• یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 11 ذی القعده 1445
  • 2024 May 19
چهار شنبه 23 شهریور 1401
کد مطلب : 171562
+
-

مشق در نقطه صفر

6روایت خواندنی از تدریس معلمان در روستاهای صعب‌العبور کشور به بهانه فرا رسیدن سال تحصیلی جدید

گزارش
مشق در نقطه صفر

سیده زهرا عباسی _ راحله عبدالحسینی 

عشق با سواد شدن بچه‌های روستا، آنها را پای کار نگه‌ داشته ‌است. مدارس کانکسی و کمبود امکانات آموزشی و مسیری که باید از کوه و کمر بگذرانند، آنها را دلسرد و منصرف نکرده است. معلمان روستاهای دورافتاده و صعب‌العبور با دست خالی اما مشتاق در کنار آموزش الفبا، درس زندگی هم به بچه‌ها می‌آموزند. با این حال سرانه پایین مدارس روستایی، فرسودگی بناها، مدارس کانکسی، کلاس‌های چند پایه‌ و کمبود امکانات آموزشی از مشکلات این مناطق در زمینه آموزش و همچنان به قوت خود باقی است.
در آستانه آغاز سال تحصیلی پای صحبت برخی از معلمان نشستیم و آنها برایمان از تلخی‌ها و شیرینی‌های معلمی درمناطق صعب‌العبور، روستاهای صفر مرزی و همراهی باعشایر گفتند.

همراه با سوخت‌بران 
عبید ملک‌رئیسی، سن زیادی ندارد، اما در همین سال‌های کوتاه معلمی در روستاهای نقطه صفر مرزی در مرز ایران و پاکستان مشغول به تدریس بوده است. او که به‌عنوان نیروی خرید خدمات مشغول به‌کار شده، برای رسیدن به کلاس‌های درس گاهی ممکن است 2روز در مسیر باشد؛ سیستان‌وبلوچستان پایین‌ترین شاخص را در زمینه‌ راه‌های دسترسی در میان استان‌ها دارد و به همین دلیل به‌ویژه در شهرهای مرزی، مسیرها اغلب صعب‌العبور هستند و گاهی تردد در یک مسیر چند ساعته، چند روز طول می‌کشد.
ملک‌رئیسی توضیح می‌دهد معلمان روستاهای مرزی در راسک و دیگر شهرهای جنوبی استان تا محدوده‌ای با هزینه شخصی می‌روند و بعد از آن به‌دلیل بد بودن جاده‌ها و نبود وسایل حمل‌ونقل همراه سوخت‌بران می‌شوند: هر بار یک سوخت‌بر سر راهمان است. حتی معلمان خانم هم مجبورند با سوخت‌برها خود را به نقاط صفر مرزی برسانند. البته چون معلم هستیم سوخت‌برها از ما کرایه‌ای نمی‌گیرند.
هرچند ملک‌رئیسی و سایر معلمان به عشق باسوادی کودکان محروم روستاهای مرزی در این مسیرها تردد می‌کنند، اما باید تردد چند هفته یک‌بار، تصادف و مسدود شدن جاده را به جان بخرند: در مسیری که رفت‌و آمد می‌کنم، 3بار نزدیک بود جانم را از دست بدهم. یک‌بار با ماشین سوخت‌بر با 15بشکه گازوئیل در حال حرکت بودیم که یکباره لاستیک ماشین ترکید و خدا رحم کرد که چپ و منفجر نشد. چند سال قبل یکی از همکاران ما در همین مسیرها جان خود را از دست داد.
او می‌افزاید: جاده خاکی است و اگر یک باران ساده بیاید، مسدود می‌شود و مجبوریم گاهی 2روز منتظر بمانیم تا جاده باز شود.
اغلب نیروهای حاضر در شهرستان‌های محروم و مرزی سیستان‌وبلوچستان نیروهای خرید خدمات هستند که در ایام تابستان و نوروز حقوق ندارند و حتی هنوز حق‌الزحمه سال گذشته خود را دریافت نکرده‌اند.

