاها شبیه به آن موجودات باشند که ما نتوانیم دقیقاً حدس بزنیم چه موجوداتیاند یا محل داستان، سرزمینی باشد که اژدها دارد. آقای حسنعلی فضای خیالانگیز داستان را براساس قصههای پریان نوشت. سعی کردهایم دست بهدست یکدیگر بدهیم تا این فضا به بهترین شکل نشان داده بشود. بر مبنای همین ایدهها، من بخشی از طراحی عروسکها را به یک طراح کاراکتر که کار انیمیشن میکند، سپردم که با دید دیگری عروسکها را طراحی و کمی به خیالانگیزترشدن عروسکها کمک بکند. من براساس ویژگیهایی که یک عروسک نمایشی باید داشته باشد، تغییراتی در طرحها دادم و عروسکها را به شکل عروسک نمایشی کار کردم.
داستان نمایش «ریزجان» بسیار زیبا، جذاب و تأثیرگذار است. در عرصه تئاتر کودک و نوجوان، کمتر نمایشی تا امروز به مفهوم بزرگشدن شخصیت و روحیه بچهها با رفتارشان پرداخته است. برای بیان این مفهوم، آیا از منابع و پژوهشهایی هم استفاده کردید یا تمام داستان بر مبنای تخیل خودتان شکل گرفته است؟
یکی از دلایلی که نمایشنامه برایم جذاب بود، همین بود که قبلاً ندیده بودم کسی به این موضوع پرداخته باشد اما متن براساس افسانهها و قصههای پریان نوشته شده. مراحلی که این شخصیت طی میکند تا بزرگ بشود، به نوعی مراحل رشد انسان را به تصویر میکشد؛ مرحلهای که ریزجان باید از جنگل عبور بکند، در واقع مرحله عبور از ترسهایش است. مرحله عبور از رودخانه، عبور از هواهای نفسانی است و مرحله بالارفتن از کوه، مرحلهای است که باید تلاش بکند و پشتکار داشته باشد تا به هدفش برسد، یعنی جایی که نباید چیزی بخورد و بر میلش غلبه بکند. اینها دقیقاً مراحلی است که آدم باید برای بزرگشدن طی بکند. ما در قصه به این نکته اشاره میکنیم که بزرگشدن به خوردن و ورزشکردن نیست. بزرگشدن به تجربهکردن و سفرکردن برمیگردد.
چرا برای شخصیت «ریزجان»، فک و دهان متحرک نگذاشتید که مثل سایر شخصیتها ملموس و زندهتر بهنظر برسد؟ تنها حرکات ریزجان منحصر به دستها و پاهای او با اهرم است، ولی باقی شخصیتها از حرکات بیشتری برخوردارند. عروسک «ریزجان» ابتدا عروسکی بود که یکی از دوستانم در پروسه اولیه تولید عروسکها ساخته بود. عروسکی که ساخته شد، اتفاقاً عروسک خوبی بود و قابلیتهای زیادی داشت. مثلاً چون ریزجانساز میزد، انگشتهایش تکان میخورد و خودم هم دوست داشتم این اتفاق بیفتد یا چشمش حرکت میکرد و فک میزد، ولی چون ریزجان عروسک کوچکی بود ـ به اندازه همین عروسک فعلی ـ این تکنیکها بیشتر دست و پای عروسکگردان را میبست و مانع از فرزبودن شخصیت ریزجان و تفاوتی که با بقیه دارد میشد، بنابراین من در فرصت دیگری عروسک را تغییر دادم به عروسکی که از لحاظ تکنیکی سادهتر از باقی عروسکهاست اما موجب میشود عروسکگردان بتواند راحتتر و سریعتر با آن کار بکند. ضمن اینکه اگر من فک را هم برای او میگذاشتم، از فاصلهای که مخاطب تئاتر را میبیند، آن جزئیات زیاد دیده نمیشد. به لحاظ فنی و تکنیکی کاراکتر هم، فکر نمیکنم سادهبودن عروسک ریزجان خیلی از کار بیرون بزند.
چرا شخصیت مادر را هم مثل باقی عروسکها، به شکل باتومی یا اهرمی طراحی نکردید و او را در ابعاد خیلی بزرگتر و با ترکیبی از تنپوش و باتومی روی صحنه آوردید؟ درصورتی که اهالی پاچستان ـ که فقط پاهایشان دیده میشود ـ نیز عروسکهای باتومیاند.
من خیلی به عروسک ماماناژدها فکر کردم که چگونه کار بکنم و خیلی راحتتر بود که عروسک را در سایز کوچکتر بگیرم؛ هم به لحاظ اقتصادی و هم از نظر جابهجایی، ولی چون مسئله ما به نوعی بزرگشدن و اندازهها بود و مفاهیم کوچک و بزرگبودن مطرح است، تصمیم گرفتم ماماناژدها را بزرگ درست بکنم، چون عروسک اژدها در فضایی دور از «پاچستان» است و به لحاظ صحنهای هم ما دیگر در آن فضایی نیستیم که عروسکهای تاپتیبل هستند. ما عروسک اژدها و پاها را همزمان نداریم. اگر این عروسکها همزمان بازی داشتند، انتخاب عروسک ماماناژدها به این شکل، اشتباه بود، ولی الان که همزمان نیستند، لطمهای بهکار نمیزند.