![یکی پشت جبهه، یکی در خط مقدم](/img/newspaper_pages/1401/06-shahrivar/30/farhang/23-05.jpg)
عزتالسادات فشارکیان
یکی پشت جبهه، یکی در خط مقدم
![یکی پشت جبهه، یکی در خط مقدم](/img/newspaper_pages/1401/06-shahrivar/30/farhang/23-05.jpg)
محمد تکپسر خانواده فشارکیان بود. هم مادر و هم پدر دست و دلشان میلرزید اگر دست او خراشی برمیداشت. البته حق هم داشتند دردانهای بود برای خودش. وقتی جنگ شد دفتر و کتاب را کنار گذاشت و راهی شد. او را به سومار فرستاده بودند. بعد از مدتی فرمانده او را به تهران فرستاد تا درسش را ادامه دهد. به او گفته بود جبهه به افراد تحصیلکرده هم نیاز دارد. بهمن سال 60به جای محمد، مادرش عزتالسادات برای کمک به جبهه راهی اهواز شد. در چایخانه کار میکرد. همراه با زنان دیگر لباس رزمندهها را میشست و میدوخت. محمد از نبود مادر در خانه استفاده کرد و توانست با دلبری رضایت پدر را بگیرد و به جبهه برود. در یکی از روزها که مادر مشغول دوختن وصله به لباس رزمندهها بود چشمش به لباسی افتاد که پشت آن نوشته شده بود: «محمدعلی فشارکیان». درست زمانی بود که خبرهای ضدو نقیض از شهادت پسرش به او میدادند و او پریشان و چشم به راه بود. رشادتهای این زن تمامی ندارد؛ بعد از شهادت محمد هم، مرد میدان بود و با سرپرستی کاروان حضرت زینب(س) محله غیاثی به داد دل داغدار مادران شهدا رسید. تلاشهایش برای جمعآوری کمکهای مردمی در پشت جبههها در تهران و مسجد محله هم که جای خود دارد.