یک شبانه‌روز پیاده‌روی در جنگل 
«هوفل پلنگی»، «پَلُم» و «انجیرستان» فقط نام چند منطقه صعب‌العبور و محروم در شهرستان دزپارت و ایذه در شمال خوزستان است؛ جایی که اغلب روستاهایش نه راه دسترسی دارند و نه امکانات اولیه مثل آب لوله‌کشی، برق، گاز و نه حتی مدرسه.
صادق سعیدی، 9سال است در مناطق دورافتاده، صعب‌العبور و محروم تدریس و تأکید می‌کند که این کار را داوطلبانه و با عشق به آگاهی دانش‌آموزان مناطق محروم انجام می‌دهد:‌ در این چند سال خدمت، در انجیرستان، هوفل پلنگی، پَلُم‌ در استان خوزستان یا زردلیمه و دهدلی چهارمحال و بختیاری و در مرز 2استان تدریس کرده‌ام.
او از پیاده‌روی‌های سخت در جنگل و کوهستان حتی به‌مدت یک شبانه‌روز می‌گوید، زیرا اغلب این روستاها راه دسترسی و جاده ندارند: خودم ساکن ایذه هستم، تا جایی که می‌شود با خودرو می‌روم، اما بعد از آن باید یا پیاده یا با اسب و قاطر حرکت کنم.
سعیدی گاهی ناچار می‌شود 3ماه در محل تدریس بماند و به خانه نیاید، زیرا بارش برف‌های سنگین در این روستاهای کوهستانی موجب می‌شود مسیرهای دسترسی به‌طور کامل مسدود شود.
او در حالی این مسیرهای سخت را به‌تنهایی، طی می‌کند که در جنگل و کوهستان انواع و اقسام حیوانات وحشی چون خرس و پلنگ وجود دارند.
این مشکلات فقط در مسیر رسیدن به کلاس‌های کانکسی یا چادری روستاهای دورافتاده است و تازه مشکلات اصلی در مقصد شروع می‌شود. سعیدی توضیح می‌دهد روستاها امکانات اولیه چون آب آشامیدنی آشامیدنی، برق و گاز ندارند، از آب کدر باران و چاه استفاده می‌کنند و چادرهای عشایری هم با کوچکترین بارندگی متحمل خسارت‌های زیادی می‌شوند.

درس مهربانی در دل کوهستان
روایت آموزش الفبا به کودکان عشایری از زبان عزیز محمدی‌منش شنیدنی است. او از همان 23سال پیش که سرباز معلم بود تا امروز دورترین و سخت‌ترین مناطق استان لرستان را انتخاب کرده تا به کودکان عشایری خواندن و نوشتن بیاموزد. هر سال با گروهی از عشایر همراه می‌شود و درباره اهمیت سوادآموزی برایشان می‌گوید. یک سال به بچه‌ها درس می‌دهد و بعد معلمی دیگر را جای خود می‌گذارد و راهی دیاری دیگر می‌شود. محمدی منش به همشهری می‌گوید: امسال جای جدید به نام «اهدا» در دل سالن‌کوه بختیاری پیدا کردم که برای رسیدن به آن باید 4ساعت در تنگه پیاده‌روی کرد.
اهالی ضرب‌المثلی دارند که «اگر بلدراه نباشی نمی‌توانی به اهدا بروی» و حالا محمدی‌منش راهی این منطقه دره مانند شده تا بچه‌ها را باسواد کند. طبق روال همه سال‌های تدریس‌اش، کپر درست می‌کند با دیوارک سنگی و سقف پلاستیکی که می‌شود کلاس درس. اگر میزی برای معلم باشد که چه بهتر وگرنه کنار دانش‌آموزان می‌نشیند و درس می‌دهد. محمدی‌منش تمام سال تحصیلی با عشایر زندگی می‌کند. هم معلم است، هم مدیر و هم ناظم مدرسه. می‌گوید: معلم عشایر محیط‌بان و رئیس پاسگاه هم هست. به نوعی تنها نماینده رسمی دولت کنار عشایر همین معلم‌ها هستند. او با عشق و علاقه به آموزش سختی‌های تدریس را از سر می‌گذراند و می‌گوید که وقتی با عشایر همراه است، خودش را یکی از آنها می‌داند. عصرها برای بچه‌ها قصه و داستان‌هایی از شاهنامه می‌خواند. با پنل خورشیدی که شارژ آن 3روز طول می‌کشد به‌مدت 3ساعت فیلم‌های محلی، آموزشی و مذهبی برای بچه‌ها نمایش می‌دهد.
محمدی‌منش که روزشماری می‌کند تا سال تحصیلی آغاز شود، می‌گوید: در این مناطق دور از آبادی برای عشایر اول دام اهمیت دارد، بعد دانش‌آموز و بعد معلم. اما صفا و صمیمیتی دارند که سختی تدریس 6پایه را آسان می‌کند. می‌گوید: پسران بعد از کلاس ششم دنبال چوپانی می‌روند و دختران هم در انجام کارها به خانواده کمک می‌کنند. از میان خاطراتش یاد دانش‌آموزی می‌افتد که در دل کوه الفبا را یادش داد و حالا مهندس برق شده‌است و می‌گوید: شیرینی باسواد شدن بچه‌ها، رفت‌وآمد در سنگلاخی‌ترین مسیرها را آسان می‌کند.

