• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
پنج شنبه 17 شهریور 1401
کد مطلب : 170962
+
-

«آیت‌الله سیدکاظم حائری و سابقه تاریخی عالمان شیعه در کناره‌گیری از مرجعیت» در گفت‌وگو با قاسم تبریزی

تداعی سیره پیامبران

گزارش
تداعی سیره پیامبران

انوشه میرمرعشی-روزنامه‌نگار


روزهایی که بر ما گذشت، جهان تشیع شاهد یک واقعه تاریخی و ماندگار بود. آیت‌الله‌سیدکاظم حسینی‌حائری، از مراجع شیعه کشور عراق، با صدور بیانیه‌ای که نشان از حق‌طلبی و مسندگریزی وی داشت، ضمن کناره‌گیری از مرجعیت، همه مومنین را به اطاعت از حضرت آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، ولی امر مسلمین و رهبری معظم انقلاب اسلامی فراخواند. این اقدام شگرف اما در تاریخ حیات علما و مراجع شیعه مسبوق است. در گفت و گو، پی آمده قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در باب پیشینه تاریخی این رویداد به تحلیل نشسته است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول‌ آید.

مناسب است که در ابتدا، به این مقوله بپردازیم که آیا تمکین به زعیم مسلمین در بین علما، تنها در مسائل سیاسی مصداق داشته یا در عرصه‌های دیگر ازجمله مسائل فقهی نیز جاری و ساری بوده است؟
مسئله پیشوائی و ریاست مسلمین در تفکر شیعه، موضوع بسیار مهمی است. این مسئله فقط هم در مسائل سیاسی نیست، بلکه در تمام شئون اعتقادی و فکری مطرح است؛ مثلا در بعد سیاسی‌اش، وقتی در ماجرای تحریم تنباکو میرزای‌شیرازی حکم می‌دهد، قریب به اتفاق مراجع و علمایی که خودشان اجتهاد دارند، چه در حوزه علمیه نجف و چه در حوزه‌های علمیه ایران، از آن اطاعت می‌کنند. در قضیه فتوای جهادیه آیات، میرزای شیرازی دوم و آیت‌الله سیدکاظم یزدی هم اینگونه است. علما و مجتهدینی که به فتوای جهادیه این دو نفر لبیک می‌گویند و به جهاد با انگلیسی‌ها می‌روند، مثل آیات: سیدمحسن حکیم و شیخ و الشریعه اصفهانی، خودشان از علمای بزرگ هستند.
در قضایای اعتقادی هم اینگونه است؛ مثلا در زمانی به آیت‌الله بروجردی شکایت‌هایی شد که تعداد 700طلبه دارند به درس فلسفه علامه طباطبائی می‌روند و فلسفه حوزه را گرفته است! آیت‌الله بروجردی از طریق یکی از نزدیکان‌شان، خدمت علامه پیام می‌فرستند: «ما در زمان‌ جوانی‌ در حوزه‌علمیه اصفهان، خدمت مرحوم‌ جهانگیر خان‌ قشقایی أسفار می‌خواندیم‌ ولی‌ مخفیانه‌، چند نفر بودیم‌ و خفیه به درس‌ ایشان‌ می‌رفتیم‌، اما درس‌ أسفار علنی‌ در حوزه و به شکل رسمی‌، به هیچ‌وجه‌ صلاح‌ نیست‌ و باید ترک‌ شود!». مرحوم علامه طباطبائی به آن قاصد می‌گویند: «به‌ آقای‌ بروجردی‌ از طرف‌ من‌ پیغام‌ ببرید که‌ اگر این حکم رئیس مسلمین است، من اطاعت می‌کنم اما اگر نظر ایشان است، نمی‌توانم قبول کنم! این‌ درس‌های‌ متعارف‌ و رسمی‌ را مانند فقه‌ و اصول‌، همه ما خوانده‌ایم‌ و همچنان از عهده تدریس‌ و تشکیل‌ حوزه‌های‌ درسی‌ آن‌ نیز برخواهیم‌ آمد و از دیگران‌ کمبودی‌ نداریم‌. اما من‌ که‌ از تبریز به قم‌ آمده‌ام‌، فقط و فقط برای‌ تصحیح‌ عقائد طلاب‌ براساس‌ معارف الهی و مبارزه با عقائد باطله مادییون‌ و دهریون، به تدریس فلسفه پرداختم. در آن‌ زمان‌ که‌ حضرت‌ آیت‌الله‌ با چند نفر خفیه به‌ درس‌ مرحوم‌ جهانگیرخان‌ می‌رفتند، طلاب‌ و قاطبه مردم‌ بحمدالله‌ مؤمن‌ و دارای‌ عقیده پاک‌ بودند و نیازی‌ به‌ تشکیل‌ حوزه‌های‌ علنی‌ أسفار نبود، ولی‌ امروزه‌ هر طلبه‌ای‌ که‌ وارد دروازه قم‌ می‌شود، با یک بقچه پر از شبهات‌ و اشکالات‌ وارد می‌شود! امروزه‌ باید به درد طلاب‌ رسید و آنها را برای‌ مبارزه با ماتریالیست‌ها و مادیون، براساس‌ صحیح‌ آماده‌ کرد و فلسفه حقه اسلامیه‌ را بدانها آموخت.»
جالب است که آیت‌الله بروجردی با این پاسخ، قانع می‌شوند و سکوت می‌کنند و خود علامه‌ می‌فرمایند که پس‌ از این‌ پیام‌، آیت‌الله‌‌ دیگر به هیچ وجه‌ معترض‌ ما نشدند و ما سال‌های‌ سال‌، به تدریس‌ فلسفه‌ از «شفاء» و «أسفار» و غیرهما مشغول‌ بودیم‌. اما نکته‌اش این است که علامه می فرماید، اگر آیت‌الله بروجردی به‌عنوان رئیس مسلمین حکم می‌کند، من تعطیل می‌کنم.

آیا در تاریخ مصادیقی داریم که در آن یک مرجع، از این سمت در جهت ارجاع به مرجع دیگر کناره‌گیری کرده باشد؟ 
یکی از درخشان‌ترین رویکردها در این زمینه، رفتار مرحوم آیت‌الله سیدحسین کوه‌کمره‌ای است. ایشان از شاگردان صاحب جواهر و مجتهدی مشهور و معروف بود و حوزه درسی معتبری داشت. آن بزرگوار هر روز طبق معمول و در ساعتی معین، به یکی از مساجد نجف می‌رفت و تدریس می‌کرد. یک روز آقای کمره‌ای از جایی برمی‌گشت و هنوز زمانی به وقت تدریس‌اش باقی مانده بود. فکر کرد در این وقت کم، اگر به خانه برود به کاری نمی‌رسد، پس بهتر است به محل تدریس برود و به انتظار شاگردانش بنشیند. وقتی به مدرس خود رسید، هنوز کسی نیامده بود، ولی دید در یک گوشه از مسجد، شیخ ژولیده‌ای با چند شاگرد نشسته و تدریس می‌کند. سید به سخنان او گوش داد و با کمال تعجب، احساس کرد که این شیخ ژولیده بسیار محققانه بحث می‌کند. در روز بعد راغب شد قدری زودتر بیاید و به سخنان شیخ گوش کند. این کار را کرد و دید این شیخ بسیار باسواد است. این عمل چند روز تکرار شد. برای سیدحسین یقین حاصل شد که این شیخ از خودش فاضل‌تر است و حتی خودش هم از درس این شیخ استفاده می‌کند و اگر شاگردانش به جای درس او، در درس این شیخ حاضر شوند، بهره علمی بیشتری خواهند برد. روز دیگر که شاگردان آمدند و جمع شدند، گفت: «رفقا، امروز می‌خواهم مطلب تازه‌ای به شما بگویم. این شیخ که در آن کنار با چند شاگرد نشسته، از من برای تدریس شایسته‌تر است و خود من هم از او استفاده می‌کنم، همه با هم به درس او می‌رویم!». از آن روز آنها در حلقه شاگردان آن شیخ ژولیده -که چشم‌هایش نیز اندکی تراخم داشت و آثار فقر در او دیده می‌شد- حاضر شدند. این شیخ ژولیده پوش همان است که بعدها به نام شیخ مرتضی انصاری معروف شد. شهید آیت‌الله مطهری که در کتاب عدل الهی این ماجرا را بیان می‌کند، اظهار می‌دارد که وقتی مرحوم کمره‌ای با چنین مسئله‌ای مواجه شد، خود را میان تسلیم و عناد، ایمان و کفر و آخرت و دنیا مخیر دید اما تقوای این مرد باعث شد که ایمان و آخرت را انتخاب کند. ایشان با این انتخاب، امتیاز مرجعیت و رهبری مسلمین را بعد از صاحب جواهر از دست داد اما ایمان را انتخاب کرد.

آنچه درباره مرحوم کوه‌کمره‌ای نقل کردید، چقدر در رفتار دیگر علما مصداق دارد؟
در این باره، به مواردی فراوان می‌توان اشاره کرد. البته باید این نکته را از نظر دور نداشت که بزرگان زیادی بودند که با وجود مسلم‌الاجتهاد بودن، به‌خاطر مسئولیت سنگینی که مرجعیت و رهبری مسلمین دارد، اصلا به آن وارد نشدند؛ مثلا آیت‌الله سیدجمال‌الدین گلپایگانی به عرفان شناخته می‌شود اما در فقه و اصول نیز مجتهدی والامقام بود، با این همه خود را مطرح نکرد. آیت‌الله سیداحمد کربلائی که از شاگردان خاص آخوند همدانی بود، با همه جایگاه بالایی که در فقه داشت، تمایلی به مرجعیت از خود نشان نداد. همچنین آیت‌الله میرزا محمدحسین غروی اصفهانی معروف‌کمپانی هم همینطور بود. حتی آیت‌الله میرزاحسن مجتهد‌آشتیانی که 6سال قبل از مشروطه رحلت کرد و شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری که هر دو مجتهد و از بزرگان حوزه‌های علمیه تهران بودند، در مقابل آخوند خراسانی اصلا خود را مطرح نکردند.

در تاریخ نزدیک به ما، کدام یک از مراجع حوزه‌های علمیه، برای حفظ وحدت در جامعه اسلامی، زعامت را تفویض کردند؟
در تاریخ نزدیک‌تر به ما، این اتفاق بعد از رحلت آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری‌یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم رخ داد. در آن زمان 3عالم بزرگ در حوزه بودند، که به آنها «مراجع ثلاث» می‌گفتند. این 3نفر حضرات آیات: سیدمحمد تقی خوانساری، سیدصدرالدین صدر و سیدمحمد حجت کوه‌کمری بودند. البته آیت‌الله صدر -که داماد آیت‌الله سیدحسین قمی بود- با اینکه در اجتهاد ید طولایی داشت، اصلا خودش را برای مرجعیت مطرح نمی‌کرد و بیشتر وقتش را به اداره امور حوزه می‌گذراند، اما آن 2تن دیگر مرجعیت نمایان‌تری داشتند. این 3عالم و مرجع بزرگوار در طول 8سال، از 1315تا 1323شمسی، سرپرستی و زعامت حوزه و مردم را برعهده داشتند. این سه بعد از هجرت آیت‌الله بروجردی به قم، زعامت ایشان را پذیرفتند، باوجود آنکه خود در فقه و اصول بسیار متبحر بودند، ولی در تقوای کامل با آیت‌الله بروجردی همراهی کردند. حال جالب است که آیت‌الله بروجردی هم بسیار حرمت این 3بزرگوار را داشتند؛ مثلا آیت‌الله سیدمحمدتقی خوانساری اقامه نمازجمعه را واجب می‌دانست و آن را در قم اقامه می‌کرد، ولی آیت‌الله بروجردی با اقامه نمازجمعه در دوران غیبت مخالف بودند. تا زمان رحلت آقای خوانساری، آقای بروجردی از اعلام نظر خود درباره نمازجمعه امتناع کرد، تا نمازجمعه آقای خوانساری به بهترین شکل برگزار شود. این رفتارها بسیار درس‌آموز است.

آیا در دوران نهضت اسلامی و همچنین برقراری نظام اسلامی نیز از این وقایع روی داده است؟
در تاریخ معاصر هم، نمونه‌هایی از این دست فراوان داریم؛ مثلا علامه محمدتقی جعفری تعریف می‌کنند که وقتی پس از 17سال تحصیل و تدریس در نجف، قصد برگشت به ایران را می‌کند، برای مشورت خدمت آیت‌الله خوئی می‌رسد. آقای خوئی در آن دیدار به ایشان می‌گوید: «اگر در نجف بمانی مرجع تقلید می‌شوی، اما اگر برگردی می‌توانی مشکلات فکری و عقیدتی مردم را حل کنی.» آقای جعفری در آن دوره، در فقه متبحر بود و در حوزه نجف، کرسی درس داشت و شهید سیدمحمدباقر صدر، یکی از شاگردان ایشان بود اما علامه با آن نگاه بصیرانه خود، برگشت به ایران را انتخاب کرد. البته فقط ایشان اینطور نبود، شهید آیت‌الله مطهری مگر در فقه کم‌توان بود؟ مگر ایشان نمی‌توانست در قم بماند و مرجع شود؟ آیت‌الله مشکینی با وجود اجتهاد و جایگاه والایی که در حوزه داشت هم، هیچ‌گاه خود را به‌عنوان مرجع مطرح نکرد. شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی و شهید آیت‌الله صدوقی هم همینطور بودند. اینها دارای توان استنباط بودند و در حوزه سابقه تدریس دروس عالی را داشتند، اما نهایتا از پذیرش مرجعیت امتناع کردند. حتی در دهه60، عالم بزرگی مثل آیت‌الله حاج آقا مجتبی طهرانی هم اینگونه بود. ایشان از شاگردان خاص حضرت امام(ره) بود. برخی از رسائل علمی امام را ایشان تنظیم کردند اما اصلا در آن زمان خودشان را مطرح نکردند.
و اساسا چرا راه دور برویم؟ حضرت امام خمینی(ره) نیز، در ابتدای دوره‌ای که آیت‌الله بروجردی از دنیا رفت، رساله‌ای منتشر نکردند. بعدا که نهضت اسلامی را شروع کردند و اقبال و اصرار به ایشان بسیار زیاد شد، لاجرم اجازه انتشار رساله‌شان را دادند. در همان اوایل نهضت، یکی از آقایان به امام پیام داده بودند که یک مرجع تقلید اینقدر حرف نمی‌زند و بیانیه صادر نمی‌کند، شما هم اینقدر بیانیه ندهید!. امام در پاسخ به آن آقا گفته بودند: «من نمی‌خواهم مرجع باشم، می‌خواهم به تکلیفم عمل کنم.»

 ارزیابی شما از صدور بیانیه آیت‌الله حائری در کناره‌گیری از مرجعیت و ارجاع همگان به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای چیست؟
حضرت آیت‌الله سیدکاظم حائری از علمای بزرگ عراق و از شاگردان برجسته شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر هستند. ایشان در عرصه سیاسی هم همواره شخصیتی برجسته و از اعضای حزب‌الدعوه عراق بوده‌اند. کتابی هم درباره حکومت اسلامی در همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی تألیف کردند. ایشان با بصیرت و تقوایی که دارند، متوجه موقعیت خطرناک سیاسی موجود در عراق شدند و با بیانیه‌ای که منتشر کردند، 2اقدام بسیار مهم انجام دادند. اول: بهانه را از تفرقه‌افکنان داخلی در کشور عراق گرفتند تا اشتباه کسانی که با غفلت، جوانی و خطا، تعارضی در عرصه مرجعیت در آن کشور ایجاد کرده بودند از بین ببرند. دوم: در عرصه بین‌المللی، یک حرکت عظیم و طلیعه‌ساز را برای جهان تشیع ایجاد کردند. اقدام ایشان، در واقع اثبات‌کننده سخن امام خمینی(ره) است که « اگر انبیاءالهی(ع) در جائی با هم جمع بشوند، اختلافی با هم ندارند». چون مسئله علما و مراجع دینی مانند انبیاء، توحید، دین و حفظ جامعه اسلامی است، نه هواهای نفسانی. عموم علما تقوا دارند و براساس تکلیف خود عمل می‌کنند و مشاهده چنین اتفاقاتی از ایشان، اصلا عجیب نبوده و نیست.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید