در و تخته جور نیست!
تأملی در نسبت زن مسلمان ایرانی و شهر
مهدی تکلّو _ پژوهشگر جامعهشناسی
هویت انقلاب اسلامی براساس فهمی خاص از انسان و جهان سامان یافته و براساس همین فهم خاص هم دارد حرکت میکند و پیش میرود. عناصر و موضوعات گوناگون آن هم ذیل همین فهم خاص، خود معنایی خاص پیدا کرده و منحصربهفرد میشوند. جهاننگری انقلاب اسلامی خاص و مختص به او است، انسانشناسی انقلاب اسلامی نیز صورتبندی منحصربهفرد و خاصی دارد. بر همین اساس هویت زن در آینه این گفتمان به شیوهای خاص، آنگونه که با الگوهای رایج دیگر کاملاً مغایرت دارد، صورتبندی میشود. زن مسلمان ایرانی از یکسو زنی است موحد و مجاهد و از سویی دیگر، زنی است دارای استقلال انسانی همراه با قدرتها و قابلیتهای زنانه. در طرح انقلاب اسلامی هم زن بهمثابه یک فرد انسانی کامل بهرسمیت شناخته میشود و هم نیروها و ظرفیتهایی که از حیث جنسیت به او اعطا شده، برای او و برای کلیت جامعه حیاتی و اصیل به شمار میرود. این در حالی است که الگوی باستانی و استیلایی، زن را ثانوی و ناقص میپندارد که جز خانهنشینی و حشر با خدمات خانگی نقشی ندارد و نیز الگوی متجدد و بازارمحور زن را یکبار به نیروی کار مردانه و یکبار به کالای جنسی تنانه مبدل میسازد. زن مسلمان ایرانی اما با این دو الگو مغایر است.
زن مسلمان ایرانی بنا به نوع تربیت، خودآگاه یا ناخودآگاه به «تنظیمگری عواطف و ارادهها» مشغول و مأمور است. بنا به همین مقدمه کوتاه، میتوان از نهاد خانه بهعنوان یکی از طبیعیترین قلمروهای اقتدار و نفوذ زن نام برد؛ چرا که زن در خانه بهعنوان مادر، همسر و بالاخره دختر، عمیقترین روابط و مستعدترین میدانهای نفوذ ارادی و عاطفی را تجربه میکند. همچنین این زن از آن جهت که انسانی کامل و درنتیجه اهلتکلیف و مجاهد است، این «تنظیمگری عواطف و ارادهها» را در هرکجا که «جهاد» اقتضا کند بهکار میبندد. بنا به این مقدمه نیز باید اشاره کرد که علاوه بر ساحت خانوادگی، لازم است که ساحت اجتماعی- سیاسی نیز از وجود زن بهرهمند شود؛ بدینترتیب در انقلاب اسلامی پای زن به امر اجتماعی (شهر) باز میشود، اما کدام شهر؟
باز گردیم به مقدمه ابتدایی بحث. اگر جهاننگری خاص انقلاب اسلامی موجب ظهور الگویی خاص از هویت زن شده، منطقی است که بتوانیم (یا موظف باشیم) تقریری منحصربهفرد و اصیل از خانه، محله، شهر، معماری شهری، زندگی شهری، جامعه و... ارائه بدهیم بهصورتی که همه این عناصر ازجمله زن، خانواده و شهر باهم نسبتی همگون و متجانس داشته باشند.
زن در الگوی انقلاب اسلامی باید بتواند زندگی در شهری را تجربه کند که ماهیت آن محصول معناپردازی انسان و زن مسلمان ایرانی بوده و امکانها و بسترهایی برای بهکارگیری اخلاق و روحیات زنانه فراهم آورده است. به بیانی دیگر، انسان انقلاب اسلامی بهطورکلی و زن مسلمان ایرانی بهطور خاص، شهر با معنا و قواعد مختص بهخودش را طلب میکند. زن مسلمان ایرانی، زنی است «نه شرقی و نه غربی»؛ لذا برای آنکه نیروها و قابلیتهای زنانه امکان بروز و شکوفایی داشته باشد، باید این فرد و ساختار اجتماعیاش مطابقت داشته باشند؛ بهعبارتی باید این زن در جامعه و ساختارهای شهری «نه شرقی و نه غربی» زندگی کند؛ چنانکه خودش نه شرقی و نه غربی است. «شهر شرقی یا شهر غربی» مزاحم شکوفایی در «زن نه شرقی و نه غربی» است. یعنی ساختارهای شهری اعم از معماری، زیباییشناسی، مدیریت فضا، حملونقل و بسیاری وجوه دیگر با وجود زنانه این زن مطابق نیستند. گویی شهر اساساً برای چنین زنی طراحی نشده است. در اینجاست که دوگانه خانه/جامعه برای زن مسلمان ایرانی پدیدار میشود؛ آنگونه که با انتخاب یکی مجبور است دیگری را رها کند. حاصل چیست؟ حاصل آن است که یا زن باید از شهر «طرد» شود، یا در شهر «هضم» شود و یا به قیمت تحمل «رنج» گزاف، هم بر هویت خود پافشاری کند و هم میدانها را از دست ندهد.
شهر خودش پدیدهای اجتماعی است و محصول و ثمره زندگی گروهی و جمعی انسانهاست. چنانچه فرزند از والدین خود میراثی زیستی و جسمانی به ارث میبرد، پدیده اجتماعی نیز حاوی معانی، روحیات و ویژگیهای سازندگانش است. برای آنکه به معانی انباشته شده در شهر با همه مختصات، معماری و معانیاش پی ببریم، یک راه این است که به اوصاف سازندگانش در تکوین تاریخی آن رجوع کنیم. حال مسئله نخست اینجاست که هم در شهر استیلایی شرقی و هم در شهر بازاری غربی، بهدلیل آنکه زنان غالباً و به نحو مسبوق به سابقه در تاریخ از امر اجتماعی محروم بودهاند، شهر دلالتهایی مردانه دارد و هرکدام بهنحوی برای زن زحمت و محدودیت میآفریند؛ یعنی به نحو طبیعی زندگی، مبادلات و ارتباطات مردان در این شهر سهلتر و هماهنگتر است، چون این شهر عمدتاً بازشده و انتشاریافته درونیات جمعی مردانه بوده است. این مردانگی را در مدیریت و توزیع فضا، معماری، زیباییشناسی، حملونقل، فلسفه سیاسی و بهطورکلی ساختارهای شهری میتوان ردیابی کرد. به بیانی دیگر، در شهر مردانه فرد و ساختار هماهنگترند و «در و تخته جور است»؛ لذا زن و بهطور خاص زن مسلمان ایرانی– چنانچه امروز به وضوح میبینیم- همواره در این شهر با معیشتی «ضنک»، زندگی سخت و همراه با رنجی مواجه است. شهر شرقی غالباً زن را طرد و شهر غربی غالباً زن بودن او را نادیده گرفته و او را هضم میکند. چاره کار بازنگریهای انتقادی جمعهای زنان و بهرسمیتشناختن ایده «خلق اجتماعی زنانه» است.