تدریس در مرز
مرتضی حیدری، 5سال در روستاهای دیذج، تولکان، ماوانا و گردوان شهرستان ارومیه در آذربایجان غربی زبان انگلیسی تدریس کرده‌است. روستاهایی صعب‌العبور که در نقطه صفر مرزی قرار دارند. برای رفتن به مدارس روستا از جاده‌هایی که از آذر تا آخر فروردین برف‌گیرند، عبور کرده و از تصادفات سهمگین در جاده‌های گرفتار برف و بوران جان سالم به در برده.
او از تجربه آن روزها اینطور می‌گوید: بچه‌های روستا صفای خاصی دارند. با وجود کمبود شدید امکانات آموزشی معلم و شاگرد در روستا باجان و دل در کلاس حاضر می‌شوند.
حیدری روزهایی رابه خاطر می‌آورد که به‌دلیل بارش سنگین برف، آموزش و پرورش مدارس روستا را 2هفته تعطیل می‌کرد و بعد از آن سختی تدریس در کلاس‌های چندپایه برای جبران چند برابر می‌شد.
می‌گوید: در مدرسه کاغذ A4 نداشتیم. مردم روستا با وجود اینکه وضع مالی خوبی ندارند، اما برای تعلیم و تربیت ارزش زیادی قائل‌اند و هزینه سوخت بخاری و برخی از نوشت افزار کلاس 10نفری را تقبل می‌کردند.
حیدری معتقد است راه موفقیت بچه‌های روستا فقط از مسیر درس‌خواندن می‌گذرد و برای همین معلمان روستا از هیچ تلاشی برای باسواد کردن آنان دریغ نمی‌کنند.

جاده‌های برفی مسدود
روستای شاهینی در 27کیلومتری شهرستان کامیاران استان کردستان، 12سال محل خدمت و تدریس کلاس اول تا پنجم برای خبات کرمی بود؛ روستایی که برای تدریس در کلاس درس باید ساعت 5صبح شنبه از سنندج راه می‌افتاد و بعد از طی 14کیلومتر جاده خاکی به روستا می‌رسید. چهارشنبه‌ها به شهر برمی‌گشت.
 کرمی که حالا در آموزش و پرورش مسئولیت نظارت بر مدارس روستا را دارد و راهبر آموزشی است، از خاطرات آن روزها به همشهری می‌گوید: امان از روزهای برفی که جاده بسته می‌شد. مجبور بودم مسیر طولانی با کلی کتاب و وسیله پیاده بروم. یک‌بار در برف گرگ دیدم و نمی‌دانم چطور تا روستا دویدم و اهالی روستا نجاتم دادند.
کرمی سال اول تدریس‌اش معلم 17نفر بود و می‌گوید که هر سال تعداد دانش‌آموزان تغییر می‌کرد.
او حالا دلتنگ بچه‌هاست و گاهی به روستا سر می‌زند. دستی به خاطراتش می‌کشد و اینطور تعریف می‌کند: وقتی دانش‌آموزان سابقم با من تماس می‌گیرند و از موفقیت‌هایشان می‌گویند، بهترین لحظه زندگی من است.

بیتوته معلم در روستا 
فیروز خالدی بعد از 25سال تدریس در مدرسه چند پایه روستاهای اطراف سنندج ازجمله گرمیدر و سمان و روستاهای اطراف دیواندره بازنشسته شد. 
روزهایی را به یاد می‌آورد که معلم مشغول تدریس یک پایه می‌شد و بچه‌های پایه‌های دیگر در همان کلاس با صبوری منتظر می‌نشستند. می‌گوید: آن زمان مدارس دو نوبته بود. من هم تمام هفته را در روستا می‌ماندم یا به‌اصطلاح بیتوته می‌کردم. متأسفانه هنوز هم در مدارس روستا چند پایه در یک کلاس هستند و این باعث افت کیفیت آموزشی است. البته کمبود امکانات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری هم بی‌تأثیر نیست.
خالدی همین چند سال پیش قبل از بازنشستگی، یکی از دانش‌آموزانش را ملاقات کرد که فارغ‌التحصیل زبان انگلیسی شده ‌بود. می‌گوید: درست سال اول تحصیلم در یکی از روستاهای دیواندره شاگردم بود. با من همراه شد و سرکلاس رفتیم.
بعد از کلاس به من گفت آقا باورم نمی‌شود این قدر کلاس داری و روش تدریس شما عوض شده‌ باشد. ما جرأت نداشتیم نفس بکشیم. حتی یک‌بار مرا تنبیه بدنی کردی. برایش گفتم که آن روزها همین‌قدر می‌دانستم و حالا روش تدریس مشارکتی شده.
دغدغه این معلم بازنشسته روستا همچنان ترک تحصیل دختران روستا بعد از گذراندن پایه ششم ابتدایی است. می‌گوید: دانش‌آموز دختری داشتم که به‌خاطر هوش و ذکاوتش در کلاس به او می‌گفتند دکتر! اما بعد از پایه ششم به‌دلیل نبود مدرسه دخترانه متوسطه اول در روستا مجبور به ترک تحصیل شد.

مکث
تلاش برای برچیدن 4هزار مدرسه کانکسی 

 از بین 4هزار مدرسه کانکسی در کشور که اغلب در روستاهای صعب‌العبور، دورافتاده، عشایری و محروم قرار دارند، بیشترین فراوانی مربوط به آذربایجان شرقی و غربی، کرمانشاه و خوزستان است و از سوی دیگر، حداقل 20درصد مدارس کشور هم فرسوده هستند.
اداره‌های نوسازی مدارس آموزش و پرورش استانی برنامه‌های زیادی در این زمینه دارند که اگر اعتبار مورد نیازشان تامین شود، در آینده‌ای نزدیک می‌توانند بخشی از مشکلات این مناطق را جبران کنند.
مسئولان آذربایجان شرقی وعده‌ داده‌اند تا پایان سال مدارس کانکسی مستقل با بیش از ۱۰ دانش‌آموز برچیده می‌شود، از خوزستان خبر می‌رسد در 2-3سال اخیر بیش از یک‌میلیون‌و۳۰۰هزار مترمربع فضای آموزشی در استان ساخته شده است، در سیستان و بلوچستان برای رسیدن به حداقل‌ها ساخت سالانه هزارکلاس درس نیاز است و سال گذشته 1130کلاس درس در قالب ۳۲۴مدرسه ساخته و تحویل آموزش و پرورش شده.
طبق اعلام وزارت آموزش و پرورش استان‌ها برای رفع کمبود کلاس‌ درس در کشور به حداقل 50هزار کلاس درس نیاز دارند؛ سیستان‌وبلوچستان با کمبود 18هزار کلاس درس بیشترین نیاز را در این زمینه دارد.